معرفی کامل فیلم همه چیز همه جا ناگهان
شاید در مواجهه با فیلم پیچیده و پر از حادثه و اتفاقی چون «همه چیز همه جا ناگهان»، سردرگمی، اولین واژهای باشد که به ذهن مخاطب خطور کند، اما اگر کلید مناسبی برای ورود به جهان فیلم را به دست آوریم، آنگاه شاید بتوانیم با خیالی آسوده از تصاویر، وقایع و اتفاقات بدیع و غیر معمولی که فیلمسازان خوش قریحه ما پیش روی تماشاگر قرار دادهاند لذت ببریم. به نظر میرسد جمله کوتاهی که خیلی تند و سریع در ابتدای فیلم، شوهر اِولین (با بازی میشل یوئه) درباره دلایل اتفاقات سریع و غیر منطقی بوجود آمده بیان میکند بتواند همان کلیدی باشد که مخاطب با اتکا به آن بتواند دنیای فیلم را بیشتر درک کند: «هر تصمیم کوچیک میتونه باعث ایجاد یک جهان فرعی دیگه بشه»
این سالها و با مورد توجه قرار گرفتن نظریات فیزیکدانان و فلاسفه معتقد به «جهانهای موازی» که بحثهای مختلفی چون ویژگی سیاهچالهها، ماتریکس و متاورس را در میان علاقهمندان، به گپوگفتهای داغ و جذابی تبدیل کرده است، تولید آثاری از دنیای محبوب مارول که مفاهیمی از این دست را بعنوان بنمایه آثارش برگزیند چندان دور از ذهن به نظر نمیرسید. بعد از موفقیت شگفتآور فیلم ماتریکس (ساخته برادران واچوفسکی) در اواخر دهه ۹۰، که پیوند عجیبی را میان ژانر اکشن و آثار علمی تخیلی بوجود آورده بود، کمکم ردپای فلسفه دنیاهای موازی و فضاهای ذهنی را هم میشد در سینمای عامهپسند ردیابی کرد. دراین زمینه فیلمهای موسوم به ابَرقهرمانی با تکیه بر دنیای تخیلی نوجوانانه خود، کوشیدند مفاهیمی از این دست را نیز به ویژگیهای داستانهای قهرمانمحور خود اضافه کرده و رنگ و بوی تازهای را به شخصیتهای اصلی خود ببخشند.
شاید تاثیرگذارترین و مهمترین صحنه فیلم را بتوان در ایده جذاب و تکاندهنده گفتوگوی دو تخته سنگ در آن بیابان خشک و بیآب و علف بدانیم که مادر و دختر را در میزانسنی غافلگیرکننده به همصحبتی با یکدیگر کشانده و مفاهیم هستیشناسانه موردنظر فیلمساز را هم بیان میکند
اما چیزی که فیلم همه چیز همه جا ناگهان را از عمده تولیدات مارول متمایز میکند، نه در نوع طراحی صحنههای اکشن، که در ذهنیتگرایی فضای فیلم و نوعی از درونگرایی فردی است که ما را در همراهی با کاراکترها به درک و دریافتی از حال و هوای زندگی در جامعه امروزه میرساند. در اینجا بر خلاف ماتریکس و آثار مارول، نه خبری از قهرمانی است که با اتکا به نیرویی ماوراییاش بخواهد دنیا را از یک مخمصه بزرگ نجات دهد و نه خبری از جلوههای ویژه حیرتآوری است که با نمایش آن بخواهد تماشاگر را مرعوب کرده و تحت تاثیر قرار دهد، بلکه این سیر پر شتاب حوادث و اتفاقات عجیب در عین حال ساده هستند که در پیوندی غافلگیر کننده با روانشناسی، ذهنگرایی و فلسفه جهان موازی، دنیایی را خلق میکنند که بیش از هر چیز بر تکامل فردی و همزیستی اجتماعی تاکید میکند.
«همه چیز همه جا ناگهان» به جای اینکه شخصیتهای محوریاش را به مبارزهای بیامان با موجودات پلید و شرور بفرستد، با اتکا به رویکرد درونی خودش، کاراکترهایش را به مبارزهای ذهنی و درونی با خود میکشاند تا در انتها بتوانند با درک جدیدی که از این دنیا به دست آوردهاند، تفاهم و همزیستی را کنار یکدیگر را تجربه کنند. در این گونه از آثار فیلمساز میکوشد به شکلی عامدانه از «داستانگویی پر و پیمان» دوری کرده و با طراحی سکانسهای گوناگون بر «مفاهیم» مورد نظر خود تاکید کند. اینجاست که مدت زمان نسبتا طولانی فیلم بدون اینکه داستان خیلی پر افتوخیزی را برای تماشاگر به همراه داشته باشد، بیش از هر چیز با تکیه بر حوادث محیرالعقولش بر مفاهیم مورد نظر فیلمساز پافشاری میکند.
درست به همین دلیل است که ممکن است فیلم در نگاه اول شلوغ و آشفته به نظر رسیده و تعدادی از مخاطبان را سردرگم کند، اما واقعیت این است که ساختار و ریتم تند و پر از هرج و مرج فیلم، کوشیده در خدمت روانشناسی مضمون و محتوای پیچیده اثر قرار گرفته و فرم اثر همپای با درونمایه اصلیِ آن، تماشاگر را به دنیای پیچیده مورد نظر فیلمساز رهنمون سازد؛ فیلم با نمایی از یک آینه شروع میشود که قابی جذاب از یک خانواده سه نفره را به مخاطب معرفی میکند اما انگار همین آینه است که در ادامه و به جای نشان دادن چهره بیرونی کاراکترها، آنها را به دنیای ذهنی و پیچیده درونیشان هدایت کرده و همچون دریچهای (یا سیاه چالهای) آنها را به بعدی دیگر از وجودشان راهنمایی میکند.
شاید تاثیرگذارترین و مهمترین صحنه فیلم را بتوان در ایده جذاب و تکاندهنده گفتوگوی دو تخته سنگ در آن بیابان خشک و بیآب و علف بدانیم که مادر و دختر را در میزانسنی غافلگیرکننده به همصحبتی با یکدیگر کشانده و مفاهیم هستیشناسانه موردنظر فیلمساز را هم بیان میکند. به نظر میرسد فیلم همه چیز همه جا ناگهان بیش از اینکه اکشنی فانتزی در رابطه با مفاهیمی چون ماتریکس و جهانهای موازی باشد، اثری خانوادگی است که هر کدام از کاراکترهایش در طی حوادث شکل گرفته درون فیلم، به مسیری وارد میشوند که شخصیت خود و راه و روش همزیستی با دیگران را به بهترین شکل میآموزند.