نگاهی به فیلم آتابای ساخته نیکی کریمی

روزی روزگاری در خوی

«آتابای» پخته و منسجم‌ترین فیلم نیکی کریمی و یکی از بهترین اجراهای هادی حجازی‌فر به عنوان بازیگر و یکی از بهترین متن‌های نگارش شده در چند سال اخیر سینمای ایران را به انضمام انتخاب و اجرای درست گروه بازیگران و البته یک «جواد عزتی» گرم و اندازه و دوست‌داستنی با چاشنی طراحی صحنه و فیلمبرداری چشم نواز دارد. فیلم آتابای یک شاعرانه انسان‌محور کم‌زائده و به‌یادماندنی است که به بهترین شکل ممکن از قابلیت‌ها زبان ترکی و فرهنگ و رفتارهای حاکم بر منطقه آذربایجان ایران برای شیرینی و همدلی برانگیز شدن روایت سینمایی بهره برده است.

آتابای؛ معرفی، داستان و عکس از فیلم

مهم‌ترین ویژگی فیلم آتابای نیکی کریمی یکدست و همگن بودن تمام اجزای فیلم است. آتابای یک عاشقانه گرم و عمیق است در بستری از فهم‌شدگی فرهنگ ترکی و آذری در شهر خوی که از ایده داستان و شیوه نگارش فیلمنامه گرفته تا شخصیت‌پردازی و اجرای بازیگران و کارگردانی، تداعی‌کننده یک اثری سینمایی داستان‌گوی تمیز و بی‌حاشیه است.

«آتابای» نماینده جنسی از سینماست که در شکل بین‌المللی آن «نوری بیلگه جیلان» کارگردان شهیر ترک در آثاری همچون «روزی روزگاری در آناتولی» آن را نمایندگی می‌کند و پیش‌ترها «عباس کیارستمی» فقید پایه‌گذار آن بوده است. فیلم اما به شدت داستان‌محورتر و همه‌فهم‌تر از آثار کیارستمی است. جهان فیلم مبتنی بر جغرافیا و فرهنگ محلی است که به شیوه‌ای قابل فهم در قالب زبان ترکی اما به زبان بشری داستانش را سر فرصت و در آرامش روایت می‌کند اما با همان ظرافت و سادگی سراغ لایه‌ای درونی احساس و نگاه مخاطب هم می‌رود.

مهم‌ترین ویژگی فیلم آتابای نیکی کریمی یکدست و همگن بودن تمام اجزای فیلم است. آتابای یک عاشقانه گرم و عمیق است در بستری از فهم‌شدگی فرهنگ ترکی و آذری در شهر خوی که از ایده داستان و شیوه نگارش فیلمنامه گرفته تا شخصیت‌پردازی و اجرای بازیگران و کارگردانی، تداعی‌کننده یک اثری سینمایی داستان‌گوی تمیز و بی‌حاشیه است

فیلم آتابای ماجرای عاشق بودن یا توهم عاشق بودن است. سوال بزرگ در آتابای این است که ما عاشق خودشیفتگی و امیال خودمان می‌شویم و آن حس را روی معشوق فرافکنی می‌کنیم یا توان گذشتن از خود و خواستن بی‌قید و شرط دیگری را داریم؟ وقتی از عشق حرف می‌زنیم از چه چیزی حرف می‌زنیم؟ ماجرای فیلم روایت عاشقیت و از دست دادن و شیوه نگاه و فهم کردن داشتن یا نداشتن یک انسان یا یک عشق است. خواهری که خودسوزی کرده تا انتقام بگیرد از «یحیی» (جواد عزتی) که در آخرین بزنگاه توان ماندن در شرایط ویژه کنار معشوق را نداشته است، «کاظم» (هادی حجازی‌فر) مردی که دختر مورد علاقه‌اش (سیما) در دوران دانشجویی را رها کرده و در روستای محل تولدش مشغول زندگانی است، چون باور نداشته که لایق عشق است و از ترس پس‌زده شدن مسیر فرار را در پیش گرفته و حالا «سیما»ی تازه (سحر دولتشاهی) که دیر رسیده و دور می‌شود از کاظم چرا که ترس دارد از ترحم و دلسوزی و رها شدگی‌های بعدی.

زیر لایه برجسته‌تر فیلم ماجرای بخشیدن یا نبخشیدن خود و دیگران است. احساس گناه گریبان شخصیت‌های اصلی را گرفته و میل به انتقام راهی است برای پنهان کردن ناصافی‌های روحی خودشان. در این مسیر اما باز هم پای عشق به میان می آید فضا را تلطیف می‌کند. کاظم رها کردن و همزمان عاشق بودن را یاد می‌گیرد. او دست از تملک تنها یادگار خواهرش برمی‌دارد. رفتن «سیما» را طور دیگری می‌بیند و تاب می‌آورد و…

کلیت داستان پیچیدگی‌های بیرونی چندانی ندارد. نکته برجسته و برگ برنده فیلم ظرافت به خرج دادنش در مرحله شخصیت‌پردازی، دیالوگ‌نویسی و البته بهره‌گیری از ویژگی‌های زبان ترکی و جغرافیای محل وقوع داستان است. درگیری‌های روحی و ارتباطی شخصیت با خودشان و اتمسفر داستان در تک‌تک کنش و واکنش‌های ریز و درشت داستان قابل ردگیری است. در واقع هیچ نشانه یا مولفه‌ای در داستان و اجرا نیست که فکر نشده و تزیینی باشد. حتی شیوه تعامل اشخاص در مجلس ختم در مسجد و شیوه توزیع چای. یا حتی ارتباطات فرعی میان کاظم و زنی که محرم اسرار و پناهگاه اوست.

نکته حائز اهمیت در فیلم آن است که گم‌گشتگی درونی شخصیت‌ها در جغرافیایی که نمایانگر طبیعت زندگی و انسان است مفهومی عمیق را تداعی می‌کند. گویی جغرافیای خوی، دریاچه خشک‌شده ارومیه و روستاهای اطراف آن نماینده ذات طبیعی و اصیل زندگی است و شخصیت‌های درون داستان نماینده رنج‌ها و دلمشغولی‌ها، قضاوت‌ها، کرده و ناکرده‌ها، تصمیمات درست و غلط، گفتن‌ها و نگفتن‌ها، فرار کردن‌ها و ماندن‌ها و… همه آنچه طبیعت تاریخی روان بشر را شکل می‌دهد هستند. در ادامه اما همین طبیعت که نمادی از واقعیت موجود است در دل خودش جنسی از درمان و ترمیم روان شخصیت‌ها را دارد. در دل همین طبیعت است که کاظم بعد از سال‌ها جرأت عاشق شدن پیدا می‌کند و در همین فضاست که یحیی فرصت اعتراف پیدا می‌کند و در همین فضا است که شخصیت‌ها به مراد دلشان نمی‌رسند اما مختصات دل و روح و روان‌شان را بهتر می‌شناسند و درک می‌کنند.

در پایان باید گفت ساخت آثاری همچون «آتابای» می‌تواند به سینمای بی‌بعد و تخت و کم‌تنوع ایران رنگ و لحن تازه‌ای اضافه کند و مثالی باشد برای بهره‌گیری از جغرافیای زیستی و فرهنگی ایران که سرشار است از ایده و داستان و جذابیت‌های بصری و محتوایی تا در مسیری گام برداریم که تنوع گونه بر بستری از داستان‌ها و خرده‌روایت‌های بومی جانی تازه به سینمای ایران بخشد.

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

fosil