یادداشتی بر روی فیلم لامینور ساخته داریوش مهرجویی

غروب پادشاهان

تماشای فیلم لامینور داریوش مهرجویی بیش از آنکه نشانی از آخرین ساخته کارگردانش را به مخاطب ارائه بدهد، تصویر واضحی از سینمای این روزها را پیش چشم ما می‌گشاید که مهمترین و خاطره‌انگیزترین فیلمسازانش در مواجهه تلخ و غم‌انگیز با دوران پر التهاب امروزه، چنان لکنتی از خود نشان می‌دهند که آخرین تلاش‌های مصورشان، هیچ نشانی از شور و جسارت سال‌های جوانی را با خود به همراه ندارد. گویی عمر فیلمسازی در این سرزمین آنقدر کوتاه است که بزرگترین کارگردانان ما را در آستانه دهه ششم و هفتم زندگی‌شان، چنان خسته و بی‌حوصله کرده است که آثار متاخرشان به اتودهای اولیه یک فیلمساز تازه از راه رسیده شباهت پیدا می‌کند.

مرور فروش آثار داریوش مهرجویی

نگاهی به آخرین ساخته‌های فیلمسازان بزرگی همچون مسعود کیمیایی، بهمن فرمان آرا و بهرام بیضایی از نسل اول و کارگردانان مطرحی چون ابراهیم حاتمی کیا، بهروز افخمی، محسن مخملباف و کیومرث‌ پوراحمد از نسل بعد از انقلاب، چیزی جز سرخوردگی و ناامیدی را برای علاقه‌مندان پیگیر سینما به دنبال نداشته است. فیلمسازانی که زمانی با ساخته جدیدشان تنور هر جشنواره‌ای را گرم می‌کردند، درگذر از میانسالی به چنان شیوه‌ای از ساخت فیلم دست زدند که کمتر نشانی از تمرکز، خلاقیت و دقت آثار پیشین را می‌توان در آثارشان یافت کرد. تمام اینها در حالی است که در خارج از مرزهای این سرزمین، فیلمسازان بسیاری را می‌توان سراغ گرفت که در دهه هشتم زندگیشان، همچنان آثار بحث برانگیز و قابل تاملی را به مخاطباب عرضه می‌کنند. شاید نگاهی به کارهای متاخر کلینت ایستوود در آستانه ۹۰ سالگی، فاصله میان فیلمساز ایرانی و غیر ایرانی را بیش از پیش هویدا سازد.

گویی «لامینور» تبدیل به جایگاهی شده که تمام بازیگران انتخابی کوشیده‌اند که بدترین کارنامه کاری خود را در این واپسین ساخته داریوش مهرجویی به یادگار بگذارند. حتی حضور کوتاه بازیگران خاطره‌انگیزی چون بیتا فرهی و فریماه فرجامی هم در سایه ناکارآمد بودن نقش (که بیشتر از هر چیز به حضور ساده یک هنرور در نقشی پیش‌پاافتاده شباهت پیدا کرده است) به جای اینکه کمکی به فیلم کرده باشد، به سرخوردگی و ناامیدی تماشاگر دامن می‌زند

مهرجویی در لامینور و در مواجهه با ذوق زدگی مخاطب همان مسیری را می‌رود که کیمیایی، فرمان‌آرا و حاتمی‌کیا با آثار متاخرشان رفته‌اند. به نظرم مهرجویی هرگاه به ساخت یک درام درونی و نمایش دغدغه‌ها، افکار و انگیزه‌های کاراکترهایش متمرکز بوده، به موفقیتی چشمگیر دست پیدا کرده که نمونه‌هایش را می‌توانیم در «هامون»، «لیلا»، «سارا»، «درخت گلابی» و… ببینیم. او حتی در اجتماعی‌ترین آثارش نظیر «اجاره‌نشین‌ها»، «سنتوری» و «دایره مینا» هم زاویه دوربینش را از دریچه ذهن کاراکترهایش به سمت جامعه تنظیم میکند و درام سینمایی‌اش را بر مبنای دغدغه‌های درونی شخصیت‌ها پیش می‌برد.

اما «لامینور» همانند کارهای اخیر داریوش مهرجویی، بیش از آنکه به دغدغه‌های ذهنی کاراکترهایش نزدیک شود، می‌خواهد بیانیه‌ای اجتماعی را در قالب یک روایت نیم‌بند به مخاطب ارائه دهد. اینجاست که شخصیت‌های پر تعداد «لامینور» (با اتکا به فیلمنامه‌ای که دقت و حوصله چندانی برای پرداخت کاراکترهایش به خرج نداده است) همچون یک بیلبورد تبلیغاتی ساده، قرار است «پیام» مورد نظر فیلمساز را به‌عنوان یک قشر خاص از اجتماع به تماشاگر ابلاغ کند.

تیپ پدر بازاریِ مخالف موسیقی (با بازی دور از انتظار سیامک انصاری که کمدی‌های درجه دو ۹۰ شبی تلویزیون در دهه ۷۰ را به یاد ما می‌اندازد) که به شکل عجیب و غیر قابل توضیحی موانع بسیاری را بر سر راه علاقه دخترش به موسیقی بوجود می‌آورد و حتی در صحنه‌ای مضحک برای او یک تفنگ اسباب‌بازی از سفر انگلیس سوغات می‌آورد و می‌کوشد به او آداب کاسبی و برخورد با مشتری را در حجره فرش‌فروشی آموزش دهد (مشخص نیست در نظر این پدر سنتی، موسیقی دقیقا چه مشکلی دارد که او حاضر می‌شود دخترش را برای دور کردن از آن فضا، به‌عنوان فروشنده فرش در معرض چانه زنی و گپ و گفت با انواع و اقسام مشتری‌ها قرار دهد) از آن دست شخصیت‌هایی است که ترسیم دم دستی آن در اثری از داریوش مهرجویی دور از ذهن به نظر می‌رسید.

نگاهی به دیگر کاراکترهای حاضر در لامینور هم ما را به نتایج بهتری در نوع نگاه فیلمساز به آن‌ها نمی‌رساند. شخصیت کلیشه‌ای پدربزرگ با بازی ضعیف علی نصیریان که دیالوگ‌هایش ما را به یاد سریال تلویزیونی آینه در دهه ۶۰ می‌اندازد و آن خواستگار سمج با بازی مهرداد صدیقیان هم که به کاریکاتوری از برنامه‌های طنازانه تلویزیونی بدل شده و اوج نبوغ بازیگری‌اش در صحنه دعوا و هدیه‌ای که به دختر مورد علاقه‌اش می‌دهد، خنده پر از قهقهه تماشاگر را در پی دارد.

گویی «لامینور» تبدیل به جایگاهی شده که تمام بازیگران انتخابی کوشیده‌اند که بدترین کارنامه کاری خود را در این واپسین ساخته داریوش مهرجویی به یادگار بگذارند. حتی حضور کوتاه بازیگران خاطره‌انگیزی چون بیتا فرهی و فریماه فرجامی هم در سایه ناکارآمد بودن نقش (که بیشتر از هر چیز به حضور ساده یک هنرور در نقشی پیش‌پاافتاده شباهت پیدا کرده است) به جای اینکه کمکی به فیلم کرده باشد، به سرخوردگی و ناامیدی تماشاگر دامن می‌زند.

نمی‌دانم چطور ممکن است فیلمسازی که در ذهنیت‌گرایی، خالق یکی از به یادماندنی‌ترین صحنه‌های تاریخ سینمای ایران درابتدای فیلم «هامون» است، به چنین میزانسن شلخته و باری به هر جهتی در انتهای «لامینور» می‌رسد که قرار است ضربه نهایی را درام فیلم را در قالب یک اجرای ذهنی به تماشاگر منتقل کند. به نظر می‌رسد بسیاری از فیلمسازان این سرزمین هر چقدر که بر سن آن‌ها افزوده می‌شود، نگاه عمیقشان به یک موضوع، به شکل تاسف‌باری به سطح میل پیدا می‌کند. کاش به خطا رفته باشم.

تماشای آنلاین فیلم‌های داریوش مهرجویی

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

1 دیدگاه
  1. نازیلا می‌نویسد

    حیف از پولی که بابت دیدن این فیلم پرداختم

filimo the north pole