بدون تردید یکی از مهمترین سینماگران ایرانی در نیمقرن گذشته بهمن فرمانآراست؛ حتی اگر فیلم های زیادی نساخته و نزدیک به بیست سال هم به طور کامل از سینمای ایران دور بوده باشد. فیلمسازی که در مقام مولف به دلیل جهانبینی خاص و توجهش به ادبیات معاصر شناخته میشود و جدای از آن در سالهای دور به دلیل عهدهدار بودن سمتهای مدیریتی و نقش غیرقابلانکارش در تولید تعدادی از مهمترین آثار سینمای ایران دارای اهمیتی ویژه است.
با فیلیموشات همراه شوید تا مروری داشته باشیم بر کارنامه این سینماگر که آثار مهم و متفاوتی را در برمیگیرد: از «شازده احتجاب» تا «خانهای روی آب».
فیلم های پیش از انقلاب بهمن فرمان آرا
فیلم های کارنامه بهمن فرمان آرا به دو بخش تقسیم میشود: قبل و بعد از انقلاب و این تقسیمبندی فقط به دلیل وقوع انقلاب بهعنوان یک نقطه عطف تاریخی نیست. فرمانآرا در دهه پنجاه در مقام سینماگر با دو دهه بعد خود تفاوتهای چشمگیری دارد.
فرمانآرا با این که از نظر سنوسال تفاوت چندانی با سینماگران سرشناس موج نو ندارد، کمی دیرتر از آنها به شهرت رسید. بعد از تحصیل در رشته سینما، از دانشگاه یواسسی آمریکا به ایران برگشت و کارش را با ساخت نسخهای سینمایی از سریال عامهپسند «خانه قمر خانم» شروع کرد. این روند رایج آن سالها بود که باعث شد تا کاراکترهای محبوبی مانند صمد و مراد برقی هم از تلویزیون به سینما بیایند، اما فرمانآرا در گام اول موفق نبود. همزمان با پا گرفتن سینمای روشنفکری دهه پنجاه، فرمانآرا به سراغ اقتباس از رمان «شازده احتجاب» نوشته هوشنگ گلشیری رفت که همچنان از آن بهعنوان یکی از مهمترین و پیچیدهترین آثار در ادبیات مدرن فارسی یاد میشود؛ رمانی فرمگرا و مبتنی بر جریان سیال ذهن در روایت و با درونمایه تند علیه سلطه مردانه و اشرافیت فاسد نسل اندر نسل.
با وجود همین نگاه تند و تیز، رویکرد قاجارستیزی در دوران پهلوی به ساخت و دیده شدن فیلم کمک کرد. «شازده احتجاب» در جشنواره فیلم تهران جایزه برد و در بخش دوهفته با کارگردانان جشنواره کن به نمایش درآمد. بعد از این، فرمانآرا برای مدیریت شرکت تازهتاسیس گسترش صنایع سینمایی ایران انتخاب شد و حاصل کار او تهیه و تولید تعدادی از مهمترین محصولات دهه پنجاه در طیفهای مختلف است؛ از جمله میتوان به «گزارش»، «شطرنج باد»، «دایره مینا»، «کلاغ»، «ملکوت» و «در امتداد شب» اشاره کرد که همه فیلمهای مهم و بحثبرانگیزی بهحساب میآمدند.
فرمانآرا فیلم بعدیاش را هم باز با اقتباس از داستان کوتاه دیگری از گلشیری جلوی دوربین برد. «سایههای بلند باد» به دلیل محتوا و خوانشهای چپگرایانه توقیف شد و بعد از انقلاب به نمایش درآمد. گرچه این اکران هم چند روز بیشتر دوام نداشت و دوباره جلوی نمایش فیلم گرفته شد. درنتیجه و با توجه به وضعیت فرهنگی آن سالها، فرمانآرا مهاجرت کرد و چند سالی را در کانادا گذراند.
فهرست بهترین فیلم های عاشقانه ایرانی
فیلم بوی کافور، عطر یاس | ۱۳۷۸
بعد از یک مهاجرت کوتاه و چند سال تجربه در زمینه تولید و پخش محصولات بینالمللی که زمینهساز آشنایی و همکاری فرمانآرا با خیلی از سینماگران سرشناس شده بود، تصمیم گرفت که به کشور بازگردد، اما در بدو امر امکان ادامه فعالیت برایش فراهم نشد. بعد از تغییر دو دولت و با سیاستهای فرهنگی جدید بود که فرمانآرا دوباره پشت دوربین رفت؛ بعد از ۲۰ سال فاصله از کارگردانی.
