به طور کلی، یکی از معمولترین کارهای هر منتقد، پیشنهاد فیلم به مخاطب است؛ ولی وقتی از او میخواهیم که فارغ از هر محدودیت و پیشفرض چند فیلم را برای تماشا انتخاب و به مخاطبان پیشنهاد کند، شاید کار کمی سخت شود. چرا که این بار پای سلیقه، دیدگاه، خاطرات و حتی تجربیات خودش هم وسط میآید و باید بین دانش و احساسات شخصی و انتظار و نیاز مخاطب به یک زبان مشترک برسد. بر همین اساس، هر پیشنهاد، معنای تازه و متفاوتی پیدا میکند. با فیلم های پیشنهادی استاد خسرو دهقان برای مخاطبان فیلیمو شات همراه باشید.
اول: فیلم لاک، محصول ۲۰۱۳
- عنوان فیلم لاک (Locke)، ساخته استیون نایت، بااینکه میتواند کنایهای داشته باشد به قفلهایی که در زندگی شخصیت اصلی ایجاد شده، اما املای متفاوتی دارد و اشاره میکند به نام قهرمان فیلم، یعنی ایوان لاک.
- فیلم درباره کسی است که شبی سوار ماشین از بیرمنگام بهسمت لندن حرکت میکند و تمام داستان در طول همین مسیر اتفاق میافتد. بهنوعی میشود لاک را متعلق به ژانر محبوب فیلمهای جادهای در نظر گرفت. باید این را هم اشاره کرد که «فیلم جادهای» لزوما نباید در جاده اتفاق بیفتد؛ جاده از نظر مفهومی ممکن است دریا یا فضای بینستارهای باشد. حتی فیلمی مانند ۲۰۰۱: ادیسه فضایی را هم میشود جادهای تلقی کرد. اهمیت در شکل جاده یا وسیله سفر نیست، آنچه اهمیت دارد سیر و سلوک تماشاگر در طول مسیر است.
- لاک تقریبا در زمان واقعی (Real-Time) روایت میشود، یعنی زمان برای تماشاگر همانطور میگذرد که برای شخصیتهای قصه، در طول سفر در اتوبانها و خیابانهای بین دو شهر. فیلم یک هنرپیشه اصلی دارد و یازده صداپیشه که صدای آنها را در تماسهای تلفنی با ایوان لاک میشنویم و بدون حضور در صحنه، نقش خود را ایفا میکنند.
- نقش اصلی را تام هاردی بازی میکند، که درخشان است. ایوان،شب از محل کار به خانه برمیگردد تا با پسرهایش فوتبال تماشا کنند، غافل از اینکه مسائلی باعث میشود تا مسیرش را تغییر دهد و به خانه برنگردد. لاک شخصیت باوجدان و صادقی است؛ مهمتر از همه با خودش صادق است. درستوحسابی و واقعی است. در حالیکه بهراحتی میتواند با سرهم کردن چند دروغ ساده خودش را راحت کند، پای مسئولیت کارش میایستد و دردسر را به جان میخرد. لهجه ولزی تام هاردی در فیلم به معرفی خاستگاه و صداقت شخصیت کمک میکند، البته این نکتهای است که در دوبله یا زیرنویس شاید مشخص نباشد.
- لاک تک-لوکیشن است و تک لوکیشن آن یک ماشین. کار فنی فیلم درخشان است، از مونتاژ ظریف و نامحسوس آن گرفته تا کارگردانی و فیلمبرداری درجهیک هریس زامبارلوکس چه در صحنههای داخل ماشین و چه در صحنههای خارجی. کل فیلم را هم در هشت شب ضبط کردهاند. نکته جالب اینجاست که در کل فیلم فقط یک نفر را میبینید که در ماشین نشسته و یک دست لباس هم بیشتر به تن ندارد، اما در تیتراژ نام طراح صحنه و لباس هم به چشم میخورد؛ کار بزن و دررو نیست.
- پایان فیلم باز است. وقتیکه لاک را تماشا کنید، متوجه میشوید که این باز بودن ناگزیر است. این فیلم نامتعارف که هم محبوب منتقدان بوده و هم تماشاگران، برای دیدن قابل توصیه است. یک فیلم انسانی و آموزنده که کمتر نظیرش پیدا میشود؛ با یک تام هاردی فوقالعاده که پرداختن به او خودش مقاله جداگانهای میطلبد.
دوم: مجموعه فیلمهای لورل و هاردی
- لورل و هاردی شیرین هستند و دوستداشتنی، ازلی هستند و ابدی؛ یعنی از ابتدا تا انتهای خلقت، تکتک کارهای آنها معنی و مفهوم دارد و همیشه هم جذاب و بامزهاند.
- آرتور سی. کلارک درباره لورل و هاردی تعبیر جالبی دارد. میگوید اگر روزی بشر منقرض شود و آیندگان و بیگانگان کنجکاو باشند درباره گونه بشری که روزگاری ساکن زمین بوده بیشتر بدانند، بهترین جواب برای آنها نمایش یک حلقه از فیلمهای لورل و هاردی است؛ کل سرگذشت تمدن و تاریخ بشر از آغاز تا پایان و با تمام فراز و نشیبهایش را همین با فیلمها میشود شرح داد. ادعای بزرگی است.
- لورل و هاردی هستند؛ همینطوری هستند. اهل جا زدن نیستند. اهل خودکشی نیستند. دنبال پیشرفت و درجات بالاتر هم نیستند. به هیچ نظام ارزشی، سیاسی و اقتصادی اعتقاد ندارند. ایدئولوژی ندارند و هیچچیزی برایشان معنا نشده، نه پدر و مادر، نه همسر و فرزند، نه پول و شغل، نه جنگ و صلح و نه هیچچیز دیگر. فقط هستند. همینجوری هستند.
- لورل و هاردی از انجام سادهترین و کوچکترین کارها هم عاجزند، حتی بردن میز از این طرف اتاق به آن طرف. هیچ کدام از کارها را به نتیجه نمیرسانند. هیچوقت کلاه گشاد هاردی به سر لورل اندازه نمیشود و برعکس. ولی مدام کلاههای یکدیگر را اشتباهی برمیدارند و نمیدانند که باید چهکار کنند.
- کافی است لورل و هاردی در خیابان به زمین بیفتند. در حالت عادی وقتی کسی به زمین میخورد، بقیه دستش را میگیرند و بلندش میکنند، طرف هم خودش را میتکاند و میرود پی کارش. در مورد لورل و هاردی قضیه فرق میکند. کافی است بخورند زمین، بهجای آنکه بلند شوند، بقیه را هم به زمین میزنند و کل محله و اطرافیانش را هم میخوابانند کف زمین! بیدلیل نیست که ساموئل بکت برای خلق دو شخصیت اصلی در انتظار گودو از لورل و هاردی الهام گرفته و حتی گفته میشود که دوست داشته روزی نمایش را با حضور آنها ببیند.
- لورل و هاردی، نوعی حس خیاموار را به آدم منتقل میکنند؛ یک مسیر تکرار و تکرار، ورای هستی و زمان و ملالی که از روزها، سالها و قرنهای قبل وجود داشته و تا آینده هم ادامه پیدا خواهد کرد. در میان این چرخه تکرار، به درنگی نیاز داریم که لورل و هاردی در همان لحظه جواب میدهند. نه به شادی اعتقاد دارند، نه به غم، نه به پیری و نه جوانی، نه به پایان و نه آغاز. تجسم عینی تکرار جنونآمیز هستیاند. خیام میگوید: این دسته که بر گردن او میبینی/ دستی است که بر گردن یاری بوده است. این بیت عصاره تفکر و کارکردلورل و هاردی را نشان میدهد. لورل و هاردی به هرحال بدشان نمیآید که از این تکرار و ملال خلاص شوند. به دم و لحظه معتقدند، نه گذشته و حال. برای همین اگر در ادبیات خودمان دنبال نمونه نزدیک و قابل مثالی از این تفکر، دریافتن دم بگردیم، خیام میتواند کمک کند.
- با این شعر بحث را تمام کنیم: گفتم به عروس دهر کابین تو چیست؟/ گفتا دل خرم تو کابین من است. این لورل و هاردی است. تماشایش را توصیه میکنم، چون همیشه میشود دید و لذت برد. اگر به چشم خودشناسی هم نگاه کنیم، کمکمان میکند تا بهتر بفهمیم که چه موجوداتی هستیم و چگونه زندگی را از صبح تا شب با وجود تمام مصائب و مشکلات پشت سر میگذاریم. لورل و هاردی بدون هرگونه چشمداشتی این تصویر را از خود ما به نمایش میگذارند.