مارتین اسکورسیزی با یک داستان حماسی با موضوع محو شدن زرقوبرق دنیای مافیایی، حس فیلمهای قدیمی دنیرو، پاچینو و پشی را در یادها زنده کرده است.
مارتین اسکورسیزی با یک داستان حماسی با موضوع محو شدن زرقوبرق دنیای مافیایی، حس فیلمهای قدیمی دنیرو، پاچینو و پشی را در یادها زنده کرده است. در نقد و بررسی فیلم «مرد ایرلندی» با فیلیمو شات همراه باشید.
هشدار: آنچه در ادامه خواهید خواند، بخش هایی از فیلم «مرد ایرلندی» را افشا میکند.
تقریباً ۲۵ سال از زمان تشکیل گروه مارتین اسکورسیزی، رابرت دنیرو و جو پشی برای ساخت درام مافیایی «کازینو» میگذرد. حالا به لطف معجزه فناوری جوانسازی دیجیتال، اسکورسیزی سه پیرمرد تقریباً هشتادساله را دور هم جمع کرده است تا داستانی حماسی در مورد جنایتها و سیاستهای مافیایی را به تصویر بکشد. فیلم «مرد ایرلندی» شش دهه از زندگی سه شخصیت را به شکلی هیجانانگیزتر و مالیخولیاییتر از «رفقای خوب» روایت میکند.
معجزه جلوههای ویژه در فیلم «مرد ایرلندی»
استیو زایلیان (یکی از نویسندگان فیلم «دارودستههای نیویورکی»)، با اقتباس از کتاب «شنیدهام خانهها را رنگ می-کنی» اثر چارلز برنت، فیلمنامه این فیلم را نوشته است. «مرد ایرلندی» فراز و نشیب زندگی فرانک شیرن را روایت میکند؛ سربازی که از جنگ جهانی دوم جان سالم به دربرده و حالا به قاتلی تبدیل شده است که زندگیاش با جیمی هوفا، رئیس اتحادیه کامیونداران گره میخورد.
به دلیل حمایت نتفلیکس و مدتزمان بیش از سه ساعت و نیم، شاید اینطور به نظر برسد که این فیلم مخصوص مخاطبان تلویزیون باشد. بااینحال، انرژی زیاد اسکورسیزی برای ساخت این داستان پر پیچوخم، دلربایی سینمایی آن را تضمین میکند. نتفلیکس قصد دارد در تاریخ ۲۷ نوامبر، «مرد ایرلندی» را در قاب تلویزیون نمایش دهد.
ما برای اولین بار، زمانی با فرانک آشنا میشویم که در آستانه ۸۰ سالگی است؛ پیرمردی ناتوان که مونولوگ اعترافی او، به روایت زندگیاش همراه با غرور و پشیمانی تبدیل میشود. دنیرو با چشمانی آبی، ما را به تماشای گذشته پر خشونت فرانک دعوت میکند: از آسیبهای روانی جنگ تا ملاقات با رئیس یک گروه مافیایی به نام راسل بوفالینو (با بازی جو پشی). این آشنایی تصادفی، همانطور که فرانک توصیف میکند زندگی او را تغییر میدهد. دوستی با بوفالینو مقدمهای برای آشنایی فرانک و هوفا (با نقشآفرینی آل پاچینو) میشود.

فرانک، جیمی هوفا را اینگونه توصیف میکند: «در دهه ۵۰، شهرت او همانند الویس پریسلی بود؛ در دهه ۶۰، او بهاندازه بیتلز محبوب بود.» او همچنین هوفا را با ژنرال پتن مقایسه میکند. بخش اعظم داستان زمانی روایت میشود که شیرن و بوفالینو در سال ۱۹۷۵ و به همراه همسرانشان قصد دارند در یک سفر جادهای از پنسیلوانیا به میشیگان بروند. آنها ظاهراً برای یک عروسی دعوت شدهاند اما واقعیت چیز دیگری است. هدف راسل از این سفر، برقراری صلح میان روسای گروههای مافیایی است. او اجازه کشیدن سیگار در خودرو را به همسرش نمیدهد و به همین دلیل، سفر آنها مرتباً متوقف میشود تا زنها سیگار بکشند. ما در میان این توقفها از طریق چند فلاشبک، اتفاقات گذشته را تماشا میکنیم.