«بوی کافور، عطر یاس»، که فرمانآرا نقش اصلیاش را هم بازی کرده، درباره یک فیلمساز سرشناس است که پس از سالها به سفارش تلویزیون ژاپن میخواهد درباره آدابورسوم ایرانیان در برخورد با مرگ مستند بسازد. سفر فیلمساز و برخورد نزدیکش با مرگ نهایتا او را به درکی تازه و شاعرانه از زندگی میرساند. جدای از این که بازگشت به فیلمسازی کارگردان «شازده احتجاب» برای اهالی سینمای ایران هیجانانگیز بود، «بوی کافور، عطر یاس» به فیلمی دلنشین و متفاوت تبدیل شد که به جای کینه یا عقدهگشایی بر سر بیست سال کار نکردن، حسی از آشتی در آن حاکم بود، حتی در برخورد با موضوعی تلخ و تکاندهنده همچون مرگ.
اقبال جشنواره فجر به فیلمی دور از جریان اصلی و تا حدود زیادی با سروشکل روشنفکرانه، جای تعجب داشت. اما نکته قابلتوجه که باعث شد فرمانآرا خیلی زود جایگاه جدیدش را در سینمای ایران پیدا کند، آن هم در سالهای طلایی و شکوفایی مجدد که فیلم های ایرانی راه خود را به جشنوارههای معتبر جهانی باز کرده بودند، لحن خاص و بداعت فیلمسازی بهمن فرمان آرا بود که حتی با وجود نزدیکی تماتیک و سلیقه اصلا زیر سایه یا تحتتاثیر موج کارهای دیگر فیلمسازان همنسلش مانند عباس کیارستمی و داریوش مهرجویی قرار نمیگرفت. استقبال از «بوی کافور، عطر یاس» فرمانآرا را به ادامه کار در ایران مصمم کرد.
فیلم خانهای روی آب | ۱۳۸۰
در آغاز دهه جدید و همزمان با ورود نسل تازهای از سینماگران، «خانهای روی آب» به فیلمی مهم و پرسروصدا تبدیل شد. در دوره بیستم جشنواره فجر، یکی از بهترین دورهها در تاریخ جشنواره، جوایز میان «خانهای روی آب» و «من ترانه پانزده سال دارم» تقسیم شد و جایزه اصلی به فیلم فرمانآرا رسید. داستانی که مایههایش از رئالیسم جادویی، ارجاعات سیاسی و اجتماعی روز و ایده کمسابقه استفاده از بازیگران سرشناس متعدد در نقشهای کوتاه و متفاوت و درنهایت سابقه و نام خود فرمانآرا باعث شد که «خانهای روی آب» به پدیدهای کنجکاویبرانگیز برای مخاطبان عام و خاص در سینمای ایران تبدیل شود.
قصه درباره یک پزشک زنان است که زندگی شخصی پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته. دکتر سپیدبخت متخصص زنان، که چندان هم خوشنام نیست، یک شب در حالت مستی یک فرشته را زیر میگیرد. بعد از آن با کودک حافظ قرآن مواجه میشود و بازگشت پسرش از خارج، ریشههای رابطه خراب خود با پدرش را تداعی میکند. تمام اینها به همراه خردهداستان تعقیبکنندگان ناشناس و گلولههای کاموایی که معلوم نیست از کجا ظاهر شدهاند، موجب سیر و دگردیسی تدریجی سپیدبخت میشوند.
«خانهای روی آب» از هر نظر فیلم غافلگیرکنندهای بود؛ هم به دلیل ارجاعات معنایی و ایمانی فیلم و هم به دلیل نشانهگذاریها و پرداخت آشکار به مسائل سیاسی و اجتماعی روز. با وجود جرحوتعدیل خفیف در اکران عمومی، درهرصورت فیلم با استقبال گسترده مواجه و به الگویی برای مدیران سینمایی تبدیل شد که بعدا به دنبال سینمای معناگرا رفتند.
