در این مطلب به بررسی تاثیر نقش زنان در جذابیت سریالهای اخیر فیلیمو پرداختهایم. اینکه چطور حضور زهره در میخواهم زنده بمانم و سمیرا در زخم کاری، نمایشی متفاوت را رقم زده است.
این روزها سریال میخواهم زنده بمانم بهپایان فصل اول خود نزدیک و قسمتهای ابتدایی زخم کاری منتشر شده است؛ دو محصول اخیر فیلیمو که استقبال عموم مخاطبان را به همراه داشتهاند. نکته اشتراک درباره اکثر واکنشهای مثبت به این دو سریال، پرداختن به شخصیتهای زن چندبعدی، مشخصا سمیرا (رعنا آزادیور) در زخم کاری و زهره (آزاده صمدی) در میخواهم زنده بمانم است که بخشی از نیمه تاریک و حتی جنبههای شرورانه قصه را نمایندگی میکنند و خیلی از کنشها و رویدادهای مهم سریال بهواسطه حضور و دخالت آنها به وقوع میپیوندد. این دو کاراکتر که با عباراتی چون زنان خطرناک، سلطهگر و حتی فتنهگر در نقدها و یادداشتها به آن اشاره شده، از جریانی تازه در تولیدات نمایشی و عامهپسند ایرانی خبر میدهند که پس از سالها، درصدد به تصویر کشیدن چهرهای تازه، کامل و نامتعارف از زن با تمام ابعاد وجودیاش در داستانهاست؛ چیزی که شاید حاصل تلاش سازندگان این سریالها برای راضی کردن مخاطبانی باشد که به تماشای فیلمها و سریالهای روز دنیا عادت کردهاند و سطح انتظارشان از یک محصول ایرانی بهمراتب بالاتر رفته است.
به همین بهانه، با فیلیمو شات همراه بمانید تا برای بررسی این موج جدید در پرداختن به زن و زنانگی در سریال های شبکه نمایش خانگی، ابتدا مروری داشته باشیم به آنچه قبلا در سینما و تلویزیون دیدهایم و بعد به سراغ محصولات پلتفرمهای آنلاین برویم.
همه چیز درباره سریال می خواهم زنده بمانم
در سالهای پیش از انقلاب، در جریان اصلی سینما دو کلیشه کلی «دختر نجیب» و «دختر بدنام» نسبت به زنان بر قصهها حکمفرمایی میکرد؛ از یک طرف زن نجیب و سربهزیری را داشتیم که معمولا معشوق یا قهرمان قصه بود یا مادر مومن و دعاگویش و در مقابل، زنی فاسد که قهرمان را از راه به در میکرد و در خیلی از موارد معلوم میشد که او هم دختر نجیبی بوده که بازی روزگارش به سرش بد آورده و قربانی شده، البته اکثر مردم هم برای دیدن مورد دوم به سینما میرفتند و از این نظر هم واقعا به نوعی قربانی حساب میشد. با رسیدن به دهه پنجاه، تصویر زنان در سینمای ایران هم مدرنتر شد و از این دوقطبی کلی فاصله گرفت، گرچه همچنان سینمای ایران، بهتبع جامعه ایران، مردسالار بود. بعد از انقلاب کلا بازی عوض شد و با تغییرات ساختاری در عرصه فرهنگ، از تصویر زن در سینمای ایران، نهایتا فقط همان شمایل زن نجیب و پاکدامن در سینما باقی ماند. اگر هم جلوهای از شرارت زنانه در سینما و تلویزیون پیدا میشد، در قالب مادرشوهر یا خواهرشوهر بدجنس بود! با نزدیک شدن به دهه هفتاد و باز شدن نسبی فضای فرهنگی کشور، حضور زنان در سینمای ایران بیشتر شد که نتیجهاش خلق شخصیتهای زن چندبعدی و با دغدغههای متفاوت بود. تصویر مدرن شهری، مهمترین عامل اقبال طبقه متوسط به سینمای ایران در دهه هفتاد و بعد از آن بود. روندی که بهصورت کژدار و مریز تا به امروز ادامه پیدا کرده،
در فیلیمو تماش کنید: سریال دل
با توجه به واکنشهای مخاطبان و سیری که همین یکی دو ساله شبکه نمایش خانگی با قدرت گرفتن پلتفرمهای تولید محتوا طی کردهاند، به نظر میرسد که فصلی تازه در تعریف و تصویر زنان ایرانی در تولیدات نمایش خانگی دارد آغاز میشود، طوری که حداقل در مقایسه با دیگر محصولات تلویزیونی و تولیدات عامهپسند سینمایی بعد از انقلاب آنچه در این سریالها میبینیم تازه و کمنظیر است؛ زنانی با امیال و انگیزههای زمینی که خیلی وقتها آگاهانه به شرارت پروبال میدهند و قرار نیست که با تعاریف کلیشهای همسر یا زن مظلوم و مهربان سازگار باشند.

بهطور کلی آنچه در سطح کلان از شخصیتهای زن در سینمای ایران دریغ شده، فاعلیت و فردیت بوده است. اگر نمونههای نادر و شاخص را کنار بگذاریم، معمولا زنها به عنوان مکمل قهرمانهای مرد تعریف میشدند یا اگر قرار بود شخصیت اصلی باشند، سازگاری یا ناسازگاری با قالب و نقش تحمیلی از سوی عرف و سنتهای جامعه نسبت به کاراکتر اِستادی (شخصیتشناسی) خود آنها در اولویت قرار میگرفت. اصلا یکی از دلایل اهمیت سینماگرانی چون داریوش مهرجویی و بهرام بیضایی همین پرداخت و اهمیت دادن به شخصیتهای زن به عنوان محور قصه است.
آنچه امروزه در سریالهای شبکه نمایش خانگی شاهدش هستیم، از منظر جامعهشناسی با سیری که سینمای ایران، بهویژه سینمای روشنفکرانه در دهههای گذشته پشت سر گذاشته، تفاوت دارد. اینجا با محصولاتی مواجه هستیم که در بدو امر، برای دیده شدن و جلب رضایت مخاطب عام به تولید رسیدهاند و لزوما دارای دغدغههای فمینیستی و اجتماعی نبودهاند. اما همین میل به دریافت تایید از سوی مخاطب باعث شده که سازندگان آنها به دنبال روشها و ایدههایی تازه باشند. نگاه عمیقتر به اصول داستاننویسی و شخصیتپردازی موجب شده تا سازندگان سریالها به پتانسیل بالای زنانگی در قصهگویی پی ببرند که معمولا به دلیل سلطه عرف و کلیشه از آن پرهیز شده است.

مخاطبی که به دیدن فیلمها و سریالهای ایرانی عادت کرده و بهصورت عینی و عملی هم در سطح جامعه با شعارهایی چون زن بهمثابه ریحانه مواجه میشود، انتظار دارد که در یک قصه اگر شخصیت مرد پایش را کج میگذارد، زن در مقام همسر، مادر یا دختر به وجدان بیدار مرد تبدیل شود و او را از گناه و خلاف بازدارد. در نتیجه، دیدن زنی که همسرش را به جنایت تشویق میکند، نقشه قتل میریزد و حتی در جرم و جنایت دست دارد، در عین پایبندی به نقش و تعریف دیکتهشده از سوی جامعه در مقام مادر یا همسر، میتواند جلوهای خرق عادت داشته باشد.
در فیلیمو تماشا کنید: سریال هم گناه
راضی نگهداشتن مخاطبی که بازی تاجوتخت، بریکینگ بد، خانه پوشالی و دیگر سریالهای روز را نه یکبار بلکه چند بار دیده، سریالهایی که در آنها زنان نقشی محوری و تاریک بر عهده دارند، نیازمند کاویدن گوشهها و زوایای پنهانی است که قبلا به سراغشان نرفتهاند. پس باید منتظر خلق شخصیتهای زن چندبعدی دیگری هم باشیم که دیگر وسوسه برای کسب قدرت بیشتر و حتی جنسیت از ابعاد وجودی آنها قابل حذف نیست. آنچه این روزها رعنا آزادیور و هانیه توسلی در زخم کاری و آزاده صمدی در میخواهم زنده بمانم را سر زبانها انداخته، کمی قبلتر کموبیش در ملکه گدایان (شبنم قربانی، باران کوثری و رویا نونهالی) و آقازاده (نیکی کریمی و پردیس پورعابدینی) هم دیده شده بود و بدون شک در آیندهای نزدیک و با سریالهای بعدی شدت و کیفیت بالاتری هم پیدا خواهد کرد؛ این گنجهای است که تازه در آن باز شده و بیش از اینها جای بحث و تحلیل دارد.
فراموش نمیکنم و نمیبخشم؛ نگاهی به سه کاراکتر زن انتقامجو