ابراهیم ایرجزاد و فیلمنامه نویسش (اکتای براهنی) در ساخت و تولید فیلم عنکبوت -که با الهام از رخدادی واقعی از زندگی یکی از معروفترین قاتلهای زنجیرهای به اکران سینماها راه یافته است- آنقدر مجذوب و شیفته زندگی واقعی «سعید حنایی» و مصاحبهها و اعترافاتش شدهاند که به دام تلهای افتادهاند که در سینما به آن «تله واقعیت» میگویند.
نقد محمدرضا مقدسیان بر فیلم عنکبوت
«تله واقعیت» در واقع دام بزرگ و آسیبزنندهای است که بسیاری از فیلمسازان عمدتا جوان ما را به راحتی به کام خود کشانده و ماحصل و نتیجه نهایی زحمات آنها را به باد میدهد. شاید همه چیز از تفاوتهای اساسی بین «واقعیت بیرونی» و «واقعیت سینمایی» یا دراماتیک نشات میگیرد. به گمانم ذکرِ یک مثال ساده و عینی بتواند به درک تفاوتهای این دو مقوله کمک بیشتری نماید: شاید برای شما هم پیش آمده است که در گذر از یک خیابان با صحنه دعوا و درگیری چند نفر غریبه مواجه شدهاید که ماجرا حتی به صحنه زدو خورد و تیراندازی بین طرفین هم کشیده میشود. طبیعتا برای شما که در این صحنه حضور داشتهاید و تمام دلهره و اضطراب آن را با تمام وجودتان درک کردهاید، این واقعه میتواند بعنوان یکی از تکاندهندهترین رخدادهای زندگیتان ثبت شده و تا مدتها فکر و ذهن شما را به خود مشغول سازد اما کافی است همین اتفاق هولناک را برای دوستتان تعریف کنید.
واقعیت این است که سینما برای تاثیرگذاری بر روی مخاطب، نمیتواند به تنهایی بر روی قدرت «واقعیت» حساب باز کند. در سینما، مخاطبی که با انبوه صحنههای قتل، انفجار، درگیری و زد و خورد مواجه شده، تنها در یک فضای دراماتیزه شده و با شناختی که از انگیزه و ذهنیات کاراکترها پیدا کرده است، میتواند همراه و همدلِ صحنهها و داستانی شود که کارگردان با الهام از واقعیت برای او تدارک دیده است
فکر میکنید دوست شما هم همان تاثیر ذهنی و فکری شما را خواهد داشت؟ آیا او هم بعد از شنیدن داستان شما تا مدتها دچار ترس و اضطراب خواهد بود؟ حالا اگر روی پرده سینما شاهد بازسازی همین صحنه پر زد و خورد باشیم بدون اینکه شناختی از آن انسانها داشته باشیم، آیا بازهم به آن حس اظطراب و دلهره اولیه خواهیم رسید؟ واقعیت این است که سینما برای تاثیرگذاری بر روی مخاطب، نمیتواند به تنهایی بر روی قدرت «واقعیت» حساب باز کند. در سینما، مخاطبی که با انبوه صحنههای قتل، انفجار، درگیری و زد و خورد مواجه شده، تنها در یک فضای دراماتیزه شده و با شناختی که از انگیزه و ذهنیات کاراکترها پیدا کرده است، میتواند همراه و همدلِ صحنهها و داستانی شود که کارگردان با الهام از واقعیت برای او تدارک دیده است. سینما برای تاثیرگذاری، به واقعیتی فراتر از وقایع روزمره احتیاج دارد. اینجا است که «واقعیت سینمایی» یا واقعیت دراماتیزه شده به امری مهم تبدیل میشود که میتواند یک اثر سینمایی را از یک نوشته روزنامهای یا گزارش ژورنالیستی تصویری متمایز کند.
فیلم عنکبوت دقیقا از همین نقطه است که آسیبدیده است. فیلمی که قرار بوده یک تریلر هیجانانگیز جنایی درباره یک قاتل زنجیرهای باشد، با ذوقزدگی فیلمساز از طرح و ایده اولیه، تبدیل به یک گزارش ژورنالیستی کسالتبار شده است که اغلب تماشاگرانش از وقایع و چند و چون اتفاقات آن با خبرند. نه درام هیجانانگیزی شکل میگیرد و نه کشمکش درونی و بیرونی جذابی بوجود میآید تا تماشاگر فارغ از داستان واقعی اولیه، بتواند ذهنیات و درونیات کاراکتر اصلی را درک کرده و او را همچون یک قاتل زنجیرهای که از روی اعتقاداتش دست به جنایت میزده است را بشناسد و پیگیری کند.
به نوع میزانسن فیلمساز در صحنههای قتل دقت کنید تا در غیاب هر گونه دلهره و هیجانی، تله فیلمهای درجه دو تلویزیونی برایتان تداعی شود. حتی گفتوگوهای نوشته شده در صحنه بحثهای خانوادگی که مادربزرگ را آتش بیار معرکه معرفی میکند هم بیش از اینکه شخصیتپردازی و فضاسازی فیلم را تکمیل کند، یادآور فیلمفارسیهای همیشگی سینمای ما است که زبان تند مادرشوهر را عامل بسیاری از فتنهها میداند.
عنکبوت نه مسیر یک تریلر پر هیجان جنایی را میرود (آن چنان که در آثار پر مخاطبی چون سریال دکستر، قتل را تبدیل به نوعی آئین میکند) و نه میتواند یک فیلم با رویکردی اجتماعی باشد که بخواهد از طریق نمایش سیمای یک قاتل زنجیرهای به واکاوی یک مساله پر تنش از جامعه امروز بپردازد.
فیلم عنکبوت دوباره این مساله و معضل مهم را در سینمای ما یادآور میشود که چگونه یک فیلمساز، با ذوق زدگی ناشی از روبهرو شدن با یک حادثه واقعی، سینما را فراموش و تنها به تصویرسازی ساده گزارش ژورنالیستی که واقعه مورد نظر را شرح دادهاند بسنده کرده و ایده جذاب اولیه را با سرو شکلی تلف شده به مخاطب عرضه میکند. یادآوری دوباره آثاری چون «خشم و هیاهو» ساخته هومن سیدی که آن هم با اتکا به یک حادثه واقعی روانه اکران سینماها شد، مثالی دیگر از سندرومِ آسیبزنندهای است که دامان سینمای ما را گرفته است. راستی کسی این روزها فیلم «خشم و هیاهو» که تنها ۶ سال قبل به تولید رسیده است را به یاد دارد؟ واقعیت این است که تاریخ سینما همواره به آثاری بها داده است که به خودِ سینما وفادار بودهاند.