«خانهای روی آب» به همان سرعتی که پدیده شد، در حافظه تاریخی سینمای ایران هم کمرنگ شد. در نگاه دوباره به فیلم، احتمالا هم عناصر فانتزی و ماورایی داستان زیادی درشت و رو به نظر میرسند و هم تلاش برای انباشتن فیلم از تمام معضلات و اتفاقات روز (اعتیاد، ایدز، فحشا، ریاکاری، تعصبات مذهبی و حتی قتلهای زنجیرهای!) به کلیت اثر ضربه زده. با وجود این، فیلم هنوز لحظهها و صحنههای تاثیرگذاری دارد و پر از عناصر چشمگیر است: از موسیقی متن احمد پژمان گرفته تا دیالوگنویسی. علاوه بر بهناز جعفری جوان و عزتالله انتظامی کهنهکار که فرصت ویژهای برای نمایش قدرت بازیگری خود داشتند، رضا کیانیان در نقش دکتر سپیدبخت یکی از بهترین تجربیات بازیگری کارنامه خودش را رقم زده و یکی از پیچیدهترین شخصیتهای تاریخ سینمای ایران را خلق کرده است.
فیلم از یک منظر دیگر ارزش تماشای دوباره دارد و آن هم تصویرش از بحران معنایی نسلهای مختلف در سالهای پایانی دهه هفتاد است.
فیلم یک بوس کوچولو | ۱۳۸۳
بعد از دو فیلم موفق که جوایز جشنواره فجر را هم درو کردند، فرمانآرا این بار تصمیم گرفت که در جشنواره شرکت نکند و «یک بوس کوچولو» مستقیما از اکران عمومی سر درآورد. قصه درباره دو نویسنده در سالهای پایانی عمرشان است؛ اسماعیل شبلی (جمشید مشایخی) و محمدرضا سعدی (رضا کیانیان). سعدی سالهاست که ایران را ترک کرده و در اروپا زندگی آرام و بیدردسری دارد. آنقدر چیزی ننوشته که از یاد همه رفته. در عوض، شبلی تمام این سالها در کشور باقی مانده و با وجود تمام مشکلات، ساخته و نوشته. زمانی که شبلی قصد خودکشی دارد، سعدی به کشور بازمیگردد و آنها راهی سفری میشوند که شاید دیدار آخر آنها با ایران باشد.
این آخرین فیلم مجموعهای است که با عنوان “سهگانه مرگ” شهرت یافته و شاید بیشتر از فیلم های قبلی هم دغدغه مواجهه با مرگ در آن احساس میشود. در مقایسه با «خانهای روی آب» آن جنس از رئالیسم جادویی مدنظر بهمن فرمان آرا اینجا با ظرافت بیشتری حضور دارد، هرچند که باز هم با حجم زیادی از نمادها و المانهای انتزاعی سروکار داریم که بخش زیادی از آنها در مسیر قصه کاربرد دراماتیک چندانی پیدا نمیکنند. نقد اجتماعی همهجانبه هم اینجا تقلیل پیدا کرده و سویه آن بیشتر سمت جامعه روشنفکری است.
یکی از جنبههای فرامتنی (شاید هم متنی) «یک بوس کوچولو» که سروصدای زیادی به پا کرد، بحث ارجاعات و مابهازای واقعی شخصیتها در دنیای واقعی بود. اکثرا کاراتر سعدی (کیانیان) فیلم را یادآور ابراهیم گلستان میدانستند و برای شبلی هم از چهرههای زیادی بهعنوان منبع الهام نام برده شد، مانند هوشنگ گلشیری و اسماعیل فصیح. با وجود این که خیلیها از فیلم بهعنوان تسویهحساب شخصی فیلمساز با ابراهیم گلستان یاد کردند، فرمانآرا هیچوقت شباهت شخصیت داستانش با گلستان را قویا تکذیب نکرد اما زیر بار خصمانه بودن آن هم نرفت.
از دیگر نکات قابلتوجه فیلم، همکاری مجدد فرمانآرا با ستارههای آن زمان در نقشهای کوتاه و انتخاب دوباره کیانیان برای نقش اصلی است. کیانیان که برای «خانهای روی آب» به طرز قابلتوجهی وزن خود را افزایش داده بود، این بار نقش کاراکتری بهمراتب پیرتر از خودش را بازی میکرد و نتیجه کار بهاندازهای رضایتبخش بود که جوایز دیگری را برای او به همراه داشته باشد.
فیلم خاکآشنا | ۱۳۸۶
در میان فیلم های دوره جدید بهمن فرمان آرا احتمالا از همه کمتر دیده شده و سروصدای کمتری هم داشته؛ بخشی از آن برمیگردد به عوامل خارجی: اول این که دو سال طول کشید تا فیلم بالاخره مجوز و فرصت نمایش را پیدا کند و بعد از آن، اکران فیلم همزمان شد با اوج گرفتن مسائل سال ۸۸. برای همین، «خاک آشنا» هم زیاد دیده نشد و هم به دلیل پخش نامناسب در شبکه نمایش خانگی، شانس چندانی برای دیدن شدن دوباره نداشت. البته که در تمام این سالها هم حذفیات و سانسور اعمال شده بر فیلم حسابی باعث نارضایتی فرمانآرا بوده.
