پس هنرمندی در سریال می‌خواهم زنده بمانم، دوباره می‌درخشد

علی شادمان؛ باقیمانده از نسل جوان‌های یاغی

یک بخشی از فن و تکنیک بازیگری، درونی و ذاتی است و فقط نیاز به مقداری پشتکار، کمی شانس و محرکی برای غلیان دارد و بخش دیگر، اکتسابی. حال چنانچه آن بخش اول درونی در هر کودک یا نوجوان شیفته بازیگری پررنگ‌تر باشد، می‌توان امید داشت که با جهت‌دهی مناسب و انتخاب‌های درست، مسیر تبدیل شدن به یک ستاره را با کیفیت‌تر و سریع‌تر طی کند.
این مهم در مورد علی شادمان تا حدود زیادی مصداق دارد. شاید در بین بازیگران دهه هفتادی، تعداد آن‌هایی که مثل او برجسته شده و خودی نشان داده‌اند به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد؛ اما بعد از می خواهم زنده بمانم همه چیز به شکل جذاب‌تری برای بازیگر خردسال و موفق میم مثل مادر پیش رفته است. علی شادمان بعد از ۱۷ سال حضور در بازیگری حالا بعد از عنوان بازیگر جوان شناخته‌شده، یک صفت قابل‌تکیه مثل بااستعداد یا موفق هم می‌توان پشت نامش سنجاق کرد.

شروع کردن در اوج می‌تواند یک شمشیر دولبه برای هر بازیگری باشد؛ این ماجرا البته در خردسالی و نوجوانی می‌تواند تشدید شود و مخاطرات آینده، نگران‌کننده‌تر هم خواهد بود و درخشش علی شادمان در فیلم میم مثل مادر اثر زنده‌یاد ملاقلی‌پور، چشم‌ها را به یک بازیگر ۱۰ ساله خیره کرد، اما درست از آنجا به بعد بود که همه چیز باید خوب پیش می‌رفت.

معرفی و اطلاعات سریال یاغی

شادمان بدشانس بود که دو کار مهمش در سینما و تلویزیون در همان ایام نوجوانی دیده نشد؛ یکی سریال پربازیگر سرزمین مادری اثر کمال تبریزی و دومی صد سال به این سال‌ها اثر سامان مقدم که چنانچه هر کدام در زمان خودش دیده می‌شد، می‌توانست این استعداد را بیشتر جلوی چشم‌ها نگه دارد. علی شادمان اما در دهه نود به مسیر بازیگری‌اش شتاب بخشید و برعکس خیلی از همکلاسی‌هایش در مدرسه غیرانتفاعی، حالا به اندازه کافی نقش خوب و کار قابل‌اشاره در کارنامه‌اش دارد.

کاوه در سریال می‌خواهم زنده بمانم نقش ویژه‌ای بود که برای شادمان یک نقطه اوج به حساب می‌آمد. خلق کردن یک جوان عصیانگر و تا حدودی جدا از خانواده که آرزوهای دوردستی دارد و دنبال رسیدن به هدف از میانبرها می‌گردد، در دوران برزخی پس از جنگ تحمیلی آن هم برای جوانی که خودش در میانه دهه ۷۰ به دنیا آمده آنقدر پیچیده و احتمالا گنگ است که می‌شود روی در نیامدن نقش شرط بست، اما شادمان به کاراکتر کاوه، وزن قابل توجهی بخشیده است.

استیصال در مواجهه با مفتاح و دار‌و‌دسته‌اش، عذاب وجدانی که از درون او را می‌خورد و روبه‌روی خانواده قرارش داده – آن هم وقتی بدانیم از درون عاشق خانواده است و در موقع لزوم هر کاری برای خانواده می‌کند – پارادوکسی برای کاوه ایجاد کرده که نیازمند به تصور کشیدن بازی‌های برونگرا و قابل رویت است.

این پیچیدگی‌ها با محکم‌تر شدن رفاقتش با عماد بیشتر هم می‌شود. ارتباط محکم‌تر با عمو و نزدیکی بیشتر به او به جای صمیمیت با پدر و حالا خیانتی که به نزدیکترین فرد به خودش در خانواده کرده، به علاوه دلبستگی به عشقی که سطح متفاوتی از سن و سال، موقعیت اجتماعی و رفاه را با او دارد، همه و همه کاری کرده تا کاراکتر کاوه مدام در موقعیت‌های پیچیده و در آستانه تصمیماتی حیاتی قرار بگیرد.

تمام این موقعیت‌ها و ارتباط‌هایی که در فیلمنامه برای او نقش بسته، طلب می‌کند تا او وجوه پررنگ بازیگری‌اش را در سریال می‌خواهم زنده بمانم به شکل ویژه‌ای جلوی دوربین عیان کند و بیرون بریزد؛ چیزی که حتی قبل‌تر در آثار سینمایی و تجربه‌های تئاتری‌اش ندیده بودیم.

کاوه یکی از کاراکترهای خاکستری سریال می‌خواهم زنده بمانم، کاری کرده که جوان‌های دهه ۶۰ به اندازه کودکان دهه ۷۰ با او همذات‌پنداری کنند. گروه اول، به خاطر اینکه توانسته به بحران‌های آن دوران و یادآوری مشکلات جامعه برای جوان‌های آن روز نزدیک‌شان کند و نماینده موفقی از ته‌مانده جوان‌های یاغی جامعه شهری باشد؛ گروه دوم به این دلیل که بازیگری از این نسل حالا سری میان چهره‌های شناخته‌شده شاخه هنری‌اش برآورده و می‌شود یقین داشت که سینما و تلویزیون ایران به این زودی‌ها چندان خالی از ستاره نخواهد شد.

بهترین سریال های شبکه نمایش خانگی

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

fosil