نقد و بررسی فیلم سینمایی تمارض
درحالیکه فرانک با محافظهکاری وظایفش را انجام میدهد، شخصیتهای مافیایی بزرگ او را محاصره میکنند؛ یکی از این افراد جیمی هوفا، رهبر اتحادیه کامیونداران است. بازی آل پاچینو در نقش شخصیت کاریزماتیک هوفا شباهت بسیاری به کاراکتر تونی مونتانا با آن اعتمادبهنفس مثالزدنی دارد. یکی دیگر از این اشخاص مافیایی، تونی پرو (با بازی استیون گراهام) است که به کنایه «مرد کوچولو» خطاب میشود. برای درک شخصیت تونی پرو، کافی است تومی دویتو در فیلم «رفقای خوب» را بدون جوکهایش تصور کنید.
راسل بوفالینو در تمام مسیر، حقیقت را کتمان میکند و در فضای مهآلود اتفاقات مورد اختلاف، سکوت اختیار کرده است؛ چشمان او اغلب پشت عینک دودی پنهان شدهاند. این چهره تصویری خطرناکتر از کارل لاگرفلد را در ذهن ما تداعی میکند.
چرا «مرد ایرلندی» باید جایزه اسکار بهترین فیلم را دریافت کند؟
هنگامی که فرانک در حال روایت زندگی گذشته است، با شخصیتهای متعددی آشنا میشویم؛ اسم و جزئیات مرگ این شخصیتها بر صفحه ظاهر میشود. برخی از آنها به دلایل طبیعی فوت کردهاند اما اکثرشان به شکلی خشونتبار کشته شدهاند. اگرچه فیلم «مرد ایرلندی» پر از دیالوگ است و زایلیان جملات جالبی برای شخصیتها در نظر گرفته (برای مثال، جمله هوفا: «وقتی با اسلحه حمله کنن شما میپرین روی اسلحه؛ اما اگر حمله با چاقو باشه، باید فرار کنین.») اما کمحرفی پگی (دختر فرانک با بازی آنا پاکوین) در زمان کودکی و سکوت او در بزرگسالی بسیار تاثیرگذار است و فرانک را آهستهآهسته ناامید میکند.

داستان، چند دهه از عمر شخصیتها را به تصویر کشیده است و تلما شونمیکر (تدوینگر فیلم)، توانسته فرایند گذار بین این سالها را طبیعی جلوه دهد. باب شاو (طراح تولید) و سندی پاول و کریستوفر پیترسون (طراحان لباس)، اطمینان حاصل کردهاند که همهچیز حس شفافی از زمان و مکان را به مخاطب القاء کند. با همه فلشبک/ فلش-فورواردها، «مرد ایرلندی» بهندرت از هم گسسته به نظر میرسد؛ ما شاهد توهمی رنگارنگ از اعماق زندگی فرانک شیرن هستیم و زمانی از این توهم خارج میشویم که پرچمهای صلح برافراشته شدهاند.
در موردبحث جنجالی جلوههای ویژه اعمالشده برای بازسازی صورت بازیگران، باید بگوییم که در اکثر اوقات این جلوه ها طبیعی و خیرهکننده از آب درآمدهاند. میتوان گفت که چشمان آبیرنگ دنیرو بیشتر از این جلوههای ویژه، حواس تماشاگر را پرت میکند. شما تنها در چند صحنه معدود متوجه میشوید که حرکات کاراکتر با سن او در داستان مطابقت ندارند؛ برای مثال، وقتی فرانک میانسال، صاحب یک مغازه را کتک میزند.
موسیقی متن فیلم با آهنگ معروف «In the Still of the Night» از گروه پنج اطلس آغاز میشود و در ادامه، با صدای جکی گلیسون و جری وال در هم میآمیزد. آهنگ پسزمینه فیلم «مرد ایرلندی» در یک صحنه تصادف، تا حدودی شبیه به درام جنایی «به گریسبی نزدیک نشو» به کارگردانی ژاک بکر است. در همین حال، رابی رابرتسون در برخی صحنه ها از آهنگهای پسزمینه سبک وسترن اسپاگتی با بیس کُند و درام نامنظم استفاده کرده است که حس فرار از اتاق صورتی فیلم «توئین پیکس: با من بر آتش برو» را در ذهن مخاطب تداعی میکند. موسیقی فیلم، حس ناراحتی، تهدید و زرقوبرق از بین رفته این گروه مافیایی را به طرز فوقالعادهای برجسته میسازد.
منبع: The Guardian