فیلم کشتی آنجلیکا؛ نمونه قابلقبول سینمای داستانگو
به مناسبت سالگرد اکران فیلم
کشتی آنجلیکا از مهمترین آثار سینمای ایران در دهه ۶۰ است. فیلمی که در ۱۱ آبان سال ۶۸ به اکران عمومی در آمد. محمد بزرگنیا کارگردان فیلمهای دریایی سینمای ایران در دومین تجربه کارگردانی به سراغ یک اثر پرهزینه و خوش ساخت رفته است. در این مطلب به مناسبت سالگرد اکران این فیلم نگاهی داریم به واکنش منتقدان و آنچه در زمان اکران فیلم بر آن گذشت.
فیلم فاخر
یکی از عبارات پرکاربرد (و مشکوک!) سالهای اخیر در رسانههای سینمایی، اصطلاح فیلمِ فاخر است. با توجه به شکل استفاده از این عبارت، به نظر میرسد دو معیار اساسی برای انتساب این صفت به یک فیلم وجود دارد: یکی اینکه با اثری پرهزینهتر از فیلمهای معمولِ سینمای ایران روبهرو باشیم (نوعی بیگ پروداکشن) و دوم اینکه فیلم به یک مضمون مهم تاریخی، ملی یا مذهبی بپردازد. به نظر میرسد که در این میان کیفیتِ فنی فیلم از اهمیت چندانی برخوردار نیست! فیلم کشتی آنجلیکا (اثر محمد بزرگنیا) که ۱۱ آبان ۱۳۶۸ به نمایش درآمد، هر دو ویژگی فیلمهای بهاصطلاح فاخرِ امروزی را داشت و میتواند یکی از طلایهدارانِ این دسته از فیلمها به شمار آید.
کشتی آنجلیکا نهتنها یکی از پرهزینهترین (و با تیم بازیگری قدرتمندش – شامل عزتالله انتظامی، مجید مظفری، داریوش ارجمند، مهدی فتحی، آتیلا پسیانی و چند چهرۀ سرشناس دیگر – از پرستارهترین) فیلمهای آن دوران محسوب میشد، بلکه خط داستانی فیلم هم به یک ماجرای تاریخی ربط پیدا میکرد.

داستانِ کشتی آنجلیکا در اواخر دوران قاجار رخ میدهد. ماجرا از جایی شروع میشود که در دوران سلطۀ انگلستان بر خلیج فارس، یک ملوان ایرانی به نام احمد بیک به نقشۀ محل غرقشدن یک کشتی بهنام کشتی آنجلیکا دست مییابد. این نکته وقتی اهمیت پیدا میکند که بدانیم این کشتی حامل محمولهای از طلا و هدایای گرانقیمت بوده است. این حادثه، سرآغاز مجموعهای از ماجراها برای دستیابی به این گنج است.
ضرب شست تکنیکی
جدا از هزینه بالا و موضوع تاریخی، فیلم کشتی آنجلیکا واجد یک ویژگی مهم دیگر هم بود که اکثر فیلمهای موسوم به فاخر در سالهای اخیر فاقد آن هستند: کیفیت قابلتوجه تکنیکی. بحث در اینجا ربطی به سکانسهای شلوغ یا کیفیتِ جلوههای ویژه ندارد. فیلمی مثل کشتی آنجلیکا از سلیقهای زیباییشناسانه بهرهمند است که فقدانش را در بسیاری از آثار سالهای اخیر سینمای ایران احساس میکنیم. نمونهاش را میتوانیم در شکل استفادۀ بزرگنیا از طیف متنوعی از رنگها (از آبی دریا تا سرخی خون، سپیدی، سیاهی و…) در فیلم مشاهده کنیم. جمال امید، سالها بعد از اکران فیلم، چنین توصیفی از فیلم ارائه میدهد: «در نهایت وسواس، سلیقه، دقت و ظرافت و با تواناییهای فنی و تکنیکی مثالزدنی ساخته شده است.» (به نقل از کتاب تاریخ سینمای ایران: ۱۳۵۸-۱۳۶۹)
توانایی تکنیکی بزرگنیا در همان زمان اکران فیلم هم مورد توجه قرار گرفت. اما این، تنها نکتۀ مثبتی نبود که منتقدانِ دهۀ ۱۳۶۰ بر آن انگشت گذاشتند. تفاوت فضاسازی فیلم با مسیر معمولِ سینمای ایران در دهۀ ۶۰ (فضایی که با کمی تغییر میتوان گفت تا امروز هم دوام آورده) از دیگر نکاتی بود که توجه منتقدان را به خود جلب کرد. بهعنوان مثال پرویز نوری در یادداشتی که در نشریۀ هدف بر این فیلم نوشت، به این نکته اشاره کرد: «کشتی آنجلیکا شاید اولین فیلم ایرانی است که قدم از حیطه خاص فیلمهای دور و بر خود فراتر نهاده است. فیلمی است که از فضای شلوغ و پرآشوب و سنگین زمان حال، آدم را اندکی دورتر میبرد.»
فیلم کشتی آنجلیکا همچنین این نکته را یادآوری کرد که سینمای ایران میتوانست در حدّ و اندازههای خودش دارای صنعت سینما هم باشد. این نکتهای بود که مسعود اوحدی در یادداشتش در نشریۀ سروش بر آن تأکید کرد. این یادداشت چنین شروع میشود: «آیا سرانجام سینمای ایران به فرمول یک سینمای تجاری موفق دست یافته است؟ سینمایی که قبل از پیش کشیدن مؤلف، سلامت و کیفیت ساخت فیلم، صنعت سینمای ملی، اعتبار جامعه فیلمسازی و احترام به تماشاگر [حداقل بهعنوان مصرفکننده] را در مد نظر داشته باشد…؟
کشتی آنجلیکا به سهم خود این نوید را میدهد.» اوحدی در ادامه فیلم را یکی از گامهای اولیهای میداند که اگر زودتر برداشته میشد، شاید سینمای ایران در دهۀ ۶۰ میتوانست جلوتر از اینها باشد: «اگر سی سال پیش با آنجلیکا شروع میکردیم، امروز صنعت فیلمی داشتیم که میشد عرفان و فلسفه را هم در حیطه تجربههایش به تصویر کشید.»
تکنیک یا حرفهای بزرگ؟
بیش از سی سال از ساخت و نمایش فیلم کشتی آنجلیکا میگذرد و به نظر میرسد آرزوی مسعود اوحدی برآورده نشده است. اما این شور و شوق در حمایت از کشتی آنجلیکا قابل درک به نظر میرسد. بزرگنیا و همکارانش تلاش کرده بودند تا یک فیلم کلاسیک قصهگو ساخته و تماشاگر را، بدون توهین به شعورِ او، سرگرم کنند و به نظر میرسید (لااقل تا حد قابل قبولی) در این راه به موفقیت دست یافتهاند.
فیلم البته، طبیعتاً، یک اثر کامل و درخشان نبود. ابوالفضل نجیب در یادداشتی در نشریۀ کیهان هوایی سعی کرد به شکلی منصفانه ویژگیهای مثبت و منفی فیلم کشتی آنجلیکا را در کنار هم قرار دهد. به عقیدۀ او فیلمنامۀ محکم و قصۀ روان، اجتناب از گندهگویی و در عوض وفاداری به قواعد سینمای روایتگر و شخصیتپردازی معقول را میتوان از نقاط قوت فیلم دانست. در سوی مقابل، پرداخت نهچندان مناسب شخصیت احمدبیک، ناتوانی تدوین در ایجاد تنش یا کوشش در انتقال حس تعلیق، بیموقع رخدادنِ برخی حوادث و پایانبندی نهچندان متقاعدکننده از ویژگیهایی بودند که به فیلم کشتی آنجلیکا ضربه زدند.
با این وجود، در مواردی به نظر رسید که عدهای از منتقدان به دلایل دیگری با فیلم دچار مشکل شدند. بهعنوان مثال، حمیدرضا صدر در مطلبی که البته لحن چندان تندی هم نداشت، در مورد فیلم کشتی آنجلیکا چنین نوشت: «بهرغم برخی حرفهای عنوانشده در مورد آنجلیکا و تلاش برای حصول به مفاهیم عدیده در لابهلای حوادث مطروحهاش، این اثر اصلاً یک فیلم ماجرایی، حادثهای به شمار میرود و نه بیشتر» شکل اشارۀ صدر به «ماجرایی – حادثهای» بودن کشتی آنجلیکا و نبود مفاهیم بزرگ در بین حوادث فیلم، بهگونهای است که انگار تعلق یک فیلم به ژانر ماجرایی یا حادثهای، آن را تا حدی از اهمیت و جدیت میاندازد.
نبود محتوای غنی بهعنوان محور یک اثر خوب، به شکلی صریحتر، در یادداشتهای دیگری نیز مورد اشاره قرار گرفت. نمونهاش را میتوانیم در نقدی بدونِ ذکر نام نویسنده در روزنامۀ ابرار مشاهده کنیم: «بزرگنیا با شهامت اثر دشوارش را قوام میدهد، اما آنچه در فیلم نبودش حس میشود محتوای غنی است… این را باید به خاطر سپرد که محتوای غنی میتواند تمام ضعفها را تحتالشعاع قرار دهد.»
در مواردی، برخوردها با فیلم حتی از این هم تندتر بود بهطوریکه عدهای کشتی آنجلیکا را، صرفاً به خاطر توجه به عناصری که میتوانست به فروش فیلم کمک کند، همردیف با آثار موسوم به فیلم فارسی دانستند. بهعنوان مثال به این بخش از یادداشت افشین سرفراز در کیهان هوایی توجه کنید: «بین دو فیلم گنج قارون و کشتی آنجلیکا فاصله محسوسی مشهود نیست چراکه علیرغم فاصله زیاد تاریخی ساختشان هر دو در بسیاری از ویژگیهایی که متأسفانه متوجه دغدغه گیشه است مشترکاند و درست به لحاظ همین دلمشغولی است که فرمولها در عین اشتراک در ریشه، رنگ و لعاب عوض کرده و در هیأتی متفاوت ظهور میکنند.» طرد دغدغۀ گیشه در بخش دیگری از این یادداشت هم خودنمایی میکند: «امروز در کشور ما سینما به صورتی متفاوت با دیروز مطرح است اما دغدغه گیشه به قوت خود باقی است.»
شاید در واکنش به چنین برخوردهایی با فیلمی مثل کشتی آنجلیکا بود که بیست سال بعد از اکران فیلم، احمد طالبینژاد در ماهنامۀ فیلم چنین نوشت: «حاصل آن همه نوشتن و حرف زدن، سینمایی بود که در آن آثار جعفری جوزانی و فیلمهایی مثل طلسم (اثر داریوش فرهنگ) و کشتی آنجلیکا (اثر محمد بزرگنیا) بهعنوان فیلمهای تجاری قلمداد میشدند. آثاری که اگر امروزه ساخته میشدند، در جایگاه آثار هنری و فاخر قرار میگرفتند.»

نتیجه
جدا از انتقاداتی چون متقاعدکننده نبودن شخصیتپردازیِ شخصیت اصلی و پایانبندی نهچندان قدرتمند که منتقدان در زمان اکران کشتی آنجلیکا به فیلم وارد دانستند، شاید بتوان مواردی چون ریتم کند، و جاندار نبودن داستانهای فرعی (لااقل آنقدر که از یک اکشن پرتعلیق انتظار میرود) را نیز از جمله نقاط ضعف فیلم کشتی آنجلیکا دانست. اما بهنظر میرسد که این فیلم، هنوز هم میتواند بیش از بسیاری از فیلمهای دیگر جریان اصلی سینمای ایران شایستۀ لقب سرگرمکننده باشد.
طعنهآمیز است که، با وجود پیشرفتهای ملموس تکنیکی در دهههای اخیر، سینمای ایران در سالهای اخیر بهندرت توانسته فیلم حماسی سرگرمکنندهای در اندازهها و با کیفیتی قابل مقایسه با فیلم کشتی آنجلیکا (و برخی دیگر از آثار محمد بزرگنیا همچون جنگ نفتکشها) بسازد. همانطور که در نمونههای ذکرشده قابل مشاهده است، اکثر منتقدانِ فعال در دهۀ شصت تلاش کردند تا به سهم خود از ساختهشدن فیلم تجاری استانداردی چون کشتی آنجلیکا حمایت کنند.

اما اشاره تعدادی از منتقدان به ایراداتی چون نداشتن محتوای غنی (منظور از چنین عباراتی، معمولاً حرفهای بزرگ و پیامهای مشخص اخلاقی بود) یا داشتن دغدغۀ گیشه، نشاندهندۀ تفکر بسیاری از چهرههای فعال در سینمای دهۀ ۱۳۶۰ ایران است. نباید فراموش کرد که مدیریت وقتِ سینما از ساخت و نمایش فیلمی چون کشتی آنجلیکا حمایت کرد اما عمده توجهات دستاندرکاران سینما در اواخر آن دهه معطوف به فیلمهایی بود که پیامهای عرفانی و فلسفی در آنها برجسته بودند.
شاید اگر این میزان اصرار به طرد سرگرمکننده بودنِ فیلمها و در عوض تأکید بر محتوای غنی وجود نداشت، در سالهای اخیر شاهد فیلمهای بیشتری از جنس فیلم کشتی آنجلیکا بودیم؛ نه اینکه هنگام تماشای برخی از آثار احساس کنیم سازندگان حتی اصول اولیه داستانگویی را نیز از یاد بردهاند!