حرف‌های مارگو رابی و رایان گاسلینگ درباره حضور در باربی

درست مثل اسپیلبرگ و دایناسورها!

مارگو رابی که نامزدی جایزه اسکار را در کارنامه دارد، نه‌فقط بازیگر باربی Barbie اثر جدید گرتا گرویگ و یکی از کنجکاوی‌برانگیزترین بلاک‌باسترهای تابستان ۲۰۲۳ است بلکه یکی از تهیه‌کنندگان این فیلم هم به شمار می‌رود. در واقع پیش از این‌که گرویگ وارد این پروژه سینمایی شود، رابی در حال عرضه ایده اریژینال ساخت فیلم به دیگر استودیوها بود (تا در کنار استودیو خودش با عنوان «لاکی‌چَپ» این فیلم را بسازند) که در نهایت این ترکیب پراستعداد از بازیگران و عوامل تولید را برای باربی به ارمغان آورد. آنچه در ادامه می‌خوانید بخشی از صحبت‌های دو بازیگر اصلی این فیلم یعنی مارگو رابی و رایان گاسلینگ است که از منابع مختلف برای شما گردآوری شده است.

معرفی فیلم باربی؛ یک رویای دخترانه

مارگو رابی: ابتدا قرار نبود باربی باشم!

  • فکر می‌کنم زمانی توانستم نظر مدیران استودیویی را به این پروژه جلب کنم و چراغ سبز تولید را بگیرم که به آن‌ها گفتم آثار سینمایی شما زمانی حسابی موفق شده‌اند که به اندازه کافی شجاع بودید و یک ایده بزرگ را با کارگردانی صاحب دید و نگرش جمع زده‌اید؛ و بعدش مثال‌های مختلفی برای‌شان آوردم مثل «دایناسورها و (استیون) اسپیلبرگ». تقریبا از هر فیلم شگفت‌انگیزی نام بردم که در نظام استودیویی تولید شده و در طول سال‌ها کلی عایدی نصیب استودیوها کرده است. در پایان هم گفتم: «و حالا شما باربی و گرتا گرویگ را دارید.» و به نظرم به آن‌ها گفتم که یک میلیارد فروش خواهد کرد که شاید کمی زیاده‌روی بود؛ اما چه کنم؟ فیلمی داشتیم که باید ساخته می‌شد!
  • ابتدا قرار نبود نقش اصلی «باربی» را هم بازی کنم چون نمی‌خواستم هر کسی که کارگردان شد (گرتا اولین انتخاب بود اما ممکن بود جواب منفی بدهد) خودش را تحت این فشار ببیند که حتما باید من را در نقش اصلی هدایت کند. برای همین بود که به گرتا صادقانه گفتم: «ذره‌ای هم ناراحت نمی‌شوم و می‌توانیم هر کسی را برای بازی در فیلم دعوت کنیم. هر داستانی دوست داری روایت کن و هر کسی که می‌خواهی به عنوان بازیگر نقش اصلی انتخاب کن، من از تصمیمت حمایت می‌کنم. من به عنوان تهیه‌کننده در این پروژه هستم و برای خودم این نقش را کنار نگذاشتم. پس راحت دست به انتخاب بزن.» که او این‌طور جوابم را داد: «ببند، می‌خواهم این نقش را برای تو بنویسم.» که من دوباره حرفم را ادامه دادم و این چانه‌زنی تا جایی ادامه پیدا کرد. گرتا نقش کِن را هم از ابتدا برای رایان گاسلینگ نوشت و به این ترتیب، از همان ابتدا اسم‌های من و رایان در فیلمنامه جلوی شخصیت‌های اصلی «باربی» چاپ شد.

بهترین فیلم های مارگو رابی که می‌توان دید

  • در کودکی دیوانه باربی نبودم و حتی یادم نمی‌آید که عروسک‌های باربی داشته باشم. البته که دختر دایی‌ام چندتایی داشت و وقتی به خانه‌شان می‌رفتم در کنار سایر بازی‌ها با آن‌ها هم بازی می‌کردیم؛ اما بیش‌تر وقت‌ها در ساحل قلعه‌های شنی می‌ساختیم… از این رو هرگز نمی‌خواستم یا در آرزوی این نبودم که نقش باربی را بازی کنم؛ حتی شاید این حرفم احمقانه به نظر برسد اما واقعا تا جایی از این پروژه هم به این موضوع فکر نکرده بودم!
  • کمپانی «لاکی‌چَپ» تصوری از چنین فیلمی نداشت اما مدیرانش این‌قدر می‌دانستند: «ما البته که می‌خواهیم با ساخت فیلم، شصت‌سالگی این برند را جشن بگیریم اما باید این موضوع را هم در نظر بگیریم که خیلی‌ها طرفدار باربی نیستند و در واقع، نه‌فقط نسبت به این عروسک بی‌تفاوت هستند بلکه واقعا از آن متنفرند؛ و واقعا با آن مشکلی دارند. ما باید راهی برای تصدیق این عقاید هم پیدا کنیم.»
  • صحبت کردن با گرتا برای پذیرفتن نوشتن فیلمنامه و کارگردانی برایم ترسناک بود چون از جواب منفی‌اش هراس داشتم و «باربی» هم پروژه ترسناکی به نظر می‌رسید؛ اما او پذیرفت به این شرط که فیلمنامه را با همراه و همکار همیشگی‌اش نوا بامباک بنویسد.
  • «لاکی‌چپ» می‌خواست گرتا و نوا، آزادی هنری کامل داشته باشند اما هم‌زمان دو کمپانی دیگر (برادران وارنر و مَتِل) حسابی نگران بودند و هزاران سوال داشتند، از جمله «چه طرحی دارند؟»، «داستان قرارست درباره چه باشد؟» و… دست‌آخر هم «لاکی‌چپ» راهی را پیدا کرد تا این زوج موفق نویسنده و کارگردان بتوانند هرچه می‌خواهند بنویسند.
  • رایان گاسلینگ در نقش کِن، فوق‌العاده‌ترین نسخه رایان است که تا امروز بر پرده نقره‌ای نقش بسته است!

بیشتر جزییاتی که می‌خواهید درباره فیلم بدانید

رایان گاسلینگ: گرتا فوق‌العاده است و مارگو بسیار توانمند

  • گرتا (گرویگ) آدم فوق‌العاده‌ای است که می‌تواند همه را مجذوب خودش کند. او درخشان است اما نمی‌تواند متظاهر و خودنما باشد. فکر می‌کنم موضوعی که حسابی درباره کارش تحسین می‌کنم این است که به خودش اجازه نمی‌دهد فرقی میان درام و کمدی قائل شود و تمام کسانی را که دور و برش هستند هم ترغیب می‌کند تا چنین رویکردی داشته باشند. برای همین شما به کاوش در قلمروهایی هدایت می‌شوید که بین این دو قرار می‌گیرند و احساس می‌کنید این نتیجه‌ی خاص رویکرد او است؛ اما علاوه بر این، چیزی است که شما هم با آن ارتباط برقرار می‌کنید چون بیش‌تر شبیه خود زندگی است.
  • وقتی اولین بار فیلمنامه را خواندم، روی صفحه اصلی عنوان «باربی و کِن» آمده بود و «و کن» مخدوش بود! بدیهی است که چنین انتظاری نداشتم. همه چیز به‌زیبایی و درخشان توسط گرتا و مارگو طراحی شده بود و مثل یک پارک تفریحی یا همچین چیزی بود که شما واقعا برای سیاحت آن نیازی به نقشه نداشتید. همه چیز جوری مهندسی‌شده بود که شما خودبه‌خود مسیر و مراحلی را طی می‌کردید که برای‌تان در نظر گرفته شده بود و اصلا لازم نبود که از چیزی سر درآورید! من هم عازم این سفر ماجراجویانه شدم و هنوز هم به آن ادامه می‌دهم. راستش نمی‌خواستم پارک را ترک کنم و آن‌ها من را با لگد بیرون انداختند: «پارک داره تعطیل می‌شه، آقا.»… اصلا زمانی که فیلمنامه را خواندم، نگاهم به همه آنچه پیرامونم بود تغییر کرد و احساس کردم همه چیز را با نگاهی کاملا تازه و عمیق و کمیک می‌بینم.
  • کسب آمادگی برای ایفای نقش کن از جهتی کار دشواری بود چون نمی‌توانستم فقط از او پیروی و تقلید کنم. البته نقش با همدلی ویژه‌ای – با مخمصه‌ای که کن در آن گرفتار می‌شود – نوشته شده بود و ظرافت و نگاه به‌خصوصی که داشت باعث شد واقعا زیستن به سبک او را تجربه کنم و بخواهم داستانش روایت شود.
  • عروسک‌های باربی هم‌زمان با رسیدن فیلمنامه از خانه ما سر درآورند. موضوع جالب برای من این بود که بچه‌هایم (او دو دختر هفت و هشت ساله از همسرش اِوا مِندِس دارد) فقط موهای آن‌ها را شانه نمی‌زدند و لباس تن‌شان کنند بلکه اسم هیچ‌یک از آن‌ها باربی نبود. همگی داستان‌های پیچیده، زندگی‌ها، روابط، امیدها و رویاهای خاص خودشان را داشتند. در واقع دنیایی که آن‌ها خلق کرده‌اند پیچیدگی و جزییات شگفت‌انگیزی داشت؛ اما جالب این‌که وقتی شنیدند من نقش کن را بازی می‌کنم گیج شدند. آن‌ها اصلا او را به این اسم صدا نمی‌زنند. یکی از آن‌ها او را دِرِل نامیده است که در خواربارفروشی کار می‌کند. یکی از باربی‌ها هم جیم کلَس نام دارد که با درل در محل کارش آشنا می‌شود ولی تمرکز او فعلا روی خودش است!
  • دوست داشتم که در این فیلم، نقش سنتی زنان را بازی کردم و در واقع مکمل نقش اصلی بودم؛ یعنی تمرکز روی فیزیک من بود تا بدن باربی؛ و موهایم را رنگ می‌کردم و… انگار خانه خودمان بودم! من در خانه‌ای بزرگ شدم که آن را زنان اداره می‌کردند. الان هم همین‌طور است. خواهرم باربی نداشت اما بزرگ‌تر بود و قهرمان من. او مرا مدرسه می‌برد و مراقبم بود. او مدیر مدرسه بود. به هر حال، بازی در نقش کن برای من خیلی شبیه این بود که دوباره به‌نوعی بچه شدم.
  • مارگو یکی از آماده‌ترین و تواناترین آدم‌هایی است که در زندگی‌ام دیده‌ام. شما می‌توانید او را در هر موقعیتی قرار دهید و او می‌تواند آن را مدیریت کند. اگر سوار هواپیما هستید و یکی از موتورها از کار بیفتد، فقط نیاز دارید که مارگو در هواپیما حضور داشته باشد. من نتوانستم برای صحنه‌ای با رولربلید تمرین کنم و در چشمان او دیدم که عمیقا ناامید شد. سعی کرد این موضوع را مخفی کند اما خانواده‌اش آنجا بودند و آن‌ها این موضوع را مخفی نکردند و گفتند: «اگر مارگو بود تمرین کرده بود.»

برگرفته از منابع مختلف از جمله کولایدر و نیویورک تایمز

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم