خیلی دور، خیلی نزدیک
ویژه هفته دفاع مقدس - ۲
این فیلم بلند حسین مهدویان، ایستاده در غبار، نمونه خوبی برای بررسی چگونگی ساخت قهرمان، از دل ضعفها و کاستیهاست. کاراکتری با ویژگیهای بعضا غیر قابل قبول که میتواند برای مخاطب به شمایلی جذاب تبدیل شود.
همانطور که میدانید ایستاده در غبار، از مجموعه پراکنده و نامنسجم خاطرات و روایات افراد مختلف درباره احمد متوسلیان شکلگرفته و عینی شده. خاطراتی که برخلاف اغلب روایات اینچنینی از بزرگان جنگ، صرفا ستایش سوژه نیست و مهدویان با برگزیدن آنها برای فیلمش سعی کرده قهرمانی با خصایل انسانی و واقعی بسازد که از ویژگیهای قهرمانی رایج در سینمای جنگ تا حدی به دور است. انسانی معمولی که قهرمانی ستودنی میشود و مهدویان ساخت آن را به خوبی بلد است.
مهدویان در تولید فیلمش به بازسازی تر و تمیز و جذاب آنچه در نریشن گفته شده میپردازد. او در ساخت فضا، طراحی دقیق و درست چهرهها، لباس و دکور و بازی گرفتن از بازیگران، به جز در مواردی محدود، موفق و چشمگیر عمل کرده و محصول نهایی دیدنی و اثرگذار شده است. هرچند جز تصاویر بازسازیشدهی اطلاعاتی که میشنویم، چیز زیادی به دادههایمان اضافه نمیشود؛ متوسلیان با شهید وزوایی دعوا میکند، دعوا را میبینیم. همکارش در بیمارستان را تحقیر میکند، تقریبا همان را میبینیم. برای اهل خانه ساندویچ میخرد، همان را میبینیم. با این حال او در این تصاویر خصلتی را در سوژه عینی کرده که احتمالا در تخیل شخصی بیننده با شنیدن روایات شکل نمیگرفت. چهرهای تندخو و پرخاشگر که در تعامل با افراد همرده یا زیردست از کاراکتر اصلی دیده میشود. طوری که حتی در موقعیتی که در آن بحث ازدواجش مطرح است هم حرکاتی تند و پرخاشگر دارد. ویژگی (یا ویژگیهایی) که به راحتی میتوانست از کاراکتر، شخصیتی دوستنداشتنی و پس زننده بسازد. اما مهدویان با ترفندهایی در روایت و تکنیکهایی در اجرا، از ویژگیهای به ظاهر منفی این شخصیت قهرمانی میسازد که اشک مخاطب برایش دربیاید.
او موقعیتهای کوتاه اما اثرگذاری را نشانمان میدهد که به راحتی کفه شنیدهها و دیدههای منفی را پایین میآورد. دست کشیدن بر سر کودک، همنشینی با پیرمرد، کمک به مجروح در راه مانده، درخواست غذا برای مردم جنگزده همه تصاویری هستند که در باورهای فرهنگی، مذهبی و اخلاقی ما از چنان ارزش بالایی برخوردارند که نه تنها بهراحتی در ذهن رسوب میکنند، که باعث میشوند نقایص شخصیت را کمتر جدی بگیریم. همتراز با این موقعیتهای تلطیف کننده که در بخش فیلمنامه به ساخت شخصیت کمک کرده، در بخش تکنیک و ساخت، مهدویان از اسلوموشن بهره فراوان برده تا بار عاطفی غلیظ و نمایشی بر صحنهها القا کند و از سوژه قهرمانی ماندگار بسازد. تکنیکی که بهخودیخود به موقعیت تصویر شده ارزش مثبت و حماسی میدهد.
