در فیلم چری (Cherry) تام هالند در نقش پسر جوانی بازی کرده که کالج را نیمهتمام رها میکند و به ارتش میپیوندد و پس از بازگشت از عراق به اختلال اضطراب پس از سانحه دچار میشود؛ برای نقد و بررسی این اثر با فیلیمو شات همراه باشید.
در فیلم چری (Cherry) تام هالند در نقش پسر جوانی بازی کرده که کالج را نیمهتمام رها میکند و به ارتش میپیوندد و پس از بازگشت از عراق به اختلال اضطراب پس از سانحه دچار میشود و به مواد مخدر و جرم و جنایت روی میآورد. این فیلم را برادران روسو بر اساس رمانی از نیکو واکر کارگردانی کردهاند. برای نقد و بررسی فیلم چری با فیلیمو شات همراه باشید.
جدیدترین و بهترین فیلم های ۲۰۲۱
در ابتدای داستان، صدای تام هالند (شخصیت اصلی فیلم چری) را میشنویم که میگوید:
«گاهی اوقات احساس میکنم هرچه را که قرار است اتفاق بیفتد از قبل دیدهام؛ چیزی شبیه به یک کابوس بود.»
کمی بعد، پس از تجربۀ ترس و وحشت جنگ عراق بهعنوان یک سرباز امدادگر میگوید: «ناگهان دیگر هیچچیز جذابی در موردش وجود نداشت.»
شاید شما هم با ما موافق باشید که چنین سبکی برای روایت فیلمی که به چندین موضوع مختلف میپردازد چندان جالب نیست، چون انگار هر بخش جدا از دیگری است و همینطور صحبت کردن کاراکتر چری رو به دوربین، صدای ذهنش و احساسات اغراقشده، فضایی دوپهلو در فیلم ایجاد میکنند.
آنتونی و جو روسو پس از ساخت چند فیلم پرفروش و گیشهپسند که جدیدترینشان انتقام جویان: پایان بازی بود، به سبک قدیمی خودشان برگشتهاند. این قصۀ جدید در کلیولند اتفاق میافتد، که زادگاه خود آنها هم هست. این فیلم که بالغ بر دو ساعت به مصیبتهای زندگی شخصیت اصلی میپردازد و سر و تهش را با کلیشهایترین رستگاری ممکن هم میآورد، اثری نبود که بتواند جای پای Apple TV را در عرصۀ فیلم محکم کند.
بررسی انتقام جویان: پایان بازی

۱۵ دقیقۀ ابتدایی فیلم با ضرباهنگ تندی میگذرد و این احساس را به بیننده القاء میکند که برادران روسو فیلم رفقای خوب (Goodfellas) را دستکم صدباری دیدهاند که اینقدر رویشان تأثیر داشته است. و در ادامه هم این داستان تکرار میشود و ردپای غلاف تمام فلزی (Full Metal Jacket)، مرثیهای برای یک رویا (Requiem for a Dream)، و ولگرد دراگاستورها (Drugstore Cowboy) را در تمام مدت فیلم حس میکنیم.
فیلمبرداری حرفهای نیوتون توماس سیگل یکی از نقاط قوت فیلم cherry است، اما تمام جلوههای ویژۀ بهکار گرفتهشده و به در و دیوار زدنها باز هم کاری از پیش نمیبرند و تأثیری در داستان یا شخصیتپردازی ضعیف آن ندارند. و شاید این خبر بدی برای هالند باشد، چون او تمام توانش را برای بازی در این نقش بهکار گرفته است، به این امید که چری دربارۀ پوچی درونی قهرمان قصه حرفی برای گفتن داشته باشد.
بازی در فیلم گوتیک و پرماجرای آنتونیو کامپوس یعنی شیطان تماموقت (The Devil All the Time) نشان داد که هالند از قالب شستهورفتۀ مرد عنکبوتی بیرون آمده است، ولی شاید بهتر باشد که او برای مدتی از داستانهای معاصر آمریکایی فاصله بگیرد.
فیلمنامۀ این اثر توسط آنجلا روسو استوت، خواهر این دو کارگردان و جسیکا گولدبرگ ( سازندۀ سریال The Path) از رمان نیمه زندگینامۀ یک کهنه سرباز ارتش آمریکا به نام نیکو واکر اقتباس شده است. اما از اختلال اضطراب پس از سانحه گرفته تا اعتیاد به هروئین و تریاک، دزدی از بانک و رفتن به زندان همه و همه زیر سایۀ سنگین داستانگویی ادبی و شروع و پایان هر فصل با پیشدرآمد و نطق ختامی تأثیر خود را از دست دادهاند.
چری بیستوسه ساله در سال ۲۰۰۷ خانوادهاش را ترک میکند و با روایت مستقیم رو به دوربین، ما را تا دزدی از بانک و دستگیر شدن با خودش همراه میکند. استفاده از ترانۀ Brand New Day (یکی از سه ترانۀ ون موریسون که در فیلم پخش میشود) حس امید و تحول را ذهن تداعی میکند، درحالیکه اشارۀ دوباره و دوباره به غم و ناراحتی در تضاد کامل با آن است.

فصل اول فیلم چری به پنج سال پیش برمیگردد، یعنی زمانی که چری اولین عشق زندگیاش یعنی امیلی (با بازی سییرا براوو) را در سالن سخنرانی دانشگاه میبیند. از اینجا به بعد داستان پر است از جزئیات غیرضروری، مثل شغل چری در رستوران، دوستدختر خودشیفتهاش و سکانسهایی که با تدوینی شتابزده از پی هم میگذرند. درنهایت، چری عشقش را به امیلی اعتراف میکند: «من دوستت دارم.»
درحالیکه یک قطره اشک هم روی صورتش نشسته است، اما امیلی همانجا دست رد به سینۀ او میزند و اینجاست که یکی از همان تکگوییهای چری را میشنویم: گاهی اوقات احساس میکنم که عشق واقعاً وجود ندارد و این فقط هورمونها هستند که آدم را گول میزنند.
تردید امیلی در پذیرفتن عشق چری باعث میشود که به او بگوید دارد به کالج مونترال انتقالی میگیرد. اما بعد نظرش در مورد او عوض میشود، ولی دیگر کمی دیر است، چون چری دلشکسته در ارتش ثبتنام کرده، اما امیلی در هر حال حرفش را میزند و پس از یک ازدواج عجولانه، فصل اول بهپایان میرسد. با شروع فصل دوم، چری راهی آموزشهای مقدماتی میشود.

در فصل سوم چری به عراق اعزام میشود؛ جایی که افسران نظامی با قلدری و سلطهگری به اینوآن بدوبیراه میگویند و سربازهای دونپایهای مثل چری باید دل و رودۀ بیرون ریخته شدۀ همخدمتیهایشان را دوباره در کالبد آنها بریزند و شاهد تکهتکه شدن آنها جلوی گلولهها باشند. در این میان فقط شنیدن صدای امیلی از پشت تلفن است که گهگدار چری را به زندگی امیدوار میکند.
فصل چهارم و پنجم دشواری سازگاری با زندگی عادی و بازگشت به خانه را به تصویر میکشد. چری از جنگ بازگشته و تنها چیزی که برایش مانده یک مدال شجاعت است؛ چیزی که او آن را جایزهای برای نمردن تلقی میکند. زمانی که چری مجبور میشود برای ساعتی ۸ دلار مشغول کار ساختمانی شود، فیلم سعی میکند نهیبی به دولت آمریکا بزند، که کهنه سربازانش را پس از تمام شدن جنگ فراموش میکند.
در کل، فیلم cherry چیز خاصی برایتان ندارد. باوجود استفاده از بازیگران توانمند انگار یک دیوار بین مخاطب و شخصیتها کشیده شده و در تمام مدت فیلم نسبت به آنها حسی نداریم، حتی در سکانسی که به خاطر مصرف زیاد مواد اوردوز میکنند و نزدیک است که بمیرند. مخاطب حتی نمیتواند چری و امیلی را خوب بشناسد و با آنها ارتباط برقرار کند، چه برسد به شخصیتهای حاشیهای مثل جیمز، یا ساقی موادشان (با بازی جک رینور) که او را کوک صدا میکنند.
گرچه کل فیلم چری به یک حقیقت مسلم در عصر حاضر اشاره دارد و زندگی سربازان و جنگاورانی را نشان میدهد که پس از بازگشت به وطن با بیکاری و رکود اقتصادی مواجه شدند، اما برادران روسو نتوانستند آنطور که باید به آن بپردازند و نتیجۀ کارشان اثری طولانی و خستهکننده است که هیچچیز منحصربهفردی ندارد.
منبع: HollywoodReporter