معرفی انیمه ماکیا: هنگامی که گل موعود می‌شکفد

پرواز را به‌خاطر بسپار!

درباره Maquia: When the Promised Flower Blooms بیشتر بخوانید

نسترن پارسا شریف به‌روزرسانی: ۳ شهریور ۱۴۰۱

معرفی انیمه ماکیا: هنگامی که گل موعود می‌شکفد

انیمه ماکیا: هنگامی که گل موعود می‌شکفد (۲۰۱۸) اثری دراماتیک به نویسندگی و کارگردانی ماری اوکادا است. موسیقی انیمه ماکیا توسط کنجی کاوای تنظیم شده. این انیمه که اولین تجربه نویسندگی و کارگردانی اوکاداست، شروعی شایسته برای معرفی او بود. اوکادا پس از انیمه ماکیا، به فاصله یک‌سال انیمه آسمان آبی او را تولید کرد که اثری بسیار تماشایی است. در انیمه ماکیا او سعی دارد ارزش زمان، عشق، صلح و شجاعت را برای مخاطب به تصویر بکشد.

ماری اوکادا، نویسنده و کارگردان انیمه ماکیا: هنگامی که گل موعود می شکفد Maquia: When the Promised Flower Blooms، فردی به شدت درونگرا، خویشتن‌دار و عمیق است. همانطور که از انیمه‌های نوشته شده توسط او مشخص است، عشق، رویا داشتن و جسارت، الهام‌بخش‌ترین عناصر برای نوشتن و خلق آثار توسط اوکاداست. ماری اوکادا از جمله دخترانی بوده که برای ارتباط برقرار کردن در مدرسه بسیار دچار مشکل بوده و اغلب از تنهایی رنج می‌کشیده. جایی در انیمه ماکیا نیز این خصلت نویسنده در داستان نمود پیدا کرده است. در واقع تمام انیمه‌های نوشته شده توسط او، نمود بیرونی درونی‌ترین احساساتش است.

انیمه ماکیا: هنگامی که گل موعود می‌شکفد در جشنواره Asia Pacific Screen نامزد یک جایزه و در جشنواره بین‌المللی فیلم شانگهای برنده جایزه بهترین فیلم انیمیشن در سال ۲۰۱۸ شده‌است.

بهترین انیمه های ژاپنی سینما

خلاصه داستان انیمه ماکیا: هنگامی که گل موعود می شکفد

انیمه ماکیا با این جملات شروع می‌شود: «رشته‌های تار در زمان جریان دارند و با عوض شدن فصل به رنگ آسمان درمی‌آیند. رشته‌های پود، آدمی را فرا می‌خوانند و خونشان را به جوش می‌آورند و قلبشان را به تپش وا می‌دارند. مردم یورف اینگونه به بافتن هیبیول ادامه می‌دهند و در طی چند صد سال و در طول عمر طولانی‌شان سرنوشت انسان را رقم می‌زنند.»

ماکیا عضوی از نژاد خاصی به نام یورف (Iorph) است. یورف‌ها موجوداتی عرفانی هستند که هیبیول را می‌بافند، هیبیول سرنوشت انسان است. یورف‌ها در سرزمینی مخفی و پنهان از چشم بشر عادی زندگی می‌کنند. آن‌ها از طریق فروش پارچه‌های هیبیول کسب درآمد می‌کنند و موجوداتی با زیبایی‌های ظاهری بی‌نظیراند. ماکیا در میان این مردم تنها زندگی می‌کند. او از کودکی یتیم شده و کسی را ندارد. ماکیا دختری مهربان، خیال‌پرداز و بسیار از خودگذشته است.

وقتی رناتو به سرزمین یورف‌ها حمله می‌کند، ماکیا از آنجا خارج شده و به سرزمین انسان‌ها می‌رسد. به‌طرز عجیبی ناگهان وارد محیطی می‌شود که صدای گریه نوزادی از آنجا بلند شده است. ماکیا نوزاد را پیدا می‌کند و در حالی‌که خودش هنوز بی‌سرپناه و بدون پشتوانه است، تصمیم می‌گیرد از نوزاد (آریل) مراقبت کند؛ ماکیا تا این حد از خودگذشته و مهربان است. شروع زندگی ماکیا با یک فرزند و در سرزمین انسان‌ها با چالش‌های فراوان همراه است. او ناچار است هر چند سال یکبار محیط زندگی‌اش را جابجا کند زیرا پیر نشدن او مشخص می‌کند که ماکیا یک یورف است و این برایش بسیار خطرناک است.

در این میان ماکیا روزی متوجه می‌شود که دوستش لی‌لیا، دختری که مظهر شجاعت و زیبایی است، گرفتار رناتوها شده و به اجبار باید به ازدواج شاهزاده درآید تا خون یورف‌ها با خون شاهزاده ادغام شده و یک پادشاهی بدون انتها و منفک از مرگ را رقم بزند. ماکیا طی زندگی سراسر توامان با رنجش به این مسیر نیز کشیده می‌شود که با برنامه و همکاری کریم به نجات لی‌لیا برود. اوج داستان انیمه ماکیا از همین‌جا شروع می‌شود. ماکیا که حالا با آریل، کسی که به فرزندی قبولش کرده، در یک سن‌و سال است گرفتار چالشی عجیب می‌شود که راه‌حلی آسانی برایش وجود ندارد. ضمن چنین دغدغه‌ای او با کریم همراه می‌شود تا به نجات لی‌لیا بروند. اما ممکن است در این مسیر ماکیا از بین برود؟ یا موفق می‌شود بر شرایط دشوارش غالب شده و از رنج زندگانی‌اش رها شود؟

نقدی بر انیمه ماکیا

همه تمرکز انیمه ماکیا روی دو شخصیت است. اولی ماکیا و دومی اریل. به مرور و در طی جریان قصه گاهی احساس می‌شود شخصیت‌های مهمی که در این انیمه بسیار الهام‌بخش هستند فرصتی برای ارائه خود ندارند. یکی از این شخصیت‌های قدرنادیده لی‌لیاست و دیگری کریم. لی‌لیا که مصداق بارز شجاعت و گاه قربانی شدن است در بعضی قسمت‌های انیمه به‌طور کامل فراموش می‌شود. همینطور کریم. در واقع ما فقط سه تا چهار بار این شخصیت عاشق‌پیشه و فداکار را می‌بینیم.

داستان اصلی در انیمه ماکیا با صبوری و تبحر زیبایی پیش برده شده؛ اما داستان‌های فرعی در این اثر بسیار گمراه کننده‌اند و گاهی احساس می‌شود بعضی قسمت‌های آن کاملا بی‌ضرورت‌اند و با حذف شدنش از قصه هم چیزی از بار آن کم نمی‌شود. همینطور پرش‌های زمانی نیز در بعضی قسمت‌ها مخاطب را دچار سردرگمی می‌کند. گاهی مخاطب ناچار است انیمه را کمی عقب و جلو کند تا متوجه شود گره داستانی پیش آمده از کجا آب می‌خورد.

همچنین هنگامی که به پایان انیمه نزدیک می‌شویم یک شتاب عجیب را در روایت کردن ماجرا می‌بینیم که مشخص می‌کند انیمه سعی دارد هرچه سریعتر پایان خوب و کم نقصش را برای مخاطب به نمایش بگذارد و هرچه سریعتر حیرت او را به‌دست آورد.