لوین با استفاده از تجربۀ شخصی خودش فیلم خرس سیاه را با صداقتی بیپروا برای مخاطب ساخته و بازی گیرا و فوقالعادۀ آبری پلازا نیز به جذابیت آن افزوده است.
در ابتدای داستان فیلم خرس سیاه (با عنوان اصلی Black Bear)، فیلمسازی به نام آلیسون (با بازی آبری پلازا) به خانۀ گیب (با بازی کریستوفر ابوت) و بلیر (با بازی سارا گدون) دعوت میشود تا مدتی را در آنجا بگذراند، اما وارد شدن او به زندگی این دونفر عواقبی ویرانگر در پی دارد. در بخش دوم داستان، گیب با تولید پردردسر یک فیلم روبرو است که ظاهراً ماحصل وقایع داستان اول فیلم است. برای نقد و بررسی فیلم خرس سیاه با فیلیمو شات همراه باشید.
تاکنون فیلمهای بسیاری در مورد فیلمسازی ساختهشدهاند. برخی از آنان فرایند پرپیچ و خم فیلمنامهنویسی را هدف قرار دادهاند (مثل فیلمهای اقتباس (Adaptation) و فیلم منک (Mank))، اما تعداد اندکی توانستهاند نشان دهند که چگونه میتوان هنر را از دل یک ضربۀ روحی بیرون کشید. فیلم خرس سیاه موفق به انجام این کارشده است. گرچه در نگاه اول به نظر میرسد که در این فیلم بیشتر با اصطلاحات تخصصی و فضای سینمایی روبرو هستیم، اما این داستان عواقب قدرت ویرانگر میل و خواستههای درونی را نشانمان میدهد.
نقد فیلم منک آخرین ساخته دیوید فینچر
فیلم با سکانسی گیرا آغاز میشود: آلیسون در لباس شنای قرمزرنگش دارد به آنسوی یک دریاچۀ مهگرفته نگاه میکند و قرار است که مدتی در یکخانۀ جنگلی مستقر شود و شروع به نوشتن کند؛ بنابراین آنچه پس از این میبینیم زاییدۀ تخیل اوست. در این بخش، آلیسون، که قبلا بازیگر بوده و حالا کارگردان است، آدمی با اعتماد بنفس، شوخطبع و غیرقابل پیشبینی به نظر میرسد؛ نظرات نهچندان خوشایند و دخالتهای گاهوبیگاه او در رابطۀ گیب و بلیر، باتلاق ناراحتی و رنجشی را که به خاطر یک بارداری ناخواسته بین آنها به وجود آمده، عمیقتر میکند. آیا آنچه در ادامه اتفاق میافتد واقعی است؟ یا همهاش بخشی از داستان آلیسون است؟ لارنس مایکل لوین (نویسنده و کارگردان فیلم) قرار نیست جواب این سوال را به ما بگوید.
آبری پلازا شخصیت اصلی فیلم خرس سیاه در نقشآفرینی خود همچون گردبادی قدرتمند عمل میکند.
داستان دوم نیز در همان خانه و منطقه اتفاق میافتد. آلیسون در همان خانۀ جنگلی است و در فیلمی بازی میکند که او و گیب (که در این داستان همسرش است و کارگردان فیلم) تمام سرمایه زندگیشان را برای آن خرج کردهاند و گیب قسمخورده که او را به یک ستارۀ سینما تبدیل کند. بلیر اینجا فرد سوم رابطه است، و قرار است نقش فردی را بازی کند که با گیب وارد رابطه شده تا بهاینترتیب آلیسون بتواند با تمام وجودش نقشی که قرار است بازی کند را حس کند و ارائه دهد. اینجا هم همۀ اتفاقها عواقب ترسناک خودشان رادارند؛ البته مگر اینکه همهشان بخشی از روایت ذهنی آلیسون باشند که در این صورت مثل گندم برای آسیاب نویسنده هستند. این احساس گمراه شدن بین واقعیت و خیال، ممکن است ما را به یاد فیلم جاده مالهالند (با عنوان اصلی Mulholland Drive) بیندازد؛ بهاینترتیب که لارنس مایکل لوین خودش یک بازیگر-کارگردان است و روایت داستان بهگونهای است که انگار از وقایع زندگی او و همسر بازیگر-کارگردانش سوفیا تاکلر الهام گرفته است.
علاوه بر رابطۀ میان کارگردان و بازیگر که نمونههای آن را تابهحال زیاد دیدهایم (مثل استنلی کوبریک و شلی دووال)، داستان دوم فیلم دردسرهای فیلمسازی با بودجۀ محدود را خیلی خوب نشان داده؛ البته اینجا کارگردان خانۀ قیمتی خودش را پای فیلم گذاشته. در این بخش از فیلم، شوخیهایی گنجاندهشده که مخاطب را با فیلم و شخصیتهایش همراه میکند.
حتی اگر به فیلمهایی در این سبک علاقهمند نباشید، فیلم خرس سیاه یک شخصیت اصلی دارد که همچون گردبادی قدرتمند عمل میکند و او کسی نیست جز آبری پلازا. باوجود نقشآفرینیهای تحسینبرانگیز ابوت و گدون، از اولین قاب صامت گرفته تا تصویر نهایی عصیانگرایانه (و درعینحال بینقص)، نمیتوان چشم از او برداشت و پلازا یکبار دیگر ثابت کرد که یکی از بهترین بازیگران نسل خود است. لوین با استفاده از تجربۀ شخصیاش فیلمی درام و روانشناختی ساخته که صداقتی بیپروا در برابر مخاطب دارد و بازی گیرا و فوقالعادۀ آبری پلازا نیز به جذابیت آن افزوده است.
منبع: EmpireOnline
فضای فلم برای من خیلی جالب و گیرا بود و بیشتر بعد رواشناختیکی آن با بازیگری آبری محشر بود من خیلی لذت بردم!
فضای فلم برای من خیلی جال و گیرا بود و بیشتر بعد رواشناختیکی آن با بازیگری آبری مجذوب کننده بود!
آیا فقط منم ک دیدمش و هیچی نفهمیدم؟!