«مردی که پوست خود را فروخت» داستان سم را روایت میکند؛ یک پناهنده سوری که برای ورود به اروپا پوستش را بهعنوان بوم در اختیار یک نقاش مدرن قرار میدهد.
دومین فیلم بلند داستانی کوثر بن هنیه، کارگردان تونسی در دنیای هنر هفتم میدرخشد. در فیلم «مردی که پوست خود را فروخت» (با عنوان اصلی The Man Who Sold His Skin)، مردی از اهالی سوریه در آرزوی رسیدن به اروپاست. او میپذیرد که بدنش لوح نقاشی هنرمندی مدرن با سبکی بحثبرانگیز باشد! برای نقد و بررسی یکی از فیلم های تحسین برانگیز جشنواره ونیز ۲۰۲۰ با فیلیمو شات همراه باشید.
فیلم قبلی کوثر بن هنیه، با نام «زیبا و سگها» (با عنوان اصلی Beauty and the Dogs) در جشنوارۀ فیلم کن سال ۲۰۱۷، برای رقابت در بخش نوعی نگاه برگزیده شد و سپس او دومین فیلم بلندش را در مقیاسی کوچکتر، اما به همان اندازه بلندپروازانه روانۀ جشنوارۀ ونیز ۲۰۲۰ کرد. بن هنیه موضوعات سیاسی – اجتماعی را در قالبهایی مورد قبول و پذیرفتهشده عرضه میکند. او در این فیلم، موضوعی را دستمایۀ خود قرار داده است که در سالهای گذشته هم از منظر سیاسی و هم از منظر اجتماعی و البته اخلاقی دربارۀ آن مناقشات فراوانی وجود داشت: موضوع بحران پناهندگان و اصول و بنیان حقوق بشر.
در نهایت، باید گفت که ماحصل کار بن هنیه روی پرده بیعیبونقص نیست، اما بیشک ستایشبرانگیز است. همین نتیجه سبب شده است که او به عنوان استعدادی جوان در صنعت فیلمسازی مورد توجه قرار گیرد. فیلم «مردی که پوست خود را فروخت» در بخش افقهای جشنوارۀ ونیز برای اولینبار نمایش داده شد. این فیلم به دلیل نگاه جسورانهاش به موضوع پناهندگان و حقوق بشر میتواند در جشنوارههای دیگر نیز بدرخشد و در اکران عمومی با استقبال تماشاگران روبهرو شود.

باید اذعان داشت که حضور مونیکا بلوچی در نقش مکمل، آن هم با ظاهری متفاوت و موهای بلوند، وزنهای سنگین برای موفقیت این فیلم در گیشه به شمار میآید. علاوهبر مونیکا بلوچی، نام فیلمبردار درجهیک این اثر، کریستفر عون نیز در جذب مخاطبان بیتأثیر نخواهد بود. پیش از این، عون برای فیلمبرداری فیلم «کفرناحوم» (با عنوان اصلی Capharnaum) مورد تحسین اهل فن قرار گرفته بود. فیلم «کفرناحوم» از کشور لبنان، در سال ۲۰۱۹، نامزد دریافت جایزۀ اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان شد. حال، در فیلم اخیر بن هنیه نیز عون هنرش را با خلق تصاویر تأثیرگذار به اثبات میرساند.
درباره «کفرناحوم» و تعداد دیگری از بهترین فیلمهای ۲۰۱۹ در فیلیمو شات بخوانید
در فیلم «مردی که پوست خود را فروخت»، هنرپیشهای غیرحرفهای و تازهکار به نام یحیی مُحِینی در نقش مردی جوان و خوشقیافه با نام سم علی بازی بسیار درخشانی را به نمایش گذاشته است که بابت آن برنده جایزه بهترین بازیگر مرد در بخش افقهای جشنواره ونیز شد. سم از اهالی رقه در سوریه است و در چشمانش برقی کودکانه میدرخشد که نشان از عشق سوزان او به دختری به نام عبیر با بازی دی لیان دارد. داستان عشق نافرجام آن دو در یکی از اولین سکانسهای فیلم در قطار بازگو میشود. بن هنیه در نوشتن این صحنه به شیوهای هوشمندانه و با کمترین اضافهگویی، بسیار موفق عمل کرده است. تلاش او و هنر تصویربرداری عون سبب شده است که این صحنه در اجرا هم پویا و درخور از کار درآید. عون از فضای تنگ و پرازدحام واگن قطار همچون استعاره استفاده میکند تا اشتیاق دو دلداده را برای وصال به یکدیگر به تصویر بکشد. اما شرایط و جامعه دو دلداده را از یکدیگر دور نگه میدارد و عون، با هنرمندی تمام، موانع داخل واگن و ازدحام مسافران را چون نمادی از این دو به تصویر کشیده است.
عشق ناممکن و بیمنطق سم و نیروی هیجانانگیز احساساتی که وی در این صحنه در قطار تجربه میکند، منشأ تمام اتفاقاتی است که در پی آن رخ خواهد داد. احساس علاقۀ او به عبیر او را بهسمت تصمیماتی سخت و پُرتنش سوق میدهد. در یک سال بعد، او تجربۀ فرار از زندان و نیز سفری هوایی به لبنان را از سر میگذراند. اما این اتفاقات بهدرستی در فیلم ساخته و پرداخته نشدهاند. در هر حال، پس از این ماجراها، سم با هنرمندی آمریکایی – اروپایی به نام جفری گادفروی آشنا میشود. نقش جفری را هنرپیشهای فنلاندی به نام کوئن دی بو ایفا کرده است که انتخاب چندان مناسبی به نظر نمیرسد. جفری دستیاری دارد که بسیار حسابگرانه با مسائل برخورد میکند. این دستیار، ثریا نام دارد و نقش او را مونیکا بلوچی ایفا میکند. در فیلم، جفری همچون ارزشمندترین هنرمندِ در قید حیات در تمام جهان معرفی میشود! او تصویری شیطان – خداگونه از خود دارد و در انتقال مفاهیم، خودش را دانای مطلق میپندارد. او با استفاده از لوازم آرایشی مانند خط چشم و لاک ناخن مشکی طرحی میکشد که به اعتقاد خودش نشانهای از نوآوری و در عین حال قلب تاریک خودِ اوست؛ همچنین با این طرح نشان میدهد که علاوهبر مفهوم و معنا، صورت و شیوۀ ارائۀ هنر نیز برایش اهمیت ویژهای دارد.
عنوان فیلم «مردی که پوست خود را فروخت» به معاملهای شیطانی اشاره دارد که جفری به سم پیشنهاد میدهد: او میخواهد پشت مرد سوری را به تابلویی برای خالکوبی طرحی بزرگ از ویزای شینگن تبدیل کند؛ ویزایی که اگرچه تکهکاغذی بیش نیست، مجوز ورود به خاک اروپاست.
آیا هنر میتواند توجه عمومی را به فجایعی جلب کند که بر بشر میگذرد، آن هم بدون آنکه انسانهای بهتصویرکشیدهشده در این آثار را استثمار کند؟
داستان فیلم ممکن است غیرممکن و دور از واقعیت به نظر برسد، اما باید دانست که شخصیت گادفروی بر اساس هنرمندی بلژیکی به نام ویم دلووی طراحی شده است! او نقاشی معروفی به نام «تیم» دارد که در واقع یک خالکوبی بر پشت مردی به نام تیم استیز است. استیز نیز مانند سم با نقاش قراردادی را امضا کرده است؛ طبق این قرارداد، او متعهد شده ساعاتی را در موزهها بنشیند تا مردم به دیدن نقاشی روی بدن او بروند؛ علاوهبر این فردی مجموعهدار نقاشی روی بدن او را خریده و در ازای آن مبلغی به نقاش داده است. استیز نیز با دریافت یکسوم این مبلغ پذیرفته است که پس از مرگ، پوستش کنده شود تا صاحب نقاشی بتواند سرانجام آن را قاب کرده، روی دیوار آویزان نماید!
تصویری که دلووی بر پشت استیز خالکوبی کرده است تمثالی از حضرت مریم است که اسکلتی بالای آن قرار دارد و از همان ابتدا برای نمایش عمومی نقاشی شده بود. بن هنیه با تغییر این تصویر به مفهومی سیاسی، که نمادی از اجازۀ ورود به اروپا برای غیر اروپاییان به شمار میرود، پیام خود را منتقل کرده است: او انسان را به کالایی تبدیل کرده است که به دلیل علاقهمندی موزهها و گالریهای هنری به نمایش آن اجازه مییابد حتی از مرزها بگذرد؛ مرزهایی که سم در مقامِ انسانی معمولی و گمنام، از کشوری جنگزده و ازهمگسیخته، برای عبور از آنها با مشکلاتی فراوان و گاه حلنشدنی روبهروست. این در حالی است که تمام خواستۀ سم جایی امن برای زندگی بهتر است و تنها امیدش یافتن آرامش در داخل مرزهای اروپاست. از سوی دیگر، این داستان آنچه را برای جهان غرب در اولویت قرار دارد، به چالش میکشد؛ فیلم سؤالاتی کلیدی مطرح میکند: «آیا حتی یکدرصد میتوان احتمال داد که هنر مدرن از زندگی آدمی بااهمیتتر باشد؟ یا اصولاً هنر میتواند توجه عمومی را به فجایعی جلب کند که بر بشر میگذرد، آن هم بدون آنکه انسانهای بهتصویرکشیدهشده در این آثار را استثمار کند؟»

فیلم «مردی که پوست خود را فروخت» به نکات مهم بسیاری اشاره کرده است، اما چندان در آنها تعمق نمیکند. شخصیت گادفروی در واقع، سخنگوی بن هنیه است، با این حال چندان که باید ظریف و هنرمندانه نیست؛ اما در عوض از سلیقۀ بازار بهخوبی آگاه است. او بیش از آنکه به جزئیات توجه کند، برای ایجاد شوک و یکهخوردن مخاطب ارزش قائل است. گادفروی رگههایی آمریکایی دارد، اما انگلیسی را با لهجهای اروپایی و دستوپاشکسته صحبت میکند و این خصیصه متأسفانه چندان در کاراکتر او موفق از کار در نیامده است.
بن هنیه با فیلم «مردی که پوست خود را فروخت» بیشک، به دنیای هنر مدرن وارد شده است و میتوان گفت که در این راه موفق هم بوده است؛ اما باید پذیرفت که او در مقام کارگردانی پیشرو، هنوز با هوشمندی و تمرکز مداومی که در تعادل با گزندگی فیلم قرار میگیرد، فاصلۀ بسیار دارد. او باید تجربه و مهارت بیشتری کسب کند تا بتواند شیوههای نابی از فیلمسازی مدرن را به کار بندد؛ همان شیوههای که برای مثال سبب شد فیلمی مانند «مربع» (با عنوان اصلی The Square ) جایزۀ نخل طلای جشنوارۀ کن ۲۰۱۷ را به دست آورد؛ تکنیکهایی که تام فورد نیز در فیلم «حیوانات شبزی» (با عنوان اصلی Nocturanal Animals) از آنها استفاده کرده است.
درباره «حیوانات شبزی» و ۹ فیلم عاشقانه ترسناک دیگر در فیلیمو شات بخوانید
از سوی دیگر، بن هنیه، سم را پناهندهای معرفی نمیکند که از سرزمین جنگزدهاش میگریزد؛ بلکه او را بیشتر عاشقی میداند که میخواهد به دنبال معشوق از مرزها بگذرد، هرچند که حالا عبیر به همراه همسرش در اروپا به سر میبرد. البته این انگیزۀ سم و تقلیل موقعیت او به عاشقی سرگشته، پیام سیاسیای را که بن هنیه تلاش میکند منتقل کند، کمرنگ نموده و از اولویت فیلم خارج کرده است.
میتوان گفت که سم در میانههای فیلم به صورتی شماتیک خودش را باز مییابد؛ البته شاید بهتر باشد بگوییم که او بر ارزش آنچه بر پشتش حک شده است پی میبرد. در زمانیکه نقاشی روی پشت او را به حراج میگذارند، همۀ آنچه در اطرافش میگذرد و ذهن او را پر کرده است، کمکم یکپارچه میشوند و نیرویی غریب در او پدید میآورند. تا این لحظه، هنوز گرههایی در فیلم وجود دارد که بیننده خود باید آنها را درک و رمزگشایی کند؛ اما در این لحظه بالاخره احساسی که کارگردان به دنبال آن است در داستان رخ مینماید: در قرن بیستویکم نمیتوان از حضور سوریها در اروپا صحبت کرد، اما آسیبهایی را که از شرایط بحرانی کشورشان در روح و جان خود حمل میکنند، نادیده گرفت. بحران انسانی در سوریه اتفاقی فاجعهآمیز بوده است؛ بنابراین عنوانکردن این بحران در پسزمینۀ فیلمی تخیلی دربارۀ رابطۀ عاشقانۀ سم و عبیر کمی مبتذل مینماید؛ زیرا این بخش داستان واقعی نبوده است، البته، همین مسئله غیر واقعی بودن داستان، فیلم را از احساس خودمهمپنداری که کمکم در آن جاری میشود، نجات میدهد؛ زیرا به نظر میرسد که کارگردان مفهوم مدنظرش را دربارۀ موضوع پناهجویان به زیبایی مطرح کرده است و در عین حال، از استفادۀ ناقص خود از شیوه (میزان آبیم) احساس رضایت دارد. (در این شیوه، داستانی در دل داستانی دیگر روایت میشود.)
بحران جنگ در کشورهایی چون سوریه، در سالهای اخیر، دنیا را با مسائل پیچیدۀ حقوق بشری مواجه کرده است. بیشک، کشورهای توسعهیافته باید به سهم خود در حل این مشکلات بکوشند، اما سؤال اینجاست که آنها تا چه حد موظفاند هزینههای این بحرانها را بر جامعۀ خود تحمیل کنند؟ در این میان، جایگاه افرادی مانند سم کجاست؟ آیا شما با موضع کوثر بن هنیه در فیلم «مردی که پوست خود را فروخت» موافق هستید؟
هر آنچه که باید درباره جشنواره ونیز ۲۰۲۰ بدانید
منبع: Hollywood Reporter
سلام.وقت بخیر .
در مورد میشه راهنمایی بفرمایید؟