درباره Hijack سریال دیدنی این روزها

ترسیده و مبهوت میان زمین و آسمان

چهارشنبه‌ها؛ سریال‌بازی

سریال هواپیماربایی یا هایجک Hijack به کارگردانی جیم فیلد اسمیت و نویسندگی جرج کی، با بازی ادریس آلبا که نامش به عنوان تهیه‌کننده هم در عوامل فیلم آمده، همانطور که از اسمش معلوم است، فیلمی درباره هواپیماربایی است. سریال در فرودگاه دبی آغاز می‌شود. جایی که مسافران پروازی به لندن دارند سوار هواپیما می‌شوند. سم نلسون (آلبا) یکی از این مسافران است. کسی که می‌فهمیم با زن سابق و خانواده‌اش در چالش است. پس از سوار شدن همه مسافران و بلند شدن هواپیما و تقریبا خیلی زود مشخص می‌شود که ۵ هواپیماربا در هواپیما هستند و قصد شومی دارند…

بقیه داستان کشمکش میان مسافران و هواپیماربایان در هوا و ماموران امنیتی و عوامل فرودگاهی روی زمین برای کنترل کردن وضعیت و به سلامت فرود آوردن هواپیماست. این وسط هم سم نلسون نقش اصلی را دارد. کسی که در همان اپیزود اول متوجه می‌شویم متخصص چانه‌زنی و مذاکره است و با همین تخصص قرار است فضای متشنج داخل هواپیما را مدیریت کند تا کار با خیر و خوشی به سرانجام برسد. از طرف دیگر، روی زمین و به خصوص در لندن عده‌ای تلاش می‌کنند تا جلوی فاجعه را بگیرند. یکی از آنها هم بن مایلز افسر FBI، شوهر جدید کایسا، زن سابق سم (مثلا) و رقیب عشقی اوست.

بهترین فیلم ها با موضوع ۱۱ سپتامبر

جماعت داخل هواپیما –مثل هر اثر مشابهی- نمونه‌هایی از یک جامعه هستند. از سنین و جنسیت‌ها و فرهنگ‌های مختلف. کله‌خرهایی که می‌خواهند با هواپیماربایان درگیر شوند، محافظه‌کارها، کسانی که تخصصی دارند و ممکن است به بقیه و حتی به نجات هواپیما کمک کنند و آدم‌های مرموزی که به تدریج و با گذشت زمان نقش‌شان در سریال معلوم می‌شود. سریال ریل‌تایم (زمان حقیقی) است؛ یعنی ۷ اپیزود یک ساعته که برابر با زمان پرواز هواپیما از دبی به لندن است. با دیدن تریلر سریال و اسم آن هم می‌شود فهمید که با یک مینی‌سریال هیجان‌انگیز طرفیم و قرار است کلی دلهره را تجربه کنیم و خودمان را داخل هواپیما و در ارتفاع چند هزار پایی احساس کنیم که معلوم نیست چه بلایی بر سرمان خواهد آمد. سریال هم به‌طرز قابل پیش‌بینی حول ستاره‌اش ادریس آلبا می‌چرخد. مردی که در اینجا نه از هیکل گنده و زور بازو که قرار است از هوش و زبان چرب و نرمش استفاده کند. برای همین هم مثل هر مذاکره‌کننده مجربی ممکن است برای نجات پروژه و در اینجا حفظ جان مسافران لازم ببیند با طرف شرور دست دوستی بدهد و طوری رفتار کند که انگار فقط قصد سالم ماندن و رسیدن به خانه را ندارد و نه چیز دیگر.

بالاخره در سریال هواپیماربایی با چی طرفیم؟

راستش سریال هایجک یا هواپیماربایی اگرچه در ژانر حادثه‌ای و هواپیماربایی است، اما یک‌جورهایی با فیلم و سریال‌های مشابهش فرق دارد. اینجا قرار است همه چیز –یا لااقل بخش عمده چیزها- بر اساس توانایی‌های سم نیلسون پیش برود. قدرت مجاب‌کنندگی او و نقشه‌هایی که هر لحظه به ذهنش می‌رسد. اما خب داستان دیگری هم روی زمین در جریان است. این رفت و برگشت‌ها برای خیلی‌ها به اندازه کافی کشش داشته و از همان اپیزود اول بی‌تابی را شروع کرده‌اند که این چه وضعی است و چرا باید برای دیدن هر اپیزود یک هفته منتظر بمانیم.