برخلاف روال معمول فیلم های بهمن فرمان آرا، جنبه انتزاعی و وامگیری «خاک آشنا» از ادبیات کمتر است. فیلم، ماجرای نقاش پیری (رضا کیانیان) را روایت میکند که از هیاهوی زندگی شهری گریخته و به روستایی در کردستان پناه برده. شرایط طوری رقم میخورد که برای مدتی باید با خواهرزادهاش (بابک حمیدیان) سر کند و این همزیستی روی جهانبینی هر دوی آنها تاثیر میگذارد. درونمایه فیلم را میتوان عرق و مسئولیت در قبال خاک دانست که البته با نگاهی تند و منتقدانه نسبت به نسل جوان از سوی مولف همراه است. بعد از وقایع ۸۸، فرمانآرا اعلام کرد تصویری که در فیلم از یک نسل سرگردان، بیهدف و بیانگیزه ارائه داده است نیاز به تجدید نظر دارد و اگر دوباره قرار بود «خاک آشنا» را بسازد، هم نگاهش به شخصیتها فرق میکرد و هم مسیر قصه متفاوت میشد.
فیلم دلم میخواد | ۱۳۹۲
بعد از چند سال وقفه، فرمانآرا تصمیم گرفت که دوباره روی صندلی کارگردانی بنشیند و به گفته خودش بعد از یک سهگانه درباره مرگ، درباره زندگی فیلم بسازد. در زمان ساخت، حضور محمدرضا گلزار و مهناز افشار در «دلم میخواد» حسابی خبرساز شد اما بعدها آنچه بیشتر بر روی فیلم سایه انداخت، زمان زیادی بود که تا نمایش عمومی آن صرف شد. موضوعی که به نظر میرسد عامل اصلی آن حساسیت روی ایده و درونمایه اثر بوده.
نویسندهای پیر که مثل اکثر اطرافیانش دچار افسردگی و دلزدگی شده، بعد از یک سانحه رانندگی مدام در گوشش صدایی را میشود: یک قطعه موسیقی شاد که با شنیدن آن نمیتواند جلوی رقصیدنش را بگیرد! کمکم قضیه بیخ پیدا میکند و کار به جاهای باریک میرسد… ایده اولیه فیلم جذاب و غافلگیرکننده است، بهویژه که این بار فرمانآرا موفق شده تا استعاره ظریفی بهکار ببرد برای بیان نقد اجتماعی نسبت به ستیز نهادینهشده با شادی در فرهنگ عمومی ما. اما این که ایده در اجرا و عمل چقدر به نتیجه رسیده، بحث دیگری است.
«دلم میخواد» جدای از این که دیر به نمایش درآمد و وقتی دیده شد که اثر گذر زمان روی آن کاملا مشهود بود، در مقایسه با دیگر محصولات سینمای ایران در دهه نود هم اجرایی قدیمی و کمتر چالشبرانگیز دارد. از دیگر نکات جالب توجه فیلم، حس طنز خودآگاهانه فرمانآرا نسبت به ساختههای قبلی خودش است که در لحظاتی احساس میکنید به شکلی کاملا فکرشده دارد با خودش و کارهایش شوخی میکند.
فیلم حکایت دریا | ۱۳۹۵
آخرین ساخته فرمانآرا «حکایت دریا» است که پیشتر «دل دیوانه» نام داشت و نزدیک به چهار سال از تولید آن گذشته و در این مدت بهجز نمایش محدود در جشنواره جهانی فجر، نمایش دیگری نداشته. این اولین بار از زمان بازگشت این فیلمساز به ایران است که رضا کیانیان جلوی دوربین او حضور پیدا نکرده. طبق روال همیشگی فیلم های بهمن فرمان آرا ، در آخرین ساخته او هم شاهد نقشآفرینی بازیگران سرشناس متعددی هستیم که هرکدام حضور کوتاهی در قصه دارند. صابر ابر، فاطمه معتمدآریا، لیلا حاتمی، علی مصفا، پانتهآ پناهیها و علی نصیریان از جمله بازیگران «حکایت دریا» هستند و فرمانآرا این بار نیز خودش یکی از نقشهای اصلی فیلم را ایفا کرده.