در مستند ایستاده در غبار، تکنیک فیلمبرداری و شیوه استفاده از دوربین هم در همین راستا انتخاب شده است. شیوه نظارهگری از دور و پنهانی. به نظر میرسد «تصویرپردازی پنهانی از زندگی»؛ تعریفی که ژیگاورتوف از مستند میکند؛ همان چیزی است که مهدویان سعی کرده در بخش تکنیکی ساخت فیلمش به آن برسد. مواجههای خلاقانه با وقایع که به نحوی به امضای مهدویان پای کارهایش تبدیل شده.
در این شیوه دوربین به نفر ناظر غایبی تبدیل شده که از دور سوژه را زیر نظر گرفته و دنبال میکند. چشمی جستوجوگر که مدام نگاهش را میدزدد و سعی دارد پنهان بماند و دیده نشود. تکنیکی جذاب که دوربین روی دست و لنز تله به آن حالِ «تصویربرداری پنهانی از زندگی» را داده است.
فاصله داشتن دوربین از سوژه این امکان را هم به مهدویان داده تا بتواند نقایص احتمالی روایی فیلم را توجیه کند. دیدن اتفاقات از منظر نظارهگری با تواناییهای فیزیکی محدود، که از سوژه دور است، گفتوگوها را درست نمیشنود، یا در همهجا امکان حضورش نیست؛ بهخودیخود عذری قابل قبول برای وجود نقص اطلاعات، شنیدهها و دیدهها به فیلمساز میدهد. ضمن اینکه استفاده از اسلوموشن از منظر این دوربین که مدام در حال پاییدن و کنجکاوی است، به تغلیظ مضاعف احساسات و ستایشپذیری بیشتر قهرمان کمک میکند. اسلوموشن در ذات خود کار تقویت بار احساسی صحنه را بر عهده دارد و وقتی این تکنیک از زاویه این ناظر استفاده میشود این تاثیرگذاری حسی دوچندان میشود. انگار دوربین یا فردی که دور از همه ماجراها فقط نظارهگر تاریخ است در جایی چنان تحت تاثیر قرار گرفته که پرده اشکی مقابل چشمهایش را میگیرد و همهچیز کندتر میشود.
بهترین فیلمهای سینمای دفاع مقدس
مهدویان برای تکمیل این زاویه دید و واقعنمایی بیشتر، به درستی از صداگذاری آمبیانس مانند استفاده کرده. به این ترتیب مخاطب در طول فیلم به جز نریشن و صداهای ضبطشده موجود از کاراکتر، جز همهمهای گنگ از اتفاقات در حال وقوع چیزی نمیشنود. نیمچه جملهای از شهید وزوایی یا پرستار یا دیگر حاضران.
مهدویان تمام این تکنیکها را به کار میگیرد تا واقعنمایی فیلم و اثرگذاری آن بر مخاطب را بیشتر کند. و صد البته همین واقعنمایی دقیق به او کمک میکند تا مهمترین و به یادماندنیترین صحنههای فیلم را هم که شکلی نمایشی دارد باورپذیر کند. از قضا بخش مهمی از کار مستند هم همین است. خط کشیدن زیر نقاط مهمی از رویدادهای تاریخی و ماندگار کردنش. جایی که متوسلیان در بحبوحه آتش، مدتی طولانی با دستی بر فراز میان غبار شلیک خمپاره میایستد، در واقعیت قطعا چند ثانیه بیشتر نبوده. اما مهدویان همین چند ثانیه را آنقدر بسط میدهد تا صحنهای ماندگار، سینمایی و اثرگذار خلق شود.
استفاده درست از اسلوموشن، دکوپاژ و طراحی صحنه، لحظهای کوتاه را به پلانی ماندگار بدل میکند. انگار حالا متوسلیان برای دوربین سرککش و نگاه جستوجوگر نمایش اجرا میکند و مخاطب با وجود آگاه بودن به نمایشی صحنه، از صمیم قلب آن را میپذیرد تا این پلان به مهمترین و اثرگذارترین پلان در فیلم تبدیل شود. و هنر مهدویان هم همین است. اینکه بتواند به راحتی آنطور که میخواهد قهرمان بسازد و تصاویر چشمگیرش را بر ذهن مخاطب حک کند.