فیلم ایالات متحده در برابر بیلی هالیدی روایتی از زندگی بیلی است. ظلم، بدبختی و فساد موضوعاتی هستند که این فیلم تا توانسته به آنها پرداخته، برای نقد و بررسی این اثر با فیلیمو شات همراه باشید.
فیلم ایالات متحده در برابر بیلی هالیدی (The United States vs. Billie Holiday) چنان به بیراهه رفته که آدم نمیداند از کجا شروع کند؛ ظلم، بدبختی و فساد موضوعاتی هستند که این فیلم تا توانسته به آنها پرداخته، بدون اینکه نگاهی تاریخی و عمیقتر به شخصیتهایش داشته باشد. برای نقد و بررسی فیلم ایالات متحده در برابر بیلی هالیدی با فیلیمو شات همراه باشید.
نقش اصلی فیلم یعنی بیلی هالیدی را آندرا دی ایفا میکند و بازی بسیار قوی او شاید تنها چیزی است که کیفیت فیلم را حفظ میکند. نقطهضعفی که در فیلم وجود دارد این است که موقع دیدنش مدام با خودمان میگوییم ایکاش داستان چیزهای بیشتری در مورد بیلی هالیدی برایمان روایت میکرد، اما متاسفانه کل فیلم را میتوان در یک جمله خلاصه کرد: او یک معتاد بینواست که میتوانست آواز بخواند.
ایالات متحده در برابر بیلی هالیدی به کارگردانی لی دنیلز و سوزان لوری پارکز، فیلمی است دربارۀ یک ستارۀ موسیقی معتاد به مواد مخدر، که بیشتر به اعتیاد و اثرات آن (مثل آسیبهای روحی روانی، مصرف الکل، رابطههای مخرب و رفتارهای پرخطر) میپردازد تا هنر او. در این فیلم که هماکنون از شبکۀ هولو منتشر شده، رابطۀ بیلی هالیدی با دوستانش به تصویر کشیده شده که اکثر مواقع در حال مصرف مواد مخدر هستند. بهطور کلی، فیلم فضای تاریکی دارد و شاهد صحنههای زیادی خواهید بود که در آن مردان برای جلبتوجه زنان یکدیگر را میزنند، مردانی که زنان را کتک میزنند، سیاهپوستانی که دیگر سیاهپوستان را به خاطر پول میفروشند و سیاهپوستانی که به خاطر نژادشان شکنجه میشوند.
شخصیتهای نفرتانگیز فیلم (به رهبری هری آنسلینگر (با بازی گرت هدلاند) اولین کمیسر اداره فدرال مواد مخدر که یک نژادپرست واقعی است و باور دارد که موسیقی جاز تأثیری مخرب روی سفیدپوستان دارد) چندان نمیتوانند زشتی برتری نژادی سفیدپوستان را در میانۀ قرن بیستم آمریکا پیش چشم بیننده مجسم کنند. زمانی که آنسلینگر به هالیدی هشدار میدهد که دیگر ترانۀ ضد لینچی (میوۀ عجیب) را نخواند، او همچنان به خواندن آن ادامه میدهد و آنسلینگر تصمیم به مجازات او میگیرد. آنسلینگر شخصیت ضدقهرمان داستان است، اما حضور او وقتی به داستان جذابیت میبخشد که وظیفۀ خودش را به مأمور سیاهپوستی به نام فلچر محول میکند.
البته این روند سالهاست که در فیلمهای مرتبط با نژاد و نابرابری در هالیوود دیده میشود: اینکه داستان زندگی فردی را مثل یک نمایش دراماتیک کوتاه نشان دهیم. تابهحال بهندرت پیشآمده که فیلمی راجع به نژادپرستی نهادینه شده و یا اعمال نابرابر قوانین در مورد سیاهپوستان حرفی زده باشد؛ مسئلهای که هنوز هم در ایالات متحده وجود دارد. بهطور مثال، قانون با اعتیاد هنرمندان سفیدپوستی مثل جودی گارلند خیلی ملایمتر رفتار کرده است.
شخصیت دیگری که در فیلم حضور دارد و اشارۀ کوتاهی به او کردیم، جیمی فلچر (با بازی تراوانته رودز) مامور سیاهپوست FBI است، که درنهایت بیلی را لو نمیدهد و از تعقیب و گریز او دست میکشد، اما آنچنان رابطۀ طولانی عاشقانهای را هم که در فیلم نشان داده شده در واقعیت با او نداشته است. او مدتی را با بیلی میگذراند و باهم به کلوپهای مختلف میرفتند و چندین سال بعد یک زندگینامه با امضای خود هالیدی برای او فرستاده میشود که در آن نوشتهشده است:
«بیشتر مأموران پلیس فدرال آدمهای خوبی هستند. آنها شغل کثیفی دارند و مجبورند که این کارها را انجام دهند. بعضیهایشان که آدمهای بهتری هستند بهاندازهای احساسات دارند که گاهی اوقات به خاطر کاری که میکنند از خودشان بدشان بیاید.»
اما دنیل و پارکز از این هم فراتر میروند و نهتنها نشان میدهند که فلچر عاشق بیلی شده، بلکه برای آزادی او شهادت هم میدهد و از آن به بعد حضور پررنگی در زندگیاش دارد، حتی در روزهای بستری شدنش در بیمارستان پس از آخرین اوردوز مواد مخدر. خود فلچر هم در این بین معتاد میشود، یا بهتر است بگوییم هرکسی که با بیلی مراوده داشت، دچار چنین وضعی میشود.
مسئلهای که اینجا بحثبرانگیز است امانتداری نسبت به داستان واقعی نیست، بلکه پیامی است که فیلم میخواهد به گوش مخاطب برساند. چیزی که اینجا میبینیم یک فرد سیاهپوست است که به همنژادهای خودش خیانت میکند و طی برقراری یک ارتباط رستگاری بخش با این خواننده به گناهان خودش اعتراف میکند. همچنین چنان مورد اعتماد بیلی قرار میگیرد که او حتی تاریکترین رازهای زندگیاش را برای فلچر تعریف میکند؛ اینکه در کودکی شاهد خشونتهای نژادی بسیاری بوده و مادرش او را با مواد مخدر آشنا کرده.
چیزی که بیننده ممکن است از خودش بپرسد این است که آیا همه این داستانها ارتباطی با ترانه «میوۀ عجیب» دارد؟ گفتنش سخت است. فیلم دچار ازهمگسیختگی شده و ساختار منسجمی ندارد. بیننده در هنگام تماشای فیلم نمیداند که دقیقاً دارد چه قصهای را دنبال میکند. در طول فیلم برای بیننده مشخص نمیشود که فیلمساز خواسته چه پیامی را به او برساند، جز اینکه بیلی هالیدی کودکی سخت و مصیبتباری داشته و در بزرگسالی برای جبران دوران تلخ گذشته دست به کارهایی میزند که اوضاعش را بدتر از قبل میکند؛ بااینحال، بیلی تبدیل به ستارهای میشود که ترانههایی ماندگار از خودش برجای میگذارد.
بازهم باید اشاره کرد که فیلم نتوانسته آنطور که باید به شخصیت و زندگی بیلی هالیدی بپردازد. تمام سکانسهای مرتبط با اعتیاد او (که بیشازاندازه هستند و مدام تکرار میشوند)، بهویژه سکانسی که او با صورت پفکرده روی تخت بیمارستان دراز کشیده و با دوستانش در مورد این صحبت میکند که مواد مخدر چگونه کبدش را از کار انداخته است، انگار هدفی نداشتهاند جز اینکه به بیننده بگویند: بیلی هالیدی یک معتاد بود و اعتیاد چیز بدی است.
درنهایت باید گفت که ایالات متحده در برابر بیلی هالیدی دارای ضعفهای گوناگونی در داستانگویی است و برای کسی که تابهحال او را نمیشناخته بههیچوجه معرفی خوبی را ارائه نمیدهد. با این حال، نقشآفرینی آندرا دی فوقالعاده است و شاید تنها دلیلی باشد که به خاطر آن بتوان فیلم را تا پایان تماشا کرد.
منبع: NyTimes