سریال چرنوبیل یک مینی سریال (سریال کوتاه) پنجقسمتی است که پخش آن از ۱۶ اردیبهشت از شبکه HBO آغاز شده است.
چطور میتوان یک فاجعه عظیم را در قالب فیلم یا نمایش به تصویر درآورد؟ فاجعه هستهای چرنوبیل که در سال ۱۹۶۸ رخ داد، موضوعی پر از جزئیات و شواهد علمی و تاریخی است؛ اما خیلی سخت است که بهعنوان یک داستان روی آن دست بگذارید. موضوعی با چنان گستردگی که تاکنون حرفهای زیادی درباره آن زده شده و وابسته به جزئیات سری بسیاری در فیزیک و مهندسی است که در عمل با شکست مواجه شده و اقدامات زیادی هم که در مقیاس بزرگ انجام شده، هیچ نتیجهای نداشته است.
سریال چرنوبیل یک مینی سریال (سریال کوتاه) پنجقسمتی است که پخش آن از ۱۶ اردیبهشت از شبکه HBO آغاز شده است. (سریال چرنوبیل تولید مشترک شبکه HBO و شبکه انگلیسی Sky است.) این سریال روایتی است که نقطهنظر و دیدگاه اتحاد جماهیر شوروی را درباره این حادثه انعکاس میدهد. روایتی که چندان درست نیست و پر از تناقضگویی است. بخشهای زیادی از رویکرد اتحاد جماهیر شوروی درست کار نمیکند و با حقایق جور درنمیآید. روایتی که درست کار نمیکند؛ اما هست: تحمیل یک روایت ساده به تاریخ، چرخش رویدادها برای ایجاد قهرمانان و تبهکاران تکبعدی با استفاده از سمبل کلیگویی، شیوهای که واقعهای با آن همه جزییات را صرفا، به نبرد خیر و شر تبدیل کرده است.
تحلیل و نقد سریال گومورا | فرزند ایتالیایی سریال وایر یا مخلوقی منحصر به فرد؟

البته تکنیکهای تبلیغات شوروی شباهت زیادی به تکنیکهای هالیوود دارد. نویسنده سریال چرنوبیل ، کریگ مازن است. همان نویسنده قسمتهای دوم و سوم فیلم هنگاور (The Hangover) و کارگردان آن، یوهان رنک، رویدادی را که تابهحال در تاریخ بشری رخ نداده بود انتخاب کرد و از آن یک فیلم کلاسیک و بر اساس واقعیت اقتباس کرد؛ فیلم تلخی که زمان آن قدری از یک فیلم متعارف بیشتر است.
مازن، که سازنده سریال چرنوبیل است، پس از یک مقدمه کوتاه، کار خود را از لحظاتی پس از انفجار شروع میکند؛ زمانی که جدیدترین رآکتور نیروگاه چرنوبیل یعنی راکتور شماره ۴ منفجر شده است؛ نیروگاهی که در اوکراین واقع شده است. این یک اتفاق نامعلوم، مبهم و محرمانه است و ما هم مثل کارگران و مهندسان کارخانه، نمیدانیم چه اتفاقی افتاده است. ما با درماندگی همراه مقصران حادثه، در میان لاشههای سوخته میگردیم و کارهای بینتیجه انجام میدهیم. افرادی که در آن زمان این کار را انجام دادند، میزانی از تشعشعات را جذب کردند که قادر بود ظرف چند هفته آنها را بکشد.

از اینجا به بعد، به سکانسهای طولانی داستان میرسیم. به نقطههای اوج واقعه چرنوبیل که برای همه آشناست و همه کموبیش آن را میدانند، برخورد میکنید. دولت یک کمیته اضطراری تشکیل میدهد، شهر پریپیات تخلیه میشود. در بیمارستان شماره ۶ مسکو، آتشنشانها و مهندسان به طرز وحشتناکی میمیرند؛ مرگی که ناشی از در معرض تشعشع قرار گرفتن است. سربازان و کارگرانی که از سراسر اتحاد جماهیر شوروی بهکار گرفته شده بودند، درواقع مجموعهای از پروژههای مرگبار را به عهده گرفته بودند تا به جایگاه قهرمانی اسطورهای دست پیدا کنند: ماموریت باز کردن سوپاپ اطمینان، حفاری اتاق مبدل حرارتی و پاکسازی سقف واحد ۳.
مازن، سریال چرنوبیل را به شکلی که بالقوه هوشمندانه است، بهپایان میرسد: او با استفاده از صحنه شهادت مدیر نیروگاه چرنوبیل در دادگاه، راهی برای بازگشت به گذشته ماجرا پیدا میکند و درنهایت، داستان را از اول بازگو میکند و به این موضوع که انجام آزمایشهای اشتباه، چطور منجر به انفجار شد میپردازد. ولی این صحنه، تأثیرگذاری کافی ندارد؛ چراکه در این صحنه هم مثل سکانسهای قبلی، المانهای علمیتخلیلی اغراقشده، به سکانسهای ملودرام آورده شده است.
ما تا اواسط داستان، دنبال یک قهرمان تراژیک میگردیم و مازن، یک فیزیکدان هستهای به نام والری لگاسوف (جارد هریس) را برای این کار انتخاب کرده است. کسی که تجربهاش در فاجعه چرنوبیل، منجر به خودکشی او شد. او در شکلگیری این فاجعه نقش محوری داشت. لگاسوف که یکی از مقامات رسمی حزب کمونیست بود، تائید کرده بود که فاجعه چرنوبیل خطای انسانی و اشتباه کارشناسان بوده است و هیچ نقصی در طراحی رآکتور شوروی وجود نداشته که منجر به این انفجار شده باشد.

لگاسوف، قبل از مرگ خود، مصاحبههای انجام داد که موجبات پیشرفت سریع تغییرات سیستم اقتصادی میخائیل گورباچف را امکانپذیر کرد. با این حال، در سریال چرنوبیل ، مازن، لگاسوف را در جایگاه شهود در دادگاه قرار داد و در یک حرکت کاملا تخیلی، او خیلی مردانه، پنهانکاری و سمبل کردن موضوع چرنوبیل را از سوی دولت شوروی محکوم کرد. در صحنه بعد، او توسط کا.گ.ب. به اتاق پشتی منتقل شد.
تبدیل لگاسوف به یک افشاگر جسور و شهید و کامل کردن آن با صحنههایی از یک دادگاه که پر از صحنههایی شبیه فیلم «کشتن مرغ مقلد» است، فقط یک نمونه از گرایش این فیلم به اغراقهای هالیوودی است، برای نشان دادن چیزهایی که اصلا اتفاق نیفتاده است. کارگرانی که داوطلب میشوند تا برای باز کردن دریچههای آب وارد ساختمان راکتورشوند، این کار را به سبک «اسپارتاکوس» انجام میدهند؛ کاملا رسمی ایستادهاند و نامشان را فریاد میزنند. معدنچیان زغالسنگ که برای حفاری در زیر مرکز هستهای که فوقالعاده گرم و سوزان است، به آنجا آورده شدهاند، با کار کردن با تن برهنه، انگار تشعشعات را به سخره گرفتهاند. یک ستون بلند از دود سیاه، تا چند روز پس از انفجار از رآکتور بیرون میزند، درحالیکه در ماجرای واقعی، ابرهای کوچک سفید بالای راکتور تشکیل شده بود.

یکی از بزرگترین و ساختگیترین تاکتیکها در سریال چرنوبیل خلق یک شخصیت خیالی است. یک دانشمند بلاروسی که امیلی واتسون نقش او را بازی کرده است. او که در مینسک، پایتخت بلاروس در حال مطالعه درباره این تشعشع مشکوک است، بهطور جادویی این واقعه را بررسی میکند. او همزمان، همهجا هست؛ خودش را به کمیسیون تحقیق میرساند، در جلسات با گورباچف شرکت میکند، به بایگانی دولتی یورش میآورد، طی مصاحبه با مهندسانی که روی تختهای بیمارستاناند، یکتنه و بهتنهایی تاریخچه سری رآکتور معیوب را کشف میکند. (اگر مازن میخواست، شخصیت یک زن را برجسته کند تا داستانی را که همه مردم بر آن احاطه دارند، برای مردان تعریف کند، چرا ماریا پروشنکو (Protsenko)، معماری را که شهر پریپیات را طراحی کرده و بر تخلیه آن نظارت داشت انتخاب نکرد.

مازن در عرض پنج ساعت، بیشتر حقایق مربوط به این واقعه را چک و بررسی میکند. اما او کارهای بسیار بیارزش و پیشپاافتادهای هم انجام داده است، مثلا صحنه خندهآوری که در آن، بوریس شوچینا (Stellan Skarsgard)، معاون نخستوزیر و رئیس انرژی اتمی، سوالی مانند را اینکه یک رآکتور هستهای چگونه کار میکند، میپرسد؟! و لگاسوف جواب آن را توضیح میدهد، تا از تراژدی واقعی داستان کاسته شود. در فیلم حس دلهره ثابتی وجود دارد که مدام از افتادن یک اتفاق بد، خبر میدهد و دلیل آن صدای خرخر رادیواکتیو است که بهطور مبالغهآمیزی، مثل موسیقی متن در تمام صحنههای فیلم چپانده شده است. کاری که موجب رواج و تقویت رواقیگری و رفتارهای کلیشهای خشن تهدیدآمیز رایج در اتحاد جماهیر شوروی میشود.
ای کاش در دورانی که سریالهای کوتاه و مستند (بر اساس واقعیت)، پرطرفدارترین و جالبترین قسمت تلویزیون بود، قبل از همه، Alex Gibney یا Amy Berg (دو کارگردان خبره و معروف) چیزی درباره چرنوبیل میساختند و اینکه چنین اثری از آنها وجود ندارد مایه تاسفی عمیق است.
منبع: The New York Times