دعوت (که قصه ریحانه هم یکی از اپیزودهای آن بوده) تنها فیلم ابراهیم حاتمیکیاست که در آن از مضمونهایی مثل دفاع و مقاومت و سیاست خبری نیست. تنها فیلم او که فیلمنامهاش را با همکاری یک زن (چیستا یثربی) نوشته و تنها فیلمش که در آن نه تفنگی میبینیم و نه گلولهای شلیک میشود. اتفاقی که حتی در فیلمهای غیرجنگی حاتمیکیا هم (آژانس شیشهای، به رنگ ارغوان، به نام پدر، گزارش یک جشن و این آخری خروج) نیفتاده است.
دعوت در عین حال زنانهترین فیلم حاتمیکیا هم هست. زنها در فیلمهای مردانه او (بهجز استثنای غریب فیلم روبان قرمز) اگر در حاشیه نباشند، کموبیش بازآفرینی فاطمه در آژانس شیشهای بودهاند. تکیهگاه محکم و سکینه قلب مرد قهرمانی که خسته و زخمی از هیاهوی جامعه به خلوت خانهاش پناه میبرد. اما تکتک قصههای شش اپیزود دعوت، با آن فهرست بلندبالای بازیگران زنش؛ از مهناز افشار و مریلا زارعی تا کتایون ریاحی و گوهر خیراندیش، حول زندگی یک زن حامله شکل گرفتهاند.
جنجالیترین فیلمهای ابراهیم حاتمیکیا
از جمله همین اپیزود تازه منتشرشده، که به خاطر محدودیت زمانی فیلم، از نسخه نهایی آن بیرون مانده بود؛ دختر و پسری دانشجو (با بازی لیلا اوتادی و پژمان بازغی) که بینشان صیغه محرمیت جاری شده، ناخواسته بچهدار میشوند. چیزی شبیه تم مرکزی باقی قصههای فیلم: دعوت از نوزادی برای آمدن به این دنیا، بدون آنکه از پیش برنامهای برایش چیده باشی (هرچند اطلاق تعبیر دعوت به چنین موقعیتی، دقیق نیست و بیشتر حتی غلطانداز به نظر میرسد.) اما این تغییر ناگهانی، آغاز تنشهایی بحرانساز در رابطه زوجین است. هراس از آیندهای نامعلوم، که در اپیزود ریحانه، منجر به شانه خالی کردن مرد از زیر بار مسئولیت میشود و برای زن سردرگمی و بلاتکلیفی به همراه دارد. تفاوت احساساتی که در ادامه باعث میشود آرامآرام به شناختی تازه از همدیگر برسند.
ریحانه بهعنوان یک فیلم کوتاه مستقل، از این مرحله پیشتر نمیرود. به واقع فیلمنامه در پله طرح مسئله باقی میماند و از آن به بعد حرف تازه و مهمی ندارد. حتی برخورد تند و حرفهای گزنده مسئول حراست دانشگاه (با بازی امید روحانی) هم انرژی خاصی به فیلم تزریق نمیکند. حرفهایی که در زمان ساخته شدن فیلم (یعنی یک سال پیش از انتخابات ۸۸) حتماً هنوز خریدار و شنونده داشتند، اما حالا بیش از حد کهنه و بیات به نظر میرسند. البته شاید درست نباشد ریحانه را فیلمی جدا از بقیه اپیزودهای دعوت ببینیم. قرار بوده این یکی هم تکهای از پازلی شود که به همراه دیگر قصهها، تصویری بزرگتر میسازند و هر کدام بیننده را با حالتی خاص از آن دعوت پیشبینینشده مواجه میکنند.
با این حال بیشتر اپیزودهای فیلم (بهجز اپیزود بهار) از مشکلی مشابه لطمه خوردهاند. آنجا هم نه موقعیت ساده اولیه، پیچیدهتر میشود نه شخصیتها از خود کنش غیرمنتظرهای نشان میدهند تا از این طریق، فیلم فرصت یابد به آنها نزدیکتر شود و لایهای عمیقتر از وجودشان را برای مخاطب آشکار کند. گویی همهچیز در همان قدم اول نوشتن فیلمنامه («چه میشد اگر؟…») به پایان رسیده و پس از آن، دوربین در ۲۵ دقیقه زمانی که داشته، نتوانسته کوچکترین نوری به زوایای تاریک و پنهان چنین موقعیتی بتاباند. در ریحانه حتی از صحنهها و لحظههای ناب حاتمیکیایی هم، که حتی در ضعیفترین آثارش پیدا میشوند، اثری نیست.
یادداشت حاتمی کیا برای فیلم دعوت
همهچیز به همان شکلی که انتظار داریم با همان کیفیتی که تصور میکنیم، پیش میرود. مرد، زن را تنها نمیگذارد، زن هم دست از بچهاش نمیکشد. پایانی خوشخیالانه (و نه خوشبینانه) برای چنان قصهای، که روی تمام تنشهای گاه ویرانگر چنین موقعیتی (حتی در صورت تداوم زندگی مشترک) سرپوش میگذارد و با نگاهی سطحی، بیننده را به واکنشی مشابه تشویق میکند. مشکل فیلمنامه، درستی یا غلطی تصمیم ریحانه و نامزدش نیست، مسئله باورپذیری است؛ اینکه اگر عبورِ به سلامت از چنین بحرانی به همین سادگی میسر بود، اساساً چرا باید شکل بحران به خود میگرفت؟
انگار نه فرم اپیزودهای دعوت (و از جمله ریحانه) قصههای کوتاهی که باید در کمتر از نیم ساعت به سرانجام برسند، به اصطلاح راهدست حاتمیکیا بوده، نه مضمون و آدمهای قصهها را، آنطور که با مردان فیلمهای جنگیاش دمخور بوده، میشناخته است. او که کمکم گرد پیری بر چهرهاش مینشیند، تا امروز (یعنی ۱۳ سال بعد از ساخته شدن دعوت) دیگر هیچوقت هیچکدام از تجربههای ویژه این فیلم را در کارنامهاش تکرار نکرده؛ نه سراغ قصهای زنانه رفته، نه با زنی در نوشتن فیلمنامه همکاری کرده و نه از گلوله و تفنگ دست شسته. نکته جالب توجهی که نشان میدهد انگار خودش هم آنطور که باید از نتیجه دعوت راضی نبوده است؛ البته بهجز کلیپ روحانی و احساسی پایان ریحانه، که در آن با نگاه تیزبینش، لحظههایی یگانه از روزهای بارداری مادران را ثبت کرده و آنطور که از یادداشت کوتاهی که بر فیلم نوشته برمیآید، به دل خودش هم نشسته است.