فیلم بیوه سیاه فرق دارد با سایر فیلمهایی که در این مدت دیدهایم متفاوت است. این فیلم یادآور تمام چیزهایی است که ما پیش از تغییر جهان با پاندمی، مشتاق تماشای آن بودهایم.
فیلم Black Widow، پس از یک سال تأخیر، سرانجام در تاریخ ۹ جولای (۱۸ تیر ۱۴۰۰) در سینماها نمایش داده میشود و برای مشترکین دیزنی پلاس نیز در دسترس قرار میگیرد؛ هرچند از مه سال ۲۰۲۰ با اخبار این فیلم و بهتعویق افتادن مداوم آن روبهرو بودهایم، اما انتظار و اشتیاق ما برای تماشای این اثر همچنان به شکلی ملموس، ادامه دارد. برای نقد و بررسی فیلم بیوه سیاه یا Black Widow با فیلیمو شات همراه باشید.
سوالی که همواره برای طرفداران فیلمهای مارول پیش میآید این است که چرا شخصیتهای ثور، کاپیتان آمریکا و مرد آهنی پیش از ناتاشا رومانوف، هرکدام فیلمی مستقل برای خود داشتند؟ با مرگ رومانوف در انتقام جویان: پایان بازی (Avengers: Endgame)، به نظر میرسید که ماجراجوییهای او بهپایان رسیده است. طرفداران احساس میکردند که مرگ بیوه سیاه به منزله کنارگذاشتن این کاراکتر است. به همین دلیل، مدتها پیش از پاندمی، اعتراض به این مسئله را شروع کردند. فیلم کیت شورتلند نشان میدهد که بیوه سیاه از مدتها قبل میتوانست جهان ویژه خودش را داشته باشد؛ زیرا در اینجا شخصیت، داستان پیشزمینه و طرح و توطئه کافی برای ساخت مجموعهای کامل وجود دارد. بسیاری از فیلمهایی که در سال ۲۰۲۱ اکران شدهاند، به دلیل ساختهشدن در دنیای پس از کووید با آثار پیش از این دوران، اندکی متفاوت بودهاند. اما بیوه سیاه کاملاً شبیه فیلمهای پیش از کووید است. این فیلم کاوشی است در تاریخ یکی از محبوبترین شخصیتهای مارول؛ مواجهه با این شخصیت بسیار دیر اتفاق افتاد، اما باز هم بهتر از آن بود که هرگز رخ نمیداد.
بررسی انتقام جویان: پایان بازی؛ پایان یک دوره در جهان سینمایی مارول
بهترین جنبههای فیلم بیوه سیاه، لحن سینمای جاسوسی قویترین اثر مارول در دهه هفتاد یعنی کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان (Captain America: The Winter Soldier) را منعکس میکند.
اریک پیرسون فیلمنامه Black Widow را نوشته است. او فیلمنامهنویس باتجربهای در دنیای سینمایی مارول است که در پشتصحنه هر دو فیلم انتقامجویان: جنگ ابدیت (Avengers: Infinity War) و انتقامجویان: پایان بازی حضور داشته. البته فیلمهایی مانند ثور (Thor)، مرد عنکبوتی (Spider-Man)، مرد مورچهای (Ant-Man) و سریالهای تلویزیونی ایبیسی را نباید از یاد برد. شورتلند و پیرسون در همکاری خود آشکارا به کلاسیکهای جاسوسی و اکشنهای محبوب ارجاع میدهند. آنها از عناصری استفاده میکنند که بازتابی از فیلمهای بورن همچون مأموریت: غیرممکن (Mission: Impossible)، کاندیدای منچوری (The Manchurian Candidate) و بیش از همه جیمز باند است. (تا حدی که در صحنهای از فیلم، کلیپی از ۰۰۷ از تلویزیون پخش میشود.) با وجود این، فیلم بیوه سیاه تمام این فیلمهای اکشن جاسوسی بزرگ را بهگونهای با یکدیگر ترکیب کرده، که حاصل آن اثری باطراوت و اورجینال به نظر میرسد. البته بیش از هر چیز، اصالت و قدرت فیلم را باید مدیون توانایی شورتلند در کُرِئوگرافی دقیق و هنرمندانه صحنههای اکشن فیلم و انتخاب هوشمندانه بازیگران دانست. در مرکز این فیلم میتوان به چهار اجرای بسیار جذاب از اسکارلت جوهانسون، ریچل وایس، دیوید هاربر و بیش از همه فلورنس پیو اشاره کرد.

محوریت اصلی فیلم بیوه سیاه یا Black Widow همانند دیگر فیلم مهم این فصل، یعنی اف۹ یا سریع و خشمگین ۹ (F9)، خانواده است. ناتاشا رومانوف پس از بازگشت به آغوش خانواده، تازه مجبور میشود از خانواده موقتیاش فرار کند. فیلم با صحنهای مشابه آمریکاییها شروع میشود. در این صحنه، مشخص میشود که ناتاشای جوان و خواهرش یلنا (فلورنس پیو بزرگسالی این شخصیت را بازی میکند) زندگی کوتاهی در اوهایو با الکسی (با بازی دیوید هاربر) و ملینا (با بازی ریچل وایس) داشتهاند. این دو بهنوعی نقش پدر و مادر را برای ناتاشا و یلنا ایفا میکنند. آنها خانوادهای عادی به نظر میرسند، اما پدر و مادر در واقع جاسوسان روسیاند. دخترها نیز تحت برنامهای امنیتی قرار دارند تا بهاین طریق در آینده به سربازانی فوقالعاده برای وطن تبدیل شوند.
بعد از افتتاحیهای هیجانانگیز، بیوه سیاه نشان میدهد که ناتاشا و یلنا از دخترانی معمولی به ماشینهای کشتار تبدیل شدهاند! رومانوف فردی به نام درایکوف (با بازی ری وینستون) را که رئیس برنامه است، به قتل میرساند و اتاق سرخ او را نابود میکند. سپس خواهران از یکدیگر جدا میشوند.
جدیدترین و بهترین فیلم های ۲۰۲۱
داستان فیلم Black Widow دقیقاً پس از ماجرای کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی (Captain America: Civil War) رخ میدهد؛ یعنی، زمانیکه ناتاشا پس از نقض توافقنامۀ سوکوویا در حال فرار از دولت خودش است. او که بهجایی دور میرود و خیلی زود بستهای از یلنا دریافت میکند. یلنا پس از کشف مادهای که بیوهها را از فرمانپذیری شیمیاییشان آزاد میکند، مجبور به پذیرش تبعید شده است. داستانهای باکی بارنز، اغلب روی ویالهایی متمرکز شدهاند که میتوانند مردان معمولی را به ماشینهای کشتار تبدیل کنند. اما در این بین، فیلم بیوه سیاه بر ویالهایی تمرکز دارد که میتوانند ماشینهای کشتار را به زنان معمولی تبدل کنند. یلنا جعبهای از ویالهای شیشهای را برای خواهرش میفرستد؛ زیرا میداند این کار او را به خانهای امن در بوداپست میرساند. در ادامه، آن دو مجبور میشوند الکسی، معروف به نگهبان سرخ، را از زندان بیرون بیاورند. بهاین طریق آنها میخواهند دوباره با ملینا متحد شوند؛ چون ملینا همان بیوه سیاهی است که آنها را واقعاً به وجود آورده است.

فیلم بیوه سیاه مانند بسیاری از آثار دنیای سینمایی مارول در بخش مرتبط به شخصیت شرور داستان، کمی ضعیف عمل میکند. تبلیغات جدید فیلم بر کاراکتر تسکمستر تأکید دارد. او کسی است که میتواند مهارتهای جنگی دشمن خود را تقلید کند. صحنههای مربوط به این کاراکتر از لحاظ اکشن قوی هستند، اما بهنظر میرسد که فیلم در نهایت به شرور قویتری نیاز دارد. با همه اینها، شورتلند میداند که چگونه بیوه سیاه را از سایر آثار فیلمسازان دنیای سینمایی مارول متمایز کند. این فیلم جاهطلبانهتر از آن چیزی است که معمولاً از آثار دنیای سینمایی مارول انتظار داریم. فیلم به شکلی ماهرانه و هوشمندانه از یک صحنه اکشن به صحنهای دیگر جابهجا میشود و فقط در برخی لحظات ریتم خود را از دست میدهد. از جمله میتوان به صحنه تجدید دیدار خانوادگی و حتی پرحرفترین صحنه مبارزه تاریخ در فیلم اشاره کرد. (البته اگر در این صحنه، پیرسون و شورتلند از میراث تکگویی آدمبدهای فیلمهای جیمز باند تقلیدی هجوآمیز انجام نمیدادند، بیشتر متعجب میشدیم.) چنین اتفاقی در فیلمهای امسییو کمتر رخ میدهد، اما سرعت روایت در این صحنهها خودش نوعی مزیت محسوب میشود؛ زیرا بیوه سیاه داستانی نسبتاً ساده را بدون خرده داستانهای گوناگون روایت میکند، درحالیکه معمولاً در سایر فیلمهای ابرقهرمانی چنین اتفاقی رخ نمیدهد.
یک ماشین کشتار بیمعنی مانند بیوه سیاه باید نمایشی به همان اندازه بیمعنی داشته باشد. این شیوه کاملاً منطقی است و دیدن اینکه چنین روایتی در فیلم اتفاق میافتد، واقعاً خوب است.
البته این بدان معنا نیست که شخصیتها و مفاهیم جالبی را در فیلم Black Widow مشاهده نکنیم. دوگانگی سرگرمکنندهای در فیلم بیوه سیاه وجود دارد که باعث میشود بازگشت به سایر پروژههای امسییو جذابیت بیشتری داشته باشد. فیلم بهصورت هدفمند مضامین برنامههای مخفی دولت را بازتاب میدهد که دربارۀ پروژههایی همچون سرباز زمستان است؛ همچنین این فیلم نبرد عمیق ناتاشا را به تصویر میکشد. این نبرد حاصل دو رویکرد است: یک گرگ باید تنها باشد یا اینکه او به گروه و برنامهای برای مبارزه نیاز دارد؟
نقد سریال فالکون و سرباز زمستان

درباره اینکه چگونه وانداویژن پروژههای قبلی امسییو را غنیتر کرده بسیار نوشته شده است. در بیوه سیاه نیز عناصری وجود دارد که نهتنها برای پروژههای قبلی جوهانسون کاربردیاند، بلکه برای ادامه کار فلورنس پیو نیز همین نقش را ایفا میکنند. بیوه سیاه فیلمی اورجینال و مستقل است. رویدادهای این فیلم در خلأ نمیگذرد، بلکه به کیفیت و عمق فیلمهایی که در کنارش قرار میگیرند اضافه میکند.
بنابر آنچه گفته شد، شاید طرفداران سرسخت رومانوف ناراضی باشند که او به سایر اعضای خانوادهاش (بهویژه نگهبان سرخ و یلنا) توجهی ویژه نشان میدهد؛ اما با توجه به عملکرد خوب هر دو بازیگر میتوان از این اعتراض صرفنظر کرد. برداشت هاربر از نسخۀ روسی کاپیتان آمریکا بسیار هوشمندانه است. او موفق شده است تعادل مناسبی را میان شوخطبعی و شجاعت به تصویر بکشد. عملکرد هاربر در بیوه سیاه و حضور قدرتمندش در حرکت ناگهانی ممنوع (No Sudden Move)، دامنۀ چشمگیری از تواناییهای یک بازیگر را نشان میدهد. به نظر میرسد او در آستانۀ دههای موفق از لحاظ حرفهای قرار دارد. با وجود این، فیلم به فلورنس پیو تعلق دارد؛ آن هم در فیلمی که آشکارا برای انتقال مسئولیت از جوهانسون یه پیو طراحی شده است (دقیقاً به همان روشی که سپر کاپیتان آمریکا از استیو راجرز به سم ویلسون رسید). پیو که بهزودی در هاکای یا شاهینچشم (Hawkeye) ظاهر خواهد شد در اینجا روایت را از آن خود میکند. در حقیقت، پیو با بهتصویرکشیدن مناسب جلوههای قدرت و آسیبپذیری، یکی از بهترین عملکردها را در دنیای سینمایی مارول از خود نشان داده است.

فیلم بیوه سیاه همانند بسیاری از فیلمهای دنیای سینمایی مارول، در پرده سوم کمی آشفته و تکراری میشود. اما در پایان فیلم، با سکانس اکشنی خیرهکننده قدرت خود را بازمییابد. (البته چنین سکانس اکشنی مادۀ اصلی هر فیلم امسییو است، اما در اینجا شورتلند به لطف کرئوگرافی دوباره احساسی ناب خلق میکند). در نهایت، این اثر فیلمی است که جهان خاص خود را میآفریند؛ فیلمی که تأخیری طولانی مدت در ساخت آن وجود داشت، اما در نهایت به داستان شخصیتی محبوب، عمق و غنا بخشید. با تماشای فیلم بیوه سیاه، فداکاری رومانوف در انتقامجویان: پایان بازی نیز با قدرت بیشتری درک میشود.
هر فیلم بلاکباستری تابستان امسال را میتوان نشانهای از بازگشت جهان به حالت عادی دانست. اما در این میان، فیلم بیوه سیاه فرق دارد. این فیلم یادآور تمام چیزهایی است که طرفداران پیش از تغییر جهان با پاندمی دوست میداشتند.

منبع: RogerEbert
امشب نگاش کردم عالی بود نقش خواهرشم دوست داشتی بود