سینمای کودک همانند یک شناسنامه در دهههای ۶۰ و ۷۰ ما را به جهانیان معرفی کرد؛ کارنامه سینمایی ابراهیم فروزش سرشار از این آثار است.
سینمای کودک، قلب تپنده و شاید مهمترین بخش سینمای ایران در دهههای شصت و هفتاد بود؛ سینمایی که همچون یک شناسنامه ما را به جهانیان معرفی میکرد. ابراهیم فروزش نامی قابلاعتنا در سینمای آن دوران بهحساب میآید؛ فیلمسازی که آثارش چه در قصه و چه در شیوه اجرا، همجوار با نامهای بزرگی همچون هوشنگ مرادی کرمانی و عباس کیارستمی تعریف میشوند. انتشار فیلم «شیر تو شیر» در فیلیمو بهانهای است برای نگاهی دوباره به کارنامه سینمایی ابراهیم فروزش. با فیلیموشات همراه باشید.
برای آنهایی که متولد دهه شصت هستند، فیلم «کلید» محصول سال ۱۳۶۴، یک اثر خاطرهانگیز به شمار میرود؛ فیلمی که بارها از تلویزیون پخششده است و حالا هم اگر دوباره پخش شود، مخاطب خاص خودش را خواهد یافت. «کلید»، فیلمی ساده و درعینحال عجیب است که به ماجرای تنها ماندن دو کودک در یک خانه میپردازد. همانقدر که داستان و پرداخت بصری کار ساده است، بازی گرفتن از کودکی پنجساله و نوزادی ششماهه سخت و طاقتفرسا به نظر میرسد؛ کار بعیدی که ابراهیم فروزش در اولین فیلم سینماییاش انجام داده است.
فروزش که فعالیت هنریاش را از سال ۱۳۴۹ در مرکز سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آغاز کرده بود، بعد از انقلاب به کارگردانی روی آورد. او فیلم «کلید» را بر اساس فیلمنامهای از عباس کیارستمی ساخت و برای دومین فیلمش، «خمره» محصول سال ۱۳۷۰، سراغ داستانی از هوشنگ مرادی کرمانی رفت. «خمره» برای اولین بار در سینمای ایران برنده جایزه یوزپلنگ طلایی از جشنواره فیلم لوکارنو شد. این فیلم، داستانی ساده اما درگیرکننده دارد: خمره آب مدرسهای که در حاشیه کویر قرار دارد شکسته و حالا بچهها بیآب ماندهاند. تلاش معلم مدرسه برای بهدست آوردن خمرهای تازه به نتیجه نمیرسد تا اینکه زنی از روستا تصمیم میگیرد به آنها کمک کند.
«خمره»، داستان محرومیت است؛ محرومیت از حداقلهای زندگی. اما فیلم بههیچوجه بر تنگدستی مردمانی که به یک خمره محتاجاند متمرکز نمیشود و در عوض به نمایش صمیمیت، همت و پشتکارِ اهالی روستا میپردازد. همین درونمایه به فیلم بعدیِ کارنامه سینمایی ابراهیم فروزش، «مرد کوچک» محصول ۱۳۷۶ راه پیداکرده است. محمدعلی پسری ده-دوازده ساله در یکی از روستاهای شمال است. خانواده او وضع مالی خوبی ندارند و همگی مجبور به کار کردن هستند. محمدعلی هم تصمیم میگیرد قطعه زمینی بایر را آباد کند، اما این کار موجب میشود از درس و مدرسهاش غافل شود. «مرد کوچک» در عوض پرداختن به تقابل کار و تحصیل، به شکلی هوشمندانه محمدعلی را در مسیری قرار میدهد که در کنار پیشرفت در کار، مدرسه را نیز دنبال کند.
«بچههای نفت» محصول ۱۳۷۸، در مقایسه با فیلمهای قبلی فروزش فضایی تیرهوتار دارد. پدر اسماعیل برای کار به کشورهای حاشیه خلیجفارس رفته است و مادرش زندگی آنها را بهسختی اداره میکند. تمام زندگی آنها در گرو نزولخواری است که قصد دارد خانهشان را بابت بدهی تصاحب کند. بااینحال، «بچههای نفت» همچنان بر همت والای یک کودک برای نجات زندگی خانوادهاش تأکید میکند.
در «هامون و دریا»، محصول سال ۱۳۸۶، فروزش بازهم به کویر بازمیگردد. هامون که نوجوانی دوتارنواز است دلباخته دریا (دخترعموی قالیبافش) میشود. زمانی که دریا بیمار میشود، هامون تصمیم میگیرد با عبور از کویر داروی او را تهیه کند. این اولین بار در کارنامه سینمایی ابراهیم فروزش است که دغدغه شخصیت اصلی بهجای تأمین نیاز خانوادهاش، علاقهای شخصی است. در «هامون و دریا» دیگر شاهد قصه نوجوانی که بلوغ روانی را تجربه میکند نیستیم؛ در عوض، شاهد شکلگیری عشقی هستیم که علاوه بر بلوغ، موجب عبورِ هامون از عشقی زمینی به عشقی آسمانی میشود.
«زمانی برای دوست داشتن» محصول ۱۳۸۶، برخلاف فیلمهای پیشین فروزش داستانی شهری دارد اما بازهم ماجراها پیرامون یک کودک روایت میشوند. بابک (با بازی درخشان علی شادمان) کودکی استثنایی است که مشکلات جسمی و حرکتی دارد. پدرش (با بازی محسن تنابنده) و مادرش (با بازی نگین صدقگویا) میکوشند باوجود به دنیا آمدن بچه دومشان، شرایط را برایِ بابک عادی نگهدارند اما بابک مشکلاتی جدی برای برقراری ارتباط با دیگران، بهخصوص اعضای خانوادهاش دارد. «زمانی برای دوست داشتن» بااینکه به دلیل داستانش میتواند به فیلمی احساساتزده و سطحی تبدیل شود، اما هیچگاه از حدی از احساساتگرایی فراتر نمیرود و تلاش دارد بابک را بهعنوان شخصیت اصلی قصه، به معنای واقعی کلمه یک کودک استثنایی معرفی کند.
«سنگ اول» محصول ۱۳۸۸، یک کمدی روستایی صاف و ساده است که تهمایههایی از آثار پیشین فروزش را در خود جایداده اما درمجموع نمیتوان آن را در کارنامه سینمایی ابراهیم فروزش جدی گرفت. حسنعلی (با بازیِ محسن تنابنده) اولین نفر از اهالی آبادی است که برای خودش سنگقبر خریده. این مسئله پیشپااُفتاده رفتهرفته به معضلی بزرگ تبدیل میشود که تمامی اهالی را درگیر میکند. «سنگ اول» تا حدودی به تأثیری که رفتار پدر بر فرزندانش دارد میپردازد، اما خط داستانی چندان اهمیتی به کودک خانواده نمیدهد؛ همین موضوع باعث شده تا نتوان فیلم را در کنار دیگر آثار فروزش، فیلمی از سینمای کودک و نوجوان بهحساب آورد.
«شیر تو شیر» محصول ۱۳۹۰، آخرین فیلم ابراهیم فروزش تا به امروز است. این اثر بر اساس داستانی از هوشنگ مرادی کرمانی به نام «شیر» ساختهشده اما کارگردان حال و هوایی کمدی به آن داده است. فیلم با فلاشبکی طولانی آغاز میشود. امیرعلی دانشآموزی تنبل است و به همین دلیل در مدرسه تنبیه میشود، اما علت این تنبلی هوشِ کم یا سربههوایی او نیست. مادر امیرعلی هنگام زایمان مُرده و پدرش فضلی (با بازی هدایت هاشمی) برای پیدا کردن شیر برای او دچار مشکلات بسیاری شده است. پس از دردسرهای فراوان، زنان روستا قبول میکنند شیرشان را به فضلی بفروشند اما به وجود آمدن برخی حرفوحدیثها باعث میشود بعد از مدتی از این کار پشیمان شوند و شیرشان را اصطلاحاً حلال نکنند. چندین سال از این ماجرا گذشته، اما امیرعلی زیر نگاهها و زخمزبانهایی که این موضوع را به او یادآوری میکنند، نمیتواند تمرکز لازم را برای ادامه تحصیل داشته باشد.
«شیر تو شیر» داستانی بدیع و کاملاً ایرانی دارد. این فیلم نیز همچون آثار برتر فروزش، درباره کودکی است که میکوشد با همت خود جایگاه واقعیاش را بهدست آورده و خودش را به دیگران ثابت کند. در یک نگاه کلی به کارنامه سینمایی ابراهیم فروزش، میتوان گفت او استاد بازی گرفتن از نابازیگران و تعریف کردن داستانهایی ساده و صمیمی با محوریت کودکان و نوجوانان است؛ داستانهایی که پیچیدگیهای روایی زیادی ندارند و غالباً در مورد کودکی هستند که با اتکا به همت خود، موفق به عبور از دوران سخت بلوغ میشود.