مستند «پدر سرباز پسر» (با عنوان اصلی «Father Soldier Son»)، بازتابی از ۱۰ سال زندگی یک سرباز به نام برایان آیش در دوران پس از جنگ است.
برایان آیش، با نشان پریلهارت بر سینه و کلاهی بر سر، در فستیوال خیابانی رنسانس، همراه با خانواده و به کمک پای مصنوعی جدیدش قدم میزد که مردی ناشناس به سمتش آمد و از او سؤالی کرد؛ البته سؤالی که هرکس هنگام مطرح کردنش باید احترام و ادب چشمگیری به خرج دهد: «آیا ارزشش را داشت؟» برایان در پاسخ به این سؤال، مردد نبود و عقیده داشت که حتماً ارزشش را داشته است. اما پاسخ مستند «پدر سرباز پسر» (با عنوان اصلی «Father Soldier Son»)، که بازتابی از بازهای ۱۰ ساله در زندگی برایان آیش است، به این سؤال چندان قاطع نیست. مستند با محوریت این سؤال شکل میگیرد و ضمن پاسخگویی به آن، میتوانیم ۱۰ سال از زندگی آیش و دو پسرش آیزاک و جوئی را تماشا کنیم. در نقد و بررسی فیلم مستند «پدر سرباز پسر» با فیلیمو شات همراه باشید.
کارگردانان فیلم «پدر سرباز پسر»، لزلی دیویس و کاترین آینهورن، روایت داستان در فیلم مستند را با شیوهای معناگرا، بیشیلهپیله و قابلدرک پیش بردهاند. آنها با بهرهگیری درست از نعمت زمان، شرایط حضور دوربین را برای همه راحت کردهاند و بدین ترتیب، تمام افراد با رویی خوش و خیالی آسوده در مستند حضور دارند. سالها وقتگذرانی با این خانواده، در نهایت منجر به ساخت مستندی وسیع و عمیق از لحاظ مفهومی شده است.
فیلم با جملهای از رئیسجمهور وقت آمریکا، باراک اوباما، آغاز میشود. او در این سخنرانی، از آخرین تصمیمش مبنی بر فرستادن عدهای از سربازان به افغانستان اطلاع میدهد و اذعان میکند که بار مسئولیت تصورناشدنی این تصمیم بر دوش خانوادههایی خواهد بود که تحت تأثیر مستقیم تبعات نظامی، همچون مرگ عزیزانشان، هستند. آیزاک و جوئی که در زمان آن سخنرانی ۱۲ و ۷ سال داشتند، در این مستند میگویند که متوجه دلیل جنگ و غیبت پدرشان بودند.
«اگر او به جنگ نمیرفت، ما شبها با خیال راحت نمیخوابیدیم و درگیر گلوله و انفجار میشدیم.»
نگاهی به مستند کیهان : جهان های ممکن
اما در ادامه، آیزاک اعتراف میکند که در زمان غیبت پدرش، باری چندکیلویی را بر دوش کشیده است. برایان پدری تنهاست و بچهها بدون حضور مادرشان بزرگ شدهاند. او دربارۀ نقش پدر در خانواده اینگونه میگوید: «بهواقع، رهبری و کنترل گروهی از سربازان راحتتر از تربیت و بزرگکردن دو کودک بهتنهایی است. تقریباً هر روز از خودم سؤال میکردم: آیا فرزندانم را به شیوۀ درستی تربیت میکنم و آیا اصلاً در این راه موفقم؟» یکی از مهمترین اهداف رایان این بوده که پدری باحال باشد؛ مثلاً، او به اینکه به خسارت ناشی از بازی با اسلحههای آبی با بچهها بیتفاوتی نشان داده است، افتخار میکند.

به گفتۀ او، هربار که به منطقه اعزام میشده، به بچهها قول میداده که پس از بازگشت به کشور، اوقات خوشی را با آنها سپری کند. در همین بخش از مستند «پدر سرباز پسر»، برایان به یاد آن صدای زنگ خطر میافتد؛ زنگ خطری که برای یکی از مأموریتها به صدا درمیآید و در آن مأموریت، پای برایان بهسختی آسیب میبیند. ملاقات دفعۀ بعد او با بچهها در یکی از مراکز پزشکی ملی ارتش بود. حال پدر باحالِ داستان، از درد وحشتناک زخمش میلرزد و با کمک یکی از پسرانش روی ویلچر جابهجا میشود.
در بازه ۱۰سالۀ بعد از این واقعه، با توجه به اینکه برایان برای پیداکردن هویت و هدفش با خود سروکله میزند، افراد خانواده عشق و فقدان جدیدی را تجربه میکنند. ثبتنام و حضور در ارتش انتخاب برایان نبود. او در این باره میگوید: «پدرم همیشه آرزو داشت که یکی از پسرانش در ارتش خدمت کند. با توجه به اینکه من فرزند آخر بودم، پس پیشفرض خانواده این شد که من سرباز کشور باشم.» اما برخلاف این تصمیم ناخواسته، او همیشه میدانست که چه کسی است و برای چهکاری به ارتش آمده است. برایان بخش کوچکی از مجموعهای بود که فراتر از نگاههای فردی برای حفاظت از خانوادهها و کشور تلاش میکرد. حضور در ارتش برای او معنایی بیشتر از مردشدن داشت. او در آنجا خودش را قوی و نیرومند حس میکرد.
دوران نقاهت برایان در خانه توأم با درد بیامان جراحت و ناتوانی وی برای حفظ استقامت بدنیاش بود؛ اما این دوره نیز با یادآوری صحنههای حضورش در افغانستان و انجامدادن بازیهای ویدیویی طی شد. چندین سال حضور مداوم و آرام دوربین در این خانواده، کمکم به عادتی روزانه بدل شده است. به همین دلیل، این مستند به شما اجازه میدهد که بیپرده، نظرات و شیوۀ تربیتی برایان را دربارۀ مردشدن پسرانش تماشا کنید؛ برای مثال، در بخشیهایی از این مستند بهدفعات میشنویم که برایان هنگام تولد فرزندانش، خیلی جدی به آنها گفته که گریه نکنند!

لباسهایی که این سه نفر در بخشهای گوناگون این فیلم به تن میکنند، همچون یک راهنما یا به عبارت بهتر، شعاری در راستای پروسۀ مردانگی عمل میکند. از پیراهن گرین بی پکرز و لباس ارتش گرفته تا تیشرتی که برایان در دوران جراحتش به تن داشت (و روی آن نوشته بود: «چیزی که تو را نکشد، قویترت میکند. البته بهجز پیادهنظام. پیادهنظام تو را میکشد.») یا حتی پیراهن آیزاک که روی آن نوشته شده بود: «وقتی دارم نامزدت را میبوسم، غنائم جنگیام را نگه دار.»
این موضوع حتی به شکل افراطیتر روی لباسهای زمان نوزادی بچهها هم دیده میشود. آیا امکان دارد که والدین از روی عمد و با قصد قبلی، برای فرزندانشان پیشبندی با طرح پلنگی لباس ارتش بخرند یا سرهمیای با نوشتههای برگرفته از یکی از بازیهای معروف جنگی؟
نقد فیلم جنگی «۱۹۱۷» را در فیلیمو شات بخوانید
در بخشی از این مستند، همسر برایان به ما میگوید که او مردی عصبانی است. به گفتۀ او، این خشم ناشی از شکستهای برایان در حیطۀ فعالیت نظامی اوست. آیا برایان، آیزاک را مجبور کرد که به ارتش ملحق شود، چون خودش پس از جراحت، با خلأ حضور نداشتن در ارتش روبهرو شده بود؟ عنوان بسیار جالب این فیلم در واقع همین پرسش را مطرح میکند. واژۀ «سرباز» معلوم نیست میان دو واژۀ «پدر» و «پسر» اتصال برقرار کرده یا آنها را از هم جدا کرده است. به نظر شما، کدامیک از این دو حالت صادق است؟
دیویس و آینهورن به ما اجازه میدهند دربارۀ شیوۀ تربیتی برایان در زمینۀ مردانگی و مفهوم مردشدن فکر کنیم و با بررسی ایدهپردازیهای برایان، در واقع باورهای خودمان را، در این زمینه، به چالش بکشیم.
شما درباره دوران سربازی چه فکر میکنید؟
منبع: Roger Ebert