هشدار: آنچه در ادامه میخوانید، نکاتی درباره فصل اول سریال «پسران»، ازجمله پایانبندی آن را افشا میکند.
در یک داستان ابرقهرمانی تاریک، شجاعانه و مرد محور که دنیایی تحت کنترل حرصها و مخلوقات آن را به تصویر میکشد، شرکتها تبهکاران اصلی هستند.
هشدار: آنچه در ادامه میخوانید، نکاتی درباره فصل اول سریال «پسران»، ازجمله پایانبندی آن را افشا میکند.
مانند بچهگربهای که بلندترین شاخه یک درخت بلند چسبیده است، «پسران» همیشه در مرز فاجعه قرار دارد. سریال تاریک و خشن آمازون، بین تفسیر فرهنگی شرورانه و بیریایی بیشازحد تلوتلو میخورد. بنابراین خطر ساخت یک سریال که به استعارههای مشهور متکی است و شاید آنها را تخریب کند وجود دارد.
شاید فصل اول باعث شود شما بهقدری حس بد داشته باشید که سریال را کنار بگذارید، اما اقتباس هشتقسمتی اریک کریپک از کمیکهای گرت انیس و داریک رابرتسون، فهم و درک خود را در فصل اول بهقدری اثبات میکند که منتظر فصل دوم بمانید. بالاخره یک راهکار برای حل مشکل پیدا میشود، و یک تصمیم بهطور ویژه ضمانت میکند که بچهگربه هنوز مجبور به از دست دادن یکی از نه جان خود نخواهد شد، اما ما هرلحظه ممکن است آن را از دست بدهیم.
نقد و بررسی سریال قربانی | مهیج، دقیق و پیچیده
در ابتدا باید ذکر کنیم که بخشهای زیادی از سریال «پسران» برای شما آشنا خواهد بود، که البته این کار تا حد زیادی تعمدی بوده است. وقتی برای اولین بار با ابرقهرمانان آشنا میشویم، آنها در حال انجام کارهایی هستند که انتظارشان را داریم: نجات کودکان، جلوگیری از سرقت بانکها، و سلفی گرفتن با هواداران پرشور.
اما این ابرقهرمانها هنگامیکه از دید مردم خارج میشوند، هر چیزی هستند جز قهرمان. آنها بهطور مکرر در کلوب های خصوصی حاضر میشوند و ممنوعیت وجود تلفنهای همراه به آنها اجازه میدهد تا آزادانه هر کاری را که دوست دارند انجام دهند. این اعمال، شامل کوچکسازی ابعاد خود و پریدن داخل بدن یک زن میشود؛ کاری که تنها آنها میتوانند انجام دهند.
در این دنیا، ابرقهرمان بودن درست همانند دیگر مشاغل فقط یک «شغل» محسوب میشود. برای دریافت دستمزد، باید اقداماتی را انجام دهید. اما با توجه به ابزارهایی که در اختیار دارید، سوءاستفاده از قدرتها بیشازحد وسوسهانگیز است. علاوه بر این، برخی قهرمانان بیشتر مایلاند تا در عوض نجات جان مردم، از تصویر اجتماعی خود یا شرکتشان محافظت کنند.
ووت، یک شرکت با چندین زیرمجموعه چند میلیارد دلاری، تیمی از قهرمانان را مدیریت میکند و درست همانند معاملات تجاری، خدمات این ابرقهرمانان را به شهرهایی که بیشترین دستمزد را بپردازند میفروشد. بازی ابرقهرمانی دیگر فقط یک بازی نیست؛ یک تجارت: تجارتی در حال رشد و شکوفایی.
اکنون این ابرقهرمانان با اهداف منفی، همانند لیگ عدالت ووت، یک اَبَر گروه بهعنوان «گروه هفت» شکل دادهاند که مسیر خود را از «هنکاک» به «ددپول» و «واچمن» طی میکنند. پیشگامان گروه پسران (برای مثال جک کوید در نقش هیوئی) که قهرمان درونی خود را بهواسطه درگیریها با ابرقهرمانان شناختهاند، داستانی تاثیرگذار و قابلاعتماد را ارائه میدهند که باعث میشود مخاطبان دعوت شدن افراد کاملاً عادی به مبارزه با این ابرقهرمانان را درک کنند.
بعضی فیلمها، بخشی از خشونتشان را مدیون ویژگیهای کاراکترها هستند؛ برای مثال صدای کاراکترهایی مانند «دِرِد» و «بلِید»، به ساختهشدن فضای فیلم کمک می کند.
کارل اوربن، علیرغم موفقیتش در نقش قاضی دِرِد و تلاش بسیاری که برای ایفای نقش بیلی بوچر در سریال «پسران» می کند، در فضاسازی ناتوان است و همین موضوع، از تمام ضعفهای سریال چشمگیرتر است. بیلی وانمود میکند که یک مامور FBI است تا هیوئی را وادار به کمک کردن کند. او قصد دارد که در دفتر مرکزی «گروه هفت» اختلال ایجاد کند؛ جایی که هیوئی برای بازدید از آن دعوت شده است.

بیلی مامور FBI نیست. او یک «نیروی خودسر» یا همانطور که خودش میگوید، یک «پیمانکار مستقل» است که سعی دارد ذات واقعی ابرقهرمانان را آشکار کند: محصولات شرکتی فاسد که از نجات دادنتان همانقدر خوشحال میشوند که از تماشای مردنتان. اگرچه چند قسمت طول میکشد تا به این موضوع پی ببرید، پاسخ به همان اندازه اقدامات خشونتبار منزجرکننده است: هوملندر (با نقشآفرینی آنتونی استار)، رهبر «گروه هفت» و یک سوپرمن/کاپیتان آمریکا مستقل، به زن بیلی یا همان بکا (شانتل ونسانتن) تجاوز کرده است؛ به همین دلیل، بیلی فقط یک ماموریت دارد: ابرقهرمانان را نابود کند؛ همانطور که یک ابرقهرمان زندگی او را نابود کرد.
بیلی تنها نیست. گروه «پسران» عادت دارند که زنان را برای اهداف مردانه قربانی کنند. فصل اول، زمانی شروع میشود که هیوئی پس از یک روز کاری، در حال پیادهروی با نامزدش رابین (با نقشآفرینی جس سالگوئیرو) است؛ در همین حال، ای-ترین (با نقشآفرینی جسی تی. آشر) با سرعت ماورایی خود از بدن رابین عبور میکند و استخری از خون، روی صورت هیوئی بهجا میگذارد؛ درحالیکه دست رابین، هنوز در دست هیوئی باقیمانده است.
هنگامیکه ای-ترین در تلویزیون معذرتخواهی میکند، میگوید که در حال تعقیب یک مجرم بوده و رابین در وسط خیابان قرار داشته است؛ دروغی که فقط هیوئی متوجه آن است، و این موضوع باعث شروع همکاری او با بیلی و گروه «پسران» میشود. مادرز میلک (لاز آلونسو) و فرنچی (تامر کاپون)، دو دوست هستند که به این گروه کمک میکنند.
سریال «پسران» نمیتواند احساس فقدان رابین را برجسته کند، بهویژه با توجه به این موضوع که هیوئی خیلی زود وارد رابطهای عاشقانه با جدیدترین عضو گروه هفت، استارلایت (با نقشآفرینی ارین موریارتی)، با نام مستعار اَنی میشود. (هرگونه فلاشبک برای یادآوری نقش مهم رابین در زندگی هیوئی باعث میشود مخاطب ریشه رابطه او با اَنی را سست بداند.) اما در ثانیههای نهایی فصل یک، بکا زنده و سرحال بازمیگردد و اجرای حکم دستگیری گروه هفت برای یک سال دیگر معلق میشود.
پس از بررسی بیشتر داستانهای پشت پرده هوملندر، درمییابیم که بکا پس از مورد تجاوز قرار گرفتن توسط او، پسری با قدرتهای ماورایی را باردار شده که در ابتدا گفته شده بود که بچه به همراه او، هنگام زایمان درگذشته است؛ اما هوملندر متوجه مغایرتهای دو گزارش از آن روز (گزارش پزشک معالج و رئیس ووت، مادلین استیلول (با نقشآفرینی الیزابت شو)) میشود و میفهمد که پسرش و بکا زنده هستند. هوملندر، مادلین را به دلیل دروغ گفتن میکشد و سپس بیلی را به خانه مخفی همسرش میبرد؛ او را روی چمن میگذارد و به سمت بکا و پسرش میرود.

این پایانبندی قطعاً فوقالعاده است، اما میتوانیم امیدوار باشیم که شخصیت بکا در فصل دوم (که در مرحله تولید قرار دارد) نقش بیشتری داشته باشد. برای من، این حقیقت که او زنده بوده و وضعیتش مخفی باقی مانده است، موردتوجه قرار نگرفتنش در این فصل را تاحدودی توجیه میکند؛ درهرصورت، نویسندگان نمیخواهند دست خود را رو کنند.
مهمتر از آن، ما میتوانیم داستان را از دهان خود بکا بشنویم، او را بشناسیم و در عوض دیدگاه انتقامجویانه شوهرش، ماجرا را از زاویه دید خود قربانی بررسی کنیم. این رویکرد میتواند باعث شود هر دو شخصیت قانعکننده تر جلوه کنند و به گروه «پسران» هم در غلبه بر دیدگاه مرد محورشان کمک میکند.
تمام موضوعاتی که مطرح شد (متوجه هستم که اطلاعات بسیار زیادی بود و امیدوارم خسته نشده باشید)، به نظر کمی بیارزش میآیند. سریال «پسران» بسیار پسرانه است؛ بله، اما تا حدودی جامعه اشباع از شرکتها در آمریکا را سرزنش میکند. این موضوع که ابرقهرمانان بهطور ذاتی با قدرتهای ماورایی متولد نشدهاند بلکه این قدرتها در یک آزمایشگاه به آنها داده شده است، باعث ایجاد پیچوخمهایی در روایت میشود.
شرکت ووت قصد داشت که از این ابرقهرمانان سرمایه کسب کند اما داستان، به سناریو «دکتر فرانکنشتاین و هیولای فرانکنشتاین» تبدیل شد. موضوع قابلتوجه فقط این نیست که مادلین و ووت تا زمانی که ابرقهرمانان سودآوری داشته باشند اهمیتی به اعمال آنها نمیدهند: بلکه مهم ترین مسئله این است که آنها این ابرقهرمانان را بهصورت ماشینهایی خونسرد و بدون قلب پرورش دادهاند که بهسادگی از دستورات پیروی خواهند کرد؛ زیرا شرکت را بهعنوان والدین خود میبینند. این موضوع را میتوان زمانی بهوضوح مشاهده کرد که مادلین نوزادی را در آغوش میگیرد و هوملندر دچار وسواس فکری شدید میشود؛ درواقع او به کودک حسادت میکند.
این نوع تفکر خطرناک است، همانطور که هواداران کمیک های مارول و دی سی به این داستانها دلبسته شدهاند، و هیچگاه جرات به چالش کشیدن تصمیمات آنها را ندارند و مخالفان را سرزنش میکنند. جالب خواهد بود که ببینیم چه تعداد از بینندگان سریال «پسران» قهرمانهای ذهنی خود را در سریال پیدا میکنند، چه در لباسهای تنگ و چه در کتوشلوارهای تجاری؛ زیرا آنها دعوت شدهاند تا شباهتهای دو گروه فکری متفاوت را تماشا کنند.
عملکرد بازیگران هم روی خروجی این کار تاثیر مستقیم گذاشته است؛ بهطوریکه هرکدام از قهرمانان جعلی، در زمان درست و با هنرمندی تمام، رفتارهای دوستانه و فریبنده نشان میدهند: استار، موریارتی و شو ابعاد دیگری از کاراکترهایشان را به نمایش میگذارند و باعث سرگرمکنندهتر شدن سریال «پسران» میشوند. همانطور که میدانید، اگر جنبه سرگرمی و طنز را از سریال جدا کنیم، موضوع آن بسیار تلخ و تاریک خواهد بود.
بااینحال، تماشای سریالی که به نقد ماهیت فرهنگ ابرقهرمانی اختصاص دارد اما یکی از گناهان اصلی آن را نادیده میگیرد، تعجبآور است: کمرنگ کردن نقش زنان. با در نظر گرفتن این نکته باید گفت که تلاش انی در انتهای سریال برای نجات هیوئی، بسیار جالب است. نکته جالب دیگر، آگاهی یافتن انی از پیشینه خودش بود که باعث پررنگترشدن نقشش هم شد.
با توجه به جلوههای ویژه عالی و فیلمنامه قوی در سریال «پسران»، هنوز ظرفیت زیادی در این دنیای جدید وجود دارد. امیدواریم این پایانبندی واقعاً جان گربه را نجات داده باشد.
منبع: Indie Wire