خیلی‌ها هم نظرشان این بوده که داستان‌های روی هوا و زمین انسجام لازم را ندارد و با هر بار رفت و برگشت حس سریال از دست می‌رود. کل ماجرا اما همان شیفتگی جرج کی، نویسنده سناریو به موقعیت است. گیر کردن یک عده در فضایی بسته و ثانیه‌هایی که شما را به لحظه خطیر نهایی نزدیک می‌کند و روابط آدم‌ها که همه می‌خواهند زنده بمانند اما هر کدام به شیوه خود. روابطی که هر کنش و واکنش‌اش می‌تواند تبعات برگشت‌ناپذیری به دنبال داشته باشد.

سریال هواپیماربایی یا هایجک

چرا می‌توانیم سریال Hijack را دوست داشته باشیم؟

با هر معیاری این یکی از بهترین سریال‌های در حال پخش و از بهترین‌های ۲۰۲۳ است. اگر بگویید امسال سریال خوب زیادی ندیده‌ایم و به همین دلیل باید با سریال هایجم کنار بیاییم، با من هم‌سلیقه‌اید. اما خود سریال هم انرژی خوبی دارد. دیدن ادریس آلبا در این نقش و بازی کنترل‌شده‌اش لذتبخش است. قهرمانی که قرار نیست قهرمان بازی دربیاورد و یک تنه با حریف درگیر شود و برای ثانیه‌های طولانی از بال هواپیما آویزان بماند.

خودش درباره سریال می‌گوید: «می‌خواستم مطمئن شوم که ماجرا بیشتر مربوط به به عقل و درایت نقشی که بازی می‌کنم و شکننده بودن اوست. پاشنه آشیل سم خانواده‌اش است. او زمانی که سوار هواپیما می‌شود که به نظر می‌رسد خانواده‌اش را از دست داده است، اما وسواس زیادی دارد که به خانه برسد.» در ادامه می‌گوید: «من نمی‌خواستم نقش Die Hard یا قهرمان را بازی کنم. می‌خواستم او کاملاً ضعیف و شکننده باشد.» و آلبا در این نقش به خوبی می‌تواند تماشاگر را مجاب کند. همانطور که قرار است دشمن را در هواپیما مجاب کند. شما در تمام طول تماشای سریال نگرانید که واقعه‌ای مثل ۱۱ سپتامبر در پیش باشد، اگرچه کمی هم دلتان قرص است که ادریس آلبا نمی‌گذارد سریال با فاجعه تمام شود. پس با اشتها و بی‌تابی هر اپیزود را دنبال می‌کنید تا ببینید آخرش چی می‌شود.

چرا سریال هایجک شاهکار نیست؟

خیلی‌ها از سریال خوششان آمده. امتیازها در آی‌ام‌دی‌بی ۷.۸ و در روتن تومیتوز ۸۶% است. اما راستش خود سریال کمی کند و شلخته و بلاتکلیف است. داستان و روابط آدم‌های روی زمین شما را گیج می‌کند و کلا هر وقت دوربین از ادریس آلبا دور می‌شود، گرمای سریال رو به سردی می‌رود. تکلیف هواپیمارباها هم معلوم نیست و با گذشت چند اپیزود هنوز نمی‌دانیم با چه نیتی چنین نقشه بزرگی کشیده‌اند و روی زمین با کی هماهنگ‌اند. اینها همه آدم را دلزده می‌کند و از تک و تا می‌اندازد. به قول یکی از منتقدها، صحنه‌ها و شخصیت‌ها چربی زیادی دارند و زیادی سنگین و چسبنده‌اند. سرزندگی و درخشندگی لازم را ندارند.

سریال «لوپن» که کار مشترک همین جرج کی و ادریس آلبا بود هم همین مشکل را داشت. سوژه به آن خوبی هدر شده بود. آلبا خودش درجه یک است. موقعیت‌ هم فوق‌العاده است. اما آدم یاد بعدازظهر سگی و آن درام درجه‌یک می‌افتد که گروگان‌پیر و زندانی‌ها را احاطه کرده بود. شخصا سریال The Head و فضای یخزده و متفاوتش را هم به این هواپیمای زیادی در صلح و صفا ترجیح می‌دهم. یا حتی آلبا که در سریال انگلیسی لوتر با کاراکتر دوست‌داشتنی و داستان ظریف و فکرشده‌ای که دارد مجذوب‌کننده‌تر است. اینجا بدون شلیک گلوله و مردن هیچکدام از آدم‌ها و با تصور این که سم نیلسون و همکارهای باهوش انگلیسی‌اش در لندن هپی‌اند سریال را رقم خواهند زد، نیاز به دل و دماغ زیادی دارید تا هر هفته منتظر Hijack بمانید.

هرچند که به نظر می‌رسد چاره‌ای هم نیست. باید ۷ قسمت را تا انتها ببینیم و بفهمیم آخر قصه به کجا می‌رسد.

تماشای آنلاین و دانلود سریال هواپیماربایی Hijack

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

filimo the north pole