فیلم خانواده فیبلمن یک اثر کاملا اسپیلبرگی است که البته به هیچ وجه غافلگیرکننده و حیرتانگیز هم نیست. فیلم اما از چند وجه قابل تامل است. وجوهی که در نظر نگرفتن آنها و چشمپوشی کردن از نام کارگردانش قطعا یک اثر به شدت معمولی هالیوودی را پیش روی ما قرار میدهد. پس اگر نام اسپیلبرگ را از فیلم فاکتور بگیریم، قطعا چیز دندانگیری نصیبمان نمیشود.
همه اطلاعات فیلم خانواده فیبلمن
از دیگر سو احتمالا مخاطب با در نظر گرفتن نام کارگردان فرصت بیشتری به فیلم میدهد و با نگاه مثبتتری فیلم را دنبال میکند. البته که گروهی هم مثل این قلم بر این باورند که نام اسپیلبرگ انتظار آفرین است و خانواده فیبلمن را نمیتوان ارضاکننده انتظارات دانست. بماند که جناب اسپیلبرگ سالهاست که از اوج فاصله گرفته است، این روزها باید با خاطرات «فهرست شیندلر»، «نجات سرباز رایان» و «ای تی» سر کنیم تا بزرگی نام اسپیلبرگ را خدشهدار شده نبینیم.
اما آن نکتههایی که در فیلم خانواده فیبلمن قابل تامل است، کدامند؟ آیا فیلمنامه چند لایه و پیچیدهای در کار است؟ خیر. همه چیز به شدت کلیشهای است. آیا در بخش کارگردانی و تصویرپردازی قدم بزرگی در سینما برداشته شده است؟ خیر. دستکم اسپیلبرگ فیلمهای بهتر از این، زیاد داشته است. آیا در بخش بازیگری ردی تازه در سینمای جهان ایجاد شده است؟ خیر. پس چرا در مراسم گلدن گلوب (و احتمالا در اسکار پیشرو) این همه تقدیر اطراف فیلم رقم خورده است؟ پاسخ اول اینکه به هرحال اسپیلبرگ است و حضورش در هر فستیوالی وزن ایجاد می کند و طبیعتا جایزه دادن به او هم سنت است. از سوی دیگر داستان فیلم اسپیلبرگ حول و حوش دلبسته سینما شدن یک کودک آمریکایی است که گویی نماینده کودکی خود جناب اسپیلبرگ هم می تواند باشد.
پس طبیعتا برای هر عاشق سینمایی، پرداختن به معجزه سینما و تغییراتی که در سرنوشت بسیاری از کودکان و نوجوانان رقم زده و برجسته کردن به عشق روزی به تک تک پلانها و لحظههای سینمایی، جذاب و دلدلیکننده است. فیلم تازه اسپیبرگ در ستایش سینما، در وصف عاشقیت محض با سینما و گرهگشایی و گرهافکنی مدیوم سینما در زندگی واقعی شخصیتهاست. پس طبیعتا نصف راه برای مورد توجه قرار گرفتن را با انتخاب موضوع رفته است.آیا این همه به آن معناست که «خانواده فیبلمن» فیلم بدی است؟ خیر.
مراد این است که در برهوت خشک و بیآب و علف سینمای جهان، طبیعی است که اثری مثل ساخته متاخر اسپیلبرگ به مثابه یک چشمی در جزیره کورهاست که پادشاهی میکند. ورنه فیلم یک اثر معمولی است که بین آثار بد سال سینمای جهان سری در سرها درآورده است. اما یک وجه فیلم برای این قلم توجه بود و آن رجوع اسپیلبرگ به جهان کودکی خودش و در نهایت ایستگاه ملاقات با «جان فورد» بزرگ است.
سکانس پایانی فیلم، می تواند لحظه آغاز فیلم باشد و نه پایانبندی قابل اعتنایی برای آن. پس باید بگوییم فیلم اسپیلبرگ یک مقدمه طولانی است برای رسیدن به سکانسی که احتمالا باید در دقیقه ۲۰ فیلم رقم بخورد، اما وقوع آن تا انتهای فیلم به تاخیر افتاده است. پس فیلم الکن است. اما خب لزوما این چنین نیست
به ظن این قلم بهترین و ماندگارترین سکانس فیلم هم همان سکانس ملاقات با جان فورد با بازی «دیوید لینچ» و بازی فرمی با قاب در نمای نهایی فیلم است. اگر فرض کنیم که انتخاب داستان زندگی یک پسر بچه که به ضرب و زور به سالن سینما برده میشود و برخلاف تصور همین لحظه و خیره شدن به پرده سینما و مبهوت آن شدن، سرنوشت و آینده او را رقم میزند، در کنار روایت پر آبوتاب ارتباطش با مادر و پدر و قصههای اطراف آن جنسی از تازگی و نو بودن در قصهگویی را تداعی میکند، راه به جایی نمیبریم.
با این رویکرد سکانس پایانی فیلم، می تواند لحظه آغاز فیلم باشد و نه پایانبندی قابل اعتنایی برای آن. پس باید بگوییم فیلم اسپیلبرگ یک مقدمه طولانی است برای رسیدن به سکانسی که احتمالا باید در دقیقه ۲۰ فیلم رقم بخورد، اما وقوع آن تا انتهای فیلم به تاخیر افتاده است. پس فیلم الکن است. اما خب لزوما این چنین نیست. در واقع مراد این است که تاکید شود، برای اسپیلبرگ، سرک کشیدن به جهان تعارضات دوران کودکی و نوجوانی «سمی» و گیر و گرفتنش با ارتباط میان مادر و پدرش و قصههای مربوط به جدایی آنها و درگیری ناخواسته او با ماجرای ارتباط پنهانی مادر و… مسیری که او را دوباره به سینما و فیلمسازی علاقهمند کرد، چندان توجیه دراماتیکی ندارد. مگر در یک حالت.
مطمئن نیستم که اسپیلبرگ اشارهای به الهام گرفتن این داستان از زندگی خودش کرده یا نه، اما مسیر عاشق سینما شدن سمی به عنوان یک پسر بچه یهودی که مورد آزار و اذیتهای نژادپرستانه قرار میگیرد و… چندان دور نیست از مسیری که احتمالا اسپیلبرگ به عنوان یک یهودی ساکن آمریکا طی کرده است. تنها دلیلی که میتواند ساختن فیلمی با این کیفیت و موضوع را معنادار کند، این نگاه است که اسپیلبرگ در سالهای نیمه دوم دهه هشتم زندگی سعی داشته به واسطه داستانگویی در مدیوم سینما برخی گرههای مرتبط با دوران کودکیاش را در قامت شخصیت «سمی» بازنگری و حل کند.
مصاحبه با استیون اسپیلبرگ درباره فیبلمن
در کنار اینکه ماهیت نجات و حیات بخش سینما را قدردان باشد. به نظر میرسد اسپیلبرگ در «خانواده فیبلمن» یکی از شخصیترین آثارش را ساخته و به نحوی حدیث نفسی خودآگاه یا ناخودآگاه را رقم زده است. حدیث نفس یک کودک عاشق سینما که اگر نخواهیم از حق بگذریم همچنان در آستانه ۸۰ سالگی با همان ذوق و شوق و شعف کودکانه و خالص فیلمسازی را دنبال میکند، حتی اگر آثار متاخرش فاصله بسیاری با آثار دوران اوجش داشته باشند.
به ضمن قلم منتقد عزیز محمد رضا مقدسیان فیلم اخر اسپیلبرگ فیلمی الکن و معمولی است
یعنی پیچش های داستانی بین مادر و سمی با او کار نمیکند
پدر و رابطه او با همسرش و سمی کار نمیکند
تحولات در سمی برای او به مثابه شخصیت پردازی نیست
و چطور میشود این قلم متوجه این موضوع که فیلم بر اساس زندگی اسپیلبرگ باشد نباشد
به گفته کارگردان اثر وی قصد ساختن این اثر در دورانی قبل تر را داشته ولی به علت اینکه ترس از نشان دادن نادرست از پدر و مادرش بوده ساخت این اثر را به تاخیر انداخنه
با احترام
با تشکر .البته منتقد های ما هم با احترام سالهاست از سینما فاصله گرفتند ۲ فیلم خوب فقط یاداوری ما در قبل پست و پل جاسوس ها را دیدیم فاصله چندان با این فیلم ندارد منتقد عزیز فقط از دیدن لینچ ذوق زده شده همین . گرچه باور دارم فیلم زندگی خانواده اسپیلیرگ است نه دنیای سینما .البته ما ان چسب های بد بو مونتاژ فیلم ۸ تا ان موویلا را یادمان هست ایشان جوانتر از این ها است ولی با این منتقد جوان در این هم نظر هستم سکانس های یهودی ازاری خیلی بد وناشیانه است .با احترام