با همین چند کاری که از نیما جاویدی در زمینه فیلمنامهنویسی و کارگردانی در سینما و بهتازگی شبکه نمایش خانگی دیدم، به این واقعیت رسیدهام که او آدم خوشفکر و خلاقی است و تنوعی که در همین چند اثر او از نظر موضوع و قالب و شیوه بیان و طبقهبندی اجتماعی اشخاص دیده میشود، نشان از ذوق و قریحهاش و پرهیز از تکرار خود دارد. علاوه بر این، با آن که جاویدی سابقه چندانی در سینمای حرفهای ندارد، مخاطب خود را میشناسد و فیلمساز زمانهشناسی است. همین بهروز بودن و درک درست شرایط موجود جامعه و ریزش مخاطب بعد از شیوع کرونا و رخدادهای سیاسیاجتماعی اخیر، باعث شده که او با وجود موفقیت فیلم آخرش سرخپوست، حوزه رسانهایاش را موقتاً تغییر دهد و جذب شبکه نمایش خانگی شود. آکتور محصول چنین فضا و موقعیتی است و ظاهراً در همین چند قسمت اولیهاش جواب داده و ارتباط خوبی با مخاطبِ بیدلودماغ این زمانه که به قدر کافی مشکلات و درگیریهای مختلف اقتصادی، اجتماعی و خانوادگی دارد، برقرار کرده است.
اولین نکته مثبتی که با دیدن پنج قسمت ابتدای سریال آکتور قابلیت طرح پیدا میکند، فکر و ایده نوی آن است. اساساً مسأله «بازیگری» و «نمایش» برای نسلهای جوان این روزگار به دلایل گوناگون فردی، اجتماعی، فرهنگی و روانشناسانه، جاذبههای خودش را دارد. در جامعهای با دُز بالای «سیاستزدگی» وقتی محیط و بستر مناسب برای تخلیه شدن نسلهای پویا و پرانرژی وجود ندارد، «دیده شدن» وجهی افراطی و نامتوازن پیدا میکند و در روابط و مناسبات فرهنگی و حرفهای بعضاً به نوعی تنازع بقای بیرحمانه مبدل میشود. نیما جاویدی با چنین پیشزمینهای، به سراغ موضوع و دستمایهای رفته که با رئالیسم و روانشناسی عمومی جامعه معاصر همخوانی دارد. به لحاظ همان عدم تعادل و توازن در بافت اجتماعی این دوران، «نقش بازی کردن» در چرخه روزمرگی و تداخل «نمایش و واقعیت» ( برای گذران زندگی و از قافله عقب نماندن) به فرهنگ غالب تبدیل شده است. جاویدی با آوردن جملهای از شکسپیر در ابتدای سریال (دنیا صحنه نمایشی بیش نیست. زنان و مردان همگی بازیگران آنند و هر کس در زندگی خود نقشهای بسیاری را بازی میکند.) میخواهد فارغ از این فضای عمومیِ سیاستزده، نگاهی ازلی/ ابدی و در عین حال فلسفی و روانکاوانه به موضوع محوری کارش (بازی و نمایش) بیندازد. در عین حال این گم شدنِ مرز بین واقعیت و نمایش در جامعه ملتهب و متشتت کنونی، میتواند به مثابه آسیبشناسیِ واقعبینانه این دوران باشد.
اتفاقاً جاویدی شروع اولین قسمت سریال را به همین توهم واقعیت اختصاص میدهد. با توجه به مواجهه دوربین از نقطه دید سرنشین یکی از اتومبیلها و حضور و تردد مشکوک یک راکب موتور (مرتضی/ احمد مهرانفر) و ترکنشین آن (علی/ نوید محمدزاده) در محل توقف دو خودروی حامل چند دختر و پسر خوشگذران در جادهای پرت، و ظاهر و رفتار طبیعی و ماهرانه این دو در شیوه عمل مجرمانهشان، تلقی اولیه ما به عنوان بیننده این است که با دو خلافکار حرفهایِ خِفتگیر روبهرو هستیم. اما دیری نمیگذرد که این توهم به هم میخورد و متوجه میشویم که این دو با همفکری و برنامهریزی یکی از آن پسران جوان، نمایشی در آنجا اجرا کردهاند تا نامزد پسر و بقیه دوستان همراهشان را غافلگیر کنند. در همین قسمت اول، علی و مرتضی (بهویژه علی) قابلیتهای شخصیتی ملموس و باورپذیر را پیدا میکنند و بازی متفاوتی از نوید محمدزاده را میبینیم. در این هویتمندیِ مرحله به مرحله علی میبینیم که او پس از پایان نقش بازی کردنش، به همان جوانی که او را برای آن بازی استخدام کرده میگوید: «دیگه هیچوقت برای خوشحال کردنش، اشکشو دَر نیار.» یا در جای دیگری از همین قسمت اول، رابطه عاطفی او با دختربچهای که پشت پنجره اتومبیلی کنار مادرش گریه میکند، با شکلک درآوردن (نمایش) بهخوبی برقرار میشود و با این بازی کودکانه، به گریه دختر خاتمه میدهد.
در قسمت دوم سریال در آن پارتی «دکتر/ پرستار»ی عدهای دانشجوی رشته پزشکی، شاهد یک پلانسکانس طولانیِ خوب اجراشده هستیم که البته منطق روایی و نمایشی چندانی ندارد. در همین قسمت، با بیان و اجرایی موجز و مکثهای کوتاه و هر از گاه دوربین روی چهره راننده اتومبیل بیامو (غفوری)، او را با همه سکوت اولیهاش وکمحرف بودن بعدیاش، به عنوان شخصیتی قابلمطرح شدن میپذیریم.
در قسمت سوم رابطه عاطفی خوبی بین علی و مشاور محل کار غفوری (نازی/ هانیه توسلی) برقرار میشود و در امتدادش تصویری باورپذیر از محیط کار غفوری (به عنوان شغلی جدید در مناسبات امروز جامعه) میبینیم. ولی در انتهای این قسمت، انتظار علی در سالن نمایش برای دیدن صاحب محلی که اجاره کردهاند (نصرت شریفی)، بیش از حد طولانی است. به هر حال از نظر شکل روایت حتی در سنت سریالسازی، وقتی برش موازی به کار گرفته میشود، نباید این دو رویدادِ همزمان برای مخاطب این قدر حوصلهسَربر باشد و قرار نیست ما خودمان را با موقعیت فرد معتادی که دارد خودش را میسازد و نشئه میشود (در یک رئالیسم زمانی) تطبیق دهیم و صبورانه (مثل علی) انتظارش را بکشیم.
قسمتهای سوم و چهارم سریال در مقایسه با قسمت نهچندان چشمگیر پنجم، بهترین قسمتهای آن تا کنون (از نظر ریتم و حجم و تناسب رویدادها و جاذبههای نمایشی) هستند. در قسمت سوم سرک کشیدن علی با حس و نگاهی نمایشی به یک محیط متفاوت پایینشهری که وحید برادر دوستش مرتضی در آن اشتغال دارد و آدمهای خلاف و لات نیز در آنجا میپلکند و زندگیشان را میگذرانند، از جاذبههای تصویری و شناسنامه همخوان با این قشر و مجموعه آدمها برخوردار است. بهویژه ملاقاتی که علی با آن مرد متوهم معتاد به شیشه دارد و از رابطه پرسوءظن اولیه (از ناحیه مرد معتاد نسبت به خودش) به رابطهای متقاعدکننده در انتها با استفاده از زبان و ادبیات نمایشی میرسد، دیدنی و ضدکلیشه است. در همین قسمت انتهایی و شروع قسمت چهارم سریال، نیما جاویدی موفق میشود به یک زخم کهنه بهجامانده در پهلوی علی، حسی تعلیقگونه و نمایشی بدهد و به نظر میرسد در قسمتهای بعدی سریال نیز با این زخم کار دارد. ورود شخصیت جذاب و دینامیکی چون آلما (هستی مهدویفر) در این قسمت و ملحق شدن او به جمع نمایشیِ علی و مرتضی، کشش بیشتری به سریال میدهد. حالا با یک گروه سهنفره بازیگری سروکار داریم که میخواهند مهارتشان در این رشته را برای گذران زندگی و رفع مشکلات اقتصادی و در عین حال تطبیق خود با زمانهای که قواعد بازی خودش را دارد، به کار ببرند.
البته آنها با این تلفیق واقعیت و تخیل و نمایش و رسیدن به موفقیت طراحیشده، خودشان نیز به نقطهای ارضاشونده میرسند. در این بین، برای نگاه حسرتخوار و ازعشقجامانده مرتضی که بهنوعی عقده درونی و مقایسه کردن خود با دیگران تبدیل شده، نشانههای تصویری خوبی به کار برده شده است. نمونهاش صحنهای در قسمت چهارم است که مرتضی دورادور آلما را میبیند که سوار اتومبیل دوست تئاتریاش آرمان میشود و همزمان عبور یک زوج از مقابل خود را با حسرت تماشا میکند و بعد تماس ناموفقی با دختر مورد علاقهاش سارا میگیرد و درِ خانه را میبندد و با حالت مستأصل به دیوار راهرو تکیه میدهد و تصویر ضدنورش را در این وضعیت میبینیم.
نیما جاویدی با همین چند قسمت از سریالش نشان داده که در این جامعه پرهیاهو و دور از مَدار عدالت، دیدگاه و دغدغه و نگاهی متفاوت در گستره اجتماعی دارد و کارش را جدی میگیرد و این میتواند امیدوارکننده باشد و مخاطب بیانگیزه و به انفعال کشیدهشده این دوران را برای پیگیری قسمتهای بعدی سریال آکتور هر چه بیشتر ترغیب کند.
ایده بسیار خوب و بازیهای خوب در نقشهای ساختگی
اما بعضی اوقات به شدت ریتمش کند میشه به علاوه نوید در نقش معمولی خودش خیلی درخشان نیست