نگاهی به فیلم ایمو که این روزها در هنر و تجربه اکران است

چراغ‌های رابطه خاموشند

فیلم «ایمو» می‌کوشد با ملاحظات و امکانات امروزی و نو از یک موضوع کهنه، به نتیجه‌ای متفاوت برسد. دستکم در دقایق اولیه شیرین فیلم و نحوه تقسیم اطلاعات و معرفی شخصیت‌های اصلی و موقعیت اجتماعی که این‌گونه برمی‌آید. اما آن‌چه پس از نیمه اول رخ می‌دهد، فیلم را به مسیری آشنا و تکراری می‌برد. حمید کارگر ساده اهل آذربایجان است که به امید آینده‌ای بهتر از طریق یکی از اقوام به تهران می‌آید و مشغول به کار می‌شود. او سخت دلبسته دختری از اقوام است و در سفر به تهران دوری او را تاب نمی‌آورد. وقتی با برنامه «ایمو» که یک نرم‌افزار ارتباط تصویری روی گوشی تلفن همراه است آشنا می‌شود، سر از پا نمی‌شناسد و ظاهرا چراغ‌های رابطه روشن می‌شود.

دیگر بیشتر وقت حمید حین کار و استراحت به ارتباط تصویری با معشوقِ دوردست می‌گذرد. اما این رابطه تصویری و دورادور مشکلات خودش را هم دارد. تضادها و تفاوت‌های فرهنگی میان زادگاه حمید و پایتخت مهم‌ترین نکته فیلم و موتور محرک رخدادهای آن است. حمید گویی به جهانی دیگر پای گذاشته و در حالی که پایی در ریشه سنت دارد، مظاهر زندگی مدرن در تهران او را دچار دوگانگی فکری می‌کند. به این ترتیب نوعی کمدی درونی ناشی از همین تضادهای فکری و فرهنگی به کالبد فیلم دمیده می‌شود.

موتور محرک اصلی فیلم شخصیت احتمالا نابازیگری به‌نام حمید پروین جدا است که با شیرینی کاراکتر، رفتار و گفتار خود لحنی صمیمی و دلچسب به فیلم می‌بخشد. تا جایی که برخی سکانس‌های نسبتا تلخ و غم‌انگیز فیلم هم تحت تاثیر حضور او تلطیف می‌شود. فیزیک ظاهری، ویژگی‌های چهره، لهجه‌ای که می‌کوشد آن را تغییر دهد و ساده‌دلی‌های دوست داشتنی‌اش از جنس زلال روستایی است که او را به عنوان محور گسترش روایت در ذهن و دل مخاطب جا می‌اندازد.

فیلم ایمو

اما فیلم خیلی زود از نفس می‌افتد. پس از آن‌که با حمید و شخصیت همسر جوانش از طریق مکالمه‌های تصویری آشنا می‌شویم و قصه عشق این دو را می‌فهمیم، فیلم در ادامه به دنبال چیست؟ کلان‌شهر بی‌رحم و جوان ساده‌دل شهرستانی؟ خب، این تقابل قرار است بازگو کننده چه نکته‌ تازه‌ای باشد؟ جز چند رخداد پراکنده از جمله آشنایی با زن خیابانی و دردسرهایش یا درگیری با چند دله دزد چه واقعه‌ای در فیلم رخ می‌دهد که قصه را اندکی به پیش ببرد؟ یا زنی که همیشه به کافه می‌آید، دو قهوه سفارش می‌دهد و یکی را می‌نوشد و سیگاری دود کرده و می‌رود. کارکرد این زن در قصه چیست؟ اگر نبود چه تفاوتی در فیلم به‌وجود می‌آمد؟ بخشی از فیلم که به تجربه‌های تازه حمید در شهر و محیط کاری تازه اختصاص دارد، به شکلی سطحی و عمدتا برپایه عنصر تصادف رخ می‌دهد. در حقیقت فیلم پس از مرحله «پرده اول» آشنایی با شخصیت و توصیف و نمایش فضا و حال و هوا، فیلم جلو نمی‌رود و درجا می‌زند. هیچ‌یک از خرده‌قصه‌های فرعی که پس از مرحله آغازین فیلم به بدنه فیلمنامه تزریق می‌شود، کارکرد دراماتیک ندارند. آدم‌ها و ماجراهایشان می‌آیند و می‌روند و ما همچنان شاهد زندگی و تحول حمید در محیط تازه هستیم. بی‌آن‌که شخصیت از نقطه A به نقطه B  منتقل شود که اساس شکل‌گیری یک شخصیت داستانی با ویژگی‌های دراماتیک است. در این راستا کارگردانی و میزانسن هم چیزی به قصه کم‌برگ و بار فیلم اضافه نمی‌کند.

فیلم «ایمو» صرف‌نظر از شخصیت گرم و همدلی برانگیز حمید، در ادامه مسیر حرف تازه و موضع‌گیری روشنی ندارد. ساختار فیلم به ساختار ساده و سرراست تله‌فیلم‌های دهه ۷۰ و ۸۰ صداو سیما نزدیک‌تر است تا فیلم سینمایی آن‌هم ذیل عنوان مجموعه «هنر و تجربه». تصویربرداری در لوکیشن محدود – تقریبا ۸۰ درصد زمان فیلم در فضای بسته یک کافه وسط شهر تهران می‌گذرد- هم می‌توانست هویتی به فضاسازی فیلم ببخشد که «ایمو» در این امر هم ناموفق است. فیلمی تلویزیونی با قصه‌ای کم شاخ و برگ که می‌توانست عصر یک روز جمعه دهه ۷۰ یا ۸۰ از تلویزیون پخش شده و به سرعت هم به‌دست فراموشی سپرده شود.

تماشای فیلم ایمو در فیلیمو

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

filimo the north pole