معرفی و نقدهای اولیه فیلم ابلق
پنجمین فیلم بلند نرگس آبیار به لحاظ مضمونی حرف تازهای در بر ندارد. اما از منظر پرداخت، فضاسازی و کارگردانی موفقترین فیلم اوست. رشد تکنیکی و میزانسنهای قدرتمند فیلم ابلق نشان از پختگی آبیار در کارگردانی و قصهپردازی دارد. در این میان جغرافیای قصه و نوع روابط آدمهای ساکن یک محله حاشیهای شهر هم به کمک میآید تا فیلمی بحثانگیز را شاهد باشیم.
فیلم ابلق میتوانست یکی از بهترین فیلمهای سالیان اخیر سینمای ایران باشد. اما وسوسههای فیلمساز برای نمادگرایی هرچه بیشتر و افزودن پایانهای تحمیلی آن را در مرز یک فیلم متوسط متوقف کرده است
آبیار از همان آغاز فیلم میکوشد جغرافیای وقوع داستانش را با جزییات لازم معرفی کند. یک محله حاشیهای که طبعا ساکنانش از طبقه فرودست جامعهاند. در فرایندی قبیلهای اغلب آنها با یکدیگر نسبت خانوادگی دارند. به دلیل بیکاری و مولد نبودن تقریبا همه به کارهایی مشترک مشغولند و به نوعی یک کارگاه زیرزمینی تولید مواد غذایی راه انداخته و از این طریق به سختی امرار معاش میکنند. فردی ظاهرالصلاح هم به نوعی سرپرستی این کارگاه غیررسمی را برعهده دارد و همه او را با صفاتی مثبت میستایند. نوع معماری خانههای تو در تو و مرتبط باهم نیز شکل روابط آدمهای محله را تعریف میکند. در چنین محلهای حریم خصوصی مفهوم سرراست و روشنی ندارد و به اصطلاح آدمها زیرگوش همدیگر نفس میکشند.
حالا آن مرد ظاهرالصلاح را داریم که در باطن آدم شریفی نیست و به همسر برادرزنش نظر دارد. گاه و بیگاه توجه ویژه خود به این زن را نشان میدهد و هرگاه که این رفتار زیرسئوال میرود، با لایهای دروغین از خیرخواهی و محبت آن را پوشش میدهد. جغرافیای فقیرانه تعریف شده در فیلم هم به فضاسازی کمک میکند. روزی عاقبت مرد، زن را تنها در خانه گیر میآورد و میکوشد به او نزدیک شود. زن عاقبت این وضعیت هرروزه را تاب نمیآورد و ماجرا را برای همسر متعصب و بیکلهاش فاش میکند. مرد هم طبعا بلوایی قابل پیشبینی بهراه میاندازد اما نتیجه این بلوا و درگیری، چیزی نیست که زن و در مرحله بعدی مخاطب انتظارش را میکشیده است. پای مصلحت اندیشی به میان میآید. هریک از شاهدان ماجرا، منفعتی خلاف مسیر افشاگری و پایان بخشیدن به بحران هرروزه زندگی زن و مزاحمتهای مرد دارند. به همین دلیل است که همه با آن که میدانند حق با زن بوده، از او میخواهند سکوت کند و دنباله کار را نگیرد تا آرامش به محله فقیر و ساکنان تیرهروزش بازگردد.
اگر قصه آدمهای این محله را در ابعادی بزرگتر به کل جامعه تعمیم دهیم، به یکی از معضلات اصلی جریان مقابله با مردان متجاوز (ایرانی me too) میرسیم. در موارد مشابه از تجاوز مردان به حریم خصوصی زنان، نه تنها جامعه مردسالار حمایتی جدی از زن ستمدیده نشان نمیدهد، که خود زنان پیرامونش نیز با منافعی متفاوت از او میخواهند شر بهپا نکند و آرامش ظاهری زندگی آنان را برهم نریزد. مظلومیت زن مورد تعرض قرار گرفته نکته اصلی ابلق است که آبیار روی آن تاکید ویژهای میورزد.
اما فیلم ابلق از کاستیهای همیشگی فیلمهای نرگس آبیار هم آسیب دیده است. در اغلب فیلمهای این فیلمساز شاهدیم که قصه عملا به پایان رسیده اما او دلش نمیآید قصه را ببندد و بازهم پایانهای تحمیلی و اضافه دیگری را بر گرده فیلم و فیلمنامه سوار میکند. در ابلق هم قصه عملا پس از صحنه رویارویی تمام اهالی محله در میدانگاه کوچک و افشای تجاوزگری مرد ظاهرا موجه به پایان رسیده اما فیلم همچنان ادامه مییابد تا به پایان استعاری و اضافی دوم برسیم. موشهایی که در همه گوشه و کنار محله نفوذ کرده و به زندگی انگلوار خود ادامه میدهند، بیآنکه سمپاشیها و تلهگذاریهای گاه و بیگاه شهرداری منطقه تاثیری روی زاد و ولد آنها داشته باشد. موشهایی که نمادی از انسانهای منفعت طلب و متجاوز روی زمیناند و شیوه زندگی قبیلهای آدمهای روی زمین را در زیرِ زمین بازتولید میکنند.
ابلق میتوانست یکی از بهترین فیلمهای سالیان اخیر سینمای ایران باشد. اما وسوسههای فیلمساز برای نمادگرایی هرچه بیشتر و افزودن پایانهای تحمیلی آن را در مرز یک فیلم متوسط متوقف کرده است.
عالی بود کار نرگس آبیار
منکه لذت بردم از تصویرگری جزییات زندگی حاشیه نشینی و…