سریال یاغی در قسمت شانزدهم تبدیل به یک غول وحشتناکی شد که تصویر مثبتی که فیلمساز از جهان قهرمانهای داستانش ساخته بود را همچون فروریختن یک برج بلندمرتبه بر سر مخاطبش تبدیل کرد. دنیای داستان همواره پر از قهرمانها و ضدقهرمانها است. تقابل و تضادهای میان آنها است که درام یک فیلم را رقم میزند. بهمن که تا دیروز حکم بال پرواز جاوید را داشت امروز تبدیل به ضحاک مار به دوشی شده است که مکیدن خون جوانان زیردستش را به نظاره نشسته است. جاوید که تا دیروز دل در گروی محبت بهمن داشت امروز تمام باورهایش را نسبت به «آقاجون» از دست داده و شک بزرگی در دلش نسبت به رفتارهای گذشته و حال بهمن ایجاد شده است.
بهمن با سواستفاده از فرصت کشف استعداد و پشت پا زدن به روحیه جوانمردی که در کشتی همواره زبانزد است تلاش میکند تجارت غیرقانونی خودش را با حضور جوانانی ادامه دهد که هر کدام امیدوار بودند زندگی تلخ گذشته را با زندگی سالم در پناه ورزش تغییر دهند و آینده خود را بر اساس اصول درست زندگی بنا کنند.
ذات پهلوانپرور کشتی اجازه نمیدهد که خلاف درون آن جریان پیدا کند و بهمن و طلا و رحمان به خوبی میدانند که این سم مهلک را باید با تجویز یک رویای شیرین به خورد جوانانی بدهند که کشتی تمام آمال و آرزوی آنها است.
جاوید با شناختی که نسبت به بهمن و طلا پیدا کرده هوشیارتر از دیگر همتیمیهایش نسبت به نقشه شوم و تلخ بهمن نگاه میکند. نوجوانی در سن و سال جاوید با اینکه سن کمی دارد اما دنیا دیدهتر از آن است که با شنیدن رقمهای بالا برای معامله مواد مخدر دست و پایش شل شود و قافیه را به بازی بهمن ببازد. او با هوشی که دارد به سراغ گوشی موبایلی رفت که از طرف بهمن به او رسیده بود و متوجه شد تمامی حرفهای انگیزشی بهمن و توجه به گذشته تلخ بچههای همتیمیاش تنها نقشهای شوم برای سواستفاده از نیروی جوانی و انگیزه آنها است. حالا مشخص میشود که تاکید فیلمساز در قسمتهای نخستین بر علاقه جاوید بر تعمیر کردن موبایل کارکرد دراماتیک داشته و در قسمت شانزدهم از آن استفاده شده است.
اما نقطه عطف داستانی سریال یاغی در قسمت شانزدهم و در سکانس پایانی آن رقم خورد. جایی که طلا به دیدار اکبر مجلل رفت تا چهره از نقاب یک رابطه قدیمی بگشاید و عزم خودش را برای نابودی بهمن جزم کند. اتفاقی که میتواند ادامه روند داستان و سیر تحولات در زندگی بهمن را دستخوش تغییرات بسیاری کند. طلا که به انتقام خون پدرش فکر میکند وارد یک دو قطبی خطرناک میان اکبر مجلل و بهمن شده است و این رویه میتواند روزها و لحظههای ملتهبی را در آینده ایجاد کند که حتی چه بسا دودش به چشم خود طلا هم برود. این قانون طبیعت است. الگوی استفاده از فرضیه بالزدن پروانه دقیقا همان چیزی است که طلا به سراغش رفت. اثر پروانهای نام پدیدهای است که به دلیل حساسیت سیستمهای آشوبناک به شرایط اولیه ایجاد میشود. این پدیده به این اشاره میکند که تغییری کوچک در یک سیستم آشوبناک چون جو سیاره زمین (مثلاً بالزدن پروانه) میتواند باعث تغییرات شدید (وقوع طوفان در کشوری دیگر) در آینده شود. اثر پروانهای به این معناست که تغییر جزئی در شرایط اولیه میتواند به نتایج وسیع و پیشبینی نشده در دیگر نقاط سیستم منجر گردد و این سنگ بنای تئوری آشوب است. آیا طلا مقدمه یک آشوب بزرگ را طراحی کرده است؟