فصل سوم سریال تاریک (با عنوان اصلی «Dark») همانطور که وعده داده شده بود، ۲۷ ژوئن ۲۰۲۰ منتشر شد و توانست پایانی تحسینبرانگیز ارائه دهد.
بسیاری از سریالها در جذب مخاطب برای فصلهای جدید ناموفقاند، اما سریال تاریک (با عنوان اصلی Dark)، در فصل سوم عملکرد درخشانی داشته است. سازندگان در این فصل با حفظ و تداوم سفرهای زمانی متناوب، به دنبال ساخت پایانی هیجانانگیز هستند. در نقد و بررسی فصل سوم سریال تاریک با فیلیمو شات همراه باشید.
حقههای متعدد نویسنده در نگارش سریال «تاریک»، حدسزدن اتفاقات داستانی را برای مخاطبان ناممکن میکند. حتی پیش از فصل سومِ این سریال علمی تخیلی آلمانیزبان، که توأم با چاشنی سفر در زمان است، هر پیچشی در داستان با غافلگیری همراه بود و البته بیان این پیچیدگیها را قلم پرادعا و بااعتمادبهنفس نویسنده شکل میداد. سریال «تاریک» با ایجاد سردرگمی به کمک گرههای داستانی متعدد و پیش کشیدن موضوع زمانهای موازی و تناقضهای منطقی، همواره با ترکیبی از صراحت و البته شکیبایی، جزئیات داستان را به شکلی موفقیتآمیز به تصویر کشیده است. ساختار داستان در تعریف ماجراهای شهری بینظیر چون ویندن، بسیار دقیق و ظریف، مثل تیکتاک ساعت است.
نقطه عطف یا حتی بهنوعی نقطۀ آغازین بسیاری از اتفاقات در فصل دوم، زمانی است که جوناس (با بازی لوئیس هوفمان) و مارتا (با بازی لیزا ویکاری) تصمیم میگیرند ارتباط عاشقانهشان را در نسلهای مختلف تجربه کنند و علاوه بر آن، با این تصمیم، واقعیتی جدید و بسیار متفاوت را بپذیرند.
فصل سوم سریال تاریک تنها یک نقطه پایان برای شبکه گستردۀ سالهای ۱۹۲۱، ۱۹۵۴، ۱۹۸۷، ۲۰۲۰ و ۲۰۵۳ نیست.
مخاطبان هنوز اتفاقات ۱۸ قسمت قبلی را درستوحسابی نفهمیدهاند که فصل سوم با شروعی هیجانