ظرافت در کارگردانی بیآنکه به چشم بیاید سبب تمایز میناری است.
صوفیا نصرالهی
سینمای کره جنوبی با هتتریک فیلم انگل در اسکار سال گذشته بعد از سینمای ژاپن و چین توانست وجه دیگری از سینمای آسیای شرقی را برای مخاطبان جهانی به نمایش بگذارد. بونگ جون هو با درونمایه معمایی علاوه بر ماجرای فاصله طبقاتی فیلمی تعلیقبرانگیز ساخته بود. امسال میناری (Minari) لی ایزاک چونگ پا جای پای انگل گذاشته و در رشته بهترین فیلم علاوه بر کارگردانی و بازیگری نامزد دریافت جایزه اسکار شده و البته به درستی جایی در میان نامزدهای بهترین فیلم خارجیزبان ندارد چون بخش اعظمی از فیلم به زبان انگلیسی است و در آمریکا هم اتفاق میافتد.
میناری از آن ملودرامهایی است که زمانی در دهه هفتاد در سینمای خودمان هم زیاد ساخته میشد. ملودرام خانوادگی درباره مصایب و آرزوهای آدمها و اینکه چطور گاهی به بنبست میرسند. راستش را بخواهید هر چند فیلم دوستداشتنی است و در سینمای این سالها کمتر ملودرام ساخته میشود و درنتیجه تماشای یک فیلم که تلاشش در احساساتی کردن تماشاگر است حالا تبدیل به تجربهای لذتبخش شده، اما باید اعتراف کنم تفاوت زیادی هم با ملودرامهای دهههای قبلی خودمان ندارد. نه به این معنا که میناری فیلم بدی باشد بلکه سندی بر اینکه چه حیف که ما هم در سینمای خودمان ملودرامسازی را از یاد بردهایم. مثلا میناری مرا یاد فیلم زیر پوست شهر از رخشان بنیاعتماد میاندازد. پسری که میخواهد دنبال رویاهایش از ایران برود و مادر زحمتکشی که هر کاری میتواند برای خانوادهاش انجام میدهد اما در نهایت هم دستش به جایی بند نیست. میناری البته فیلم خوشبینانهتری است. شاید چون به هر حال خانواده یی به سرزمین رویاها مهاجرت کردهاند و قرار است رویای آمریکایی در موردشان محقق شود.

میناری خوشبختانه از سانتیمانتالیسمی که میتواند برای ملودرام مهلک باشد پرهیز میکند اما کلیشههای ملودرام در آن تمام و کمال ایفا میشوند. آمدن مادربزرگ و اختلاف یکی از نوهها با او، شکل گرفتن رابطه میان مادربزرگ و نوه، از بین رفتن هر آنچه که زن و مرد برایش تلاش کردهاند و اختلاف میان زن و شوهر درباره کارهایی که باید برای تامین خانواده انجام بدهند. فرمولهایی که در خیلی از ملودرامهای خانوادگی شاهدشان هستیم و میناری هم تکرارشان میکند. پس چه چیزی باعث تمایز فیلم از بقیهی ملودرامها میشود؟ قضیه فقط فاصله گرفتن از سانتیمانتالیسم و در نیاوردن اشک تماشاگر به ضرب و زور موسیقی یا سکانسهای بلند احساساتی نیست. ماجرا این است که ملودرام میناری خیلی طبیعی اتفاق میافتد. آدمها به شکلی کاملا طبیعی کنار هم قرار میگیرند و درست مثل مزرعه محصولات ارگانیک خانواده یی همه چیز در این فیلم کاملا روی روال زندگی به نظر میرسد. انگار هیچ صحنهای کارگردانی نشده باشد و در عین حال با ظرافت و هنرمندانه همه چیز چیده شده است. این ظرافت در کارگردانی بیآنکه به چشم بیاید نقطهی قوت میناری است وگرنه فیلم چیزی برای غافلگیری ندارد.

بعد از انگل به دیدن تواناییهای بازیگری بازیگران کرهای عادت کردهایم. همه بازیگران میناری نقششان را به قدری متقاعدکننده و باورپذیر بازی میکنند که شبیه زندگی روزمره است. شاید اگر میناری درباره یک خانواده کرهای نبود این همه نزدیکیاش به زندگی معمولی باعث میشد که فیلم اصلا دیده نشود و به چشم نیاید. اما در حال حاضر، دور فیلمهای آسیای شرقی است و اسکار میخواهد به کشورهای غیر اروپایی و آمریکایی هم روی خوش نشان بدهد و درنتیجه ملودرامی مثل میناری بخت این را پیدا میکند که در شش رشته از جمله رشتههای اصلی نامزد دریافت جایزه اسکار شود.
چیزی که در مورد فیلم دوست دارم پایانش است. پایانی که باز نیست اما نه هپی اندینگ محسوب میشود و نه ناامیدکننده است. پایانش درباره خانوادهای است که بعد از یک شکست بزرگ میخواهند به تلاششان ادامه بدهند شاید رویایشان بالاخره به حقیقت بپیوندد. حتی این هم تکاندهنده نیست ولی کاملا به خود زندگی شبیه است.
فیلم میناری | ماجرای مردی که سمفونی طبیعت را مینوازد!
میناری در میان برندگان گلدن گلوب ۲۰۲۱
اسکار ۲۰۲۱ و هر آنچه باید در مورد نود و سومین دوره مراسم آکادمی بدانید