«جرج میلر» را عموما به خاطر خلق چهارگانه آخرالزمانی «مکس دیوانه» یا همان «مد مکس» میشناسیم. میلر بود که با ساخت این فیلمها الگویی برای فیلمهای آخرالزمانی تثبیت و این ژانر از فیلمها را به گونهای محبوب تبدیل کرد. میلر کارگردان خیلی پرکاری نیست، اما با وجود ساخت تنها ۱۰ فیلم بلند از سال ۱۹۷۹ تا کنون خود را به عنوان نویسنده و کارگردانی صاحب سبک به جهان سینما شناسانده است. او در هر ژانری که فیلم ساخته توانسته غنای بصری حیرتانگیزی به سینما هدیه کند. به بهانه همین تاثیرگذاری جرج میلر میخواهیم هفت فیلم برتر او را به شما معرفی کنیم.
مکس دیوانه: جاده خشم | ۲۰۱۵ | Mad Max: Fury Road
معمولا وقتی فرنچایزی ساخته میشود، بعید است نسخههای بعدی به پای قوت اولین فیلم مجموعه برسند، اما جرج میلر با تمرکز بر موضوع آب (به جای نفت) به عنوان یک منبع انرژی گرانبها در جهان پساآخرالزمانی این فیلم، دنیای مکس دیوانه را به اوج خلاقیت رساند و یکی از بهترین فیلم هایش را خلق کرد.
با آن سکانس تعقیبوگریز هیجانانگیز و دیوانهوار به عنوان نقطه کانونی فیلم، جاده خشم نه تنها بهترین فیلم میلر، که یکی از بهترین فیلمهای اکشن تاریخ سینماست که علاوه بر فروش نیم میلیارد دلاریاش، در ۱۰ رشته نامزد اسکار شد و با کسب شش اسکار به یکی از موفقترین فیلمهای تاریخ آکادمی تبدیل شد. هیجان و تنش، خون و عرق و روغن در تکتک فریمهای این شاهکار جاری است و استفاده بینظیر فیلم از جلوههای ویژه هم مطلقا توی ذوق نمیزند.
مکس دیوانه ۲ (جنگجوی جاده) | ۱۹۸۱ | The Road Warrior
دو سال بعد از اکران موفقیتآمیز مکس دیوانه، میلر عزمش را جزم کرد و سراغ ساخت اولین دنباله فیلم رفت. این دنباله در آمریکا با نام «جنگجوی جاده» اکران شد و مضمونش جوری بود که اگر قسمت اول هم را ندیده باشید، چیزی از دست ندادهاید و انگار با فیلمی تازه روبرو هستید.
فیلم درباره «مکس» (مل گیبسون) یک مامور سابق اداره پلیس است که حالا در استرالیایی که تبدیل به بیابان شده تنها یک هدف دارد: بقا. مکس که در نخستین قسمت مجموعه در فکر نجات جهان بود حالا باید به زنده ماندن خودش فکر و برای آن تا حد مرگ تلاش کند! هنر میلر این است که در هر قسمت از این مجموعه توانست جهان آخرالزمانی خود را (علیرغم وجود موتیفهای تکرارشونده) جوری گسترش دهد که هر فیلم ارزش هنری مجزایی داشته باشد.
بیب: خوک در شهر | ۱۹۹۸ | Babe: Pig in the City
این فیلم هم یک دنباله است. دنبالهای بر فیلم «بیب» که سال ۱۹۹۵ ساخته شد، اما کارگردانش جرج میلر نبود و استاد فقط تهیهکنندگی آن را بر عهده داشت. اساسا هم بعید به نظر میرسید که کارگردان دنیای مکس دیوانه یکیهو با تغییر فازی عجیب، وارد دنیای فانتزی حیوانات شود و قصهای کودکانه بسازد که تماشای آن برای تمام مخاطبان در هر رده سنی مناسب است!
در نسخه اول فیلم، «بیب» یک خوک دوستداشتنی در مزرعهای بود که در مقایسه با سایر حیوانات آن مزرعه یک «بیگانه» به حساب میآمد و تلاش میکرد نقش سگ گله را ایفا کند، در قسمت دوم آن بیب باید به عنوان یک غریبه با بیرحمی دنیایی مواجه شود که اساسا متعلق به آن نیست. میلر با دادن جایگاه به انسانها به عنوان شخصیتهای اصلی به اندازه حیوانات، در نهایت دنیایی خصمانه را به تصویر میکشد که در آن حیوانات نقش ستمدیدگان و جاماندهها را بر عهده میگیرند: بی خانمانها، مصرفکنندگان مواد مخدر، روسپیها، و غیره. و البته فراموش نکنیم که هنر کارگردان این است که چنین جهانی را جوری خلق کرده که حتی کودکان خردسال هم بتوانند به تماشایش بنشینند.
مکس دیوانه | ۱۹۷۹ | Mad Max
میلر با همان جمله اولیه فیلم محدوده زمانی را مشخص و آینده زمین را پیشبینی میکند: «در چند سال آینده». این جمله در واقع هشداری است به همه ما و دعوتی سراسر زیستمحیطی و سبز برای مقابله با کسانی (حکومتهایی) که کمر به قتل کره زمین بستهاند. فیلم در بین فیلمهای دیگر این مجموعه، شخصیتمحورترین آنهاست و ساختارش به اندازهای خوب است که بلافاصله به استانداردی برای ساخت فیلمهای آخرالزمانی تبدیل میشود.
کسانی که ابتدا نسخههای متاخر مکس دیوانه را دیدهاند ممکن است به لحاظ کمبود صحنههای اکشن غافلگیرکننده باشد، با این حال آن تعقیبوگریزهای مشهور میلری را هم اینجا میتوانید بین پلیسی که سعی در حفظ جهان در حال فروپاشی دارد با شخصیت منفی «نایت رایدر» تماشا کنید و لذت ببرید. تم اصلی فیلم بسیار ساده است: مردی سعی دارد چیزی را که خراب شده درست کند، اما آن چیز به مرور هی خرابتر و اوضاعش وخیمتر میشود. همین خرابتر شدن است که به فلسفه زندگی مکس دیوانه در آخرین قسمت فیلم منجر میشود: «امید چیز اشتباهی است. اگر نتوانید چیزی را که خراب شده درست کنید، دیوانه خواهید شد.»
روغن لورنزو | ۱۹۹۲ | Lorenzo’s Oil
آیا میدانستید جرج میلر یک پزشک بوده؟! سبقه پزشکی او شاید به خوبی توضیح بدهد که چرا غمانگیزترین فیلمی که او ساخته، روشنترین و همدلانهترین درام او نیز هست. فیلم کاندیدای دریافت اسکار بهترین فیلمنامه اوریجینال و بهترین بازیگر زن (سوزان ساراندون) شد. بازی «نیک نولته» هم در فیلم شگفتانگیز بود، اما شاید تهلهجه ایتالیاییاش باعث شد هنرش آنطور که باید توسط داوران آکادمی مورد توجه قرار نگیرد.
درونمایه روغن لورنزو هم تلاش برای بقاست. تلاش غمانگیز یک خانواده برای نجات جان پسرشان از مرگ با یک بیمار بسیار نادر و لاعلاج لعنتی به نام « آدرنولکودیستروفی». والدین پسرک بعد از اینکه متوجه میشوند پسرشان نهایتا دوسال زنده خواهد ماند، پوتینهای آهنی خود را برای نجات او به پا میکنند. پدر که در بانک جهانی اقتصاددان است و مادر که یک زن خانهدار معمولی است حالا باید با مشورت با پزشکان مختلف و تحقیقات مستمر، روشی برای درمان فرزندشان پیدا کنند. راه درمانی کشف شده توسط آنها، استفاده از یک روغن ترکیبی است.
جادوگران ایستویک | ۱۹۸۷ | The Witches of Eastwick
تنها فیلم ترسناک جرج میلر در این فهرست، یک کمدی بزرگسالانه است که حول محور روابط زنومرد و زنستیزی در یک شهر خوابآلوده و زیبا در «رودآیلند» میچرخد. در این شهر که در آن که خیالپردازیها معمولا میمیرند، شهر زمانی زنده میشود که مردی مرموز یکی از بزرگترین املاک شهر را میخرد و در طول اقامتش سه زن مجرد را برای حضور در این عمارت اغوا میکند.
فیلم جرج میلر که بر اساس رمانی به همین نام در سال ۱۹۸۴ نوشته «جان آپدایک» ساخته شده، فیلمنامه تندوتیزی از «مایکل کریستوفر» و البته «جک نیکلسونی» را دارد که در اوج است. ترکیب بازیگران زن فیلم نیز شگفتانگیز است: شر (خواننده مشهور)، میشل فایفر (ستاره نوظهور هالیوود در دهه ۸۰) و سوزان ساراندونی که از بازیگران مورد علاقه میلر بود. فیلم کنکاشی عجیب درباره مفهوم جنسیت است و نگاهی انتقادی و تیز به بهرهبرداریهای فیزیکی از زنان دارد.
سههزار سال حسرت | ۲۰۲۲ | Three Thousand Years of Longing
میلر که بیماری خاصی نداشت، احتمالا در خواب هم نمیدید این فیلم که هفت سال پس از فیلم قبلیاش ساخته شده است، به آخرین فیلمش تبدیل شود. او حتی پیشتولید ساخت اسپینآفی درباره «مکس دیوانه» را هم شروع کرده بود و قرار بود فیلم را براساس شخصیت زن «جاده خشم» (فیوریوسا) بسازد. بههرحال ایست قلبی به این دکتر قصهگو مهلت نداد و سههزار سال حسرت به واپسین فیلم جرج میلر تبدیل شد.
فیلم درباره محققی است که با یک جن مواجهه میشود و میتواند در ازای آزاد کردن جن، سه آرزو کند! یک فانتزی کلاسیک که میتوان صدها فیلم دربارهاش ساخت! سه هزار سال حسرت قطعا فیلمی نیست که افرادی که میلر را منحصرا با مکس دیوانه میشناسند انتظارش را داشته باشند، اما برای کسانی که با تمایل او به کشف داستانهای منحصربهفرد و گفتن آنها به روشهای جاهطلبانه آشنا هستند، دقیقا همان فیلمی است که باید از میلر انتظار داشت. منظرهای گیجکننده از نبوغ بصری خالق فیلم با داستانی کلیشهای که اینبار به شکل غیرمنتظرهای پیش میرود:
قهرمان فیلم از برآورده کردن نیاز جن عاجز است و این عجز یعنی باید قید سه آرزوی زندگیاش را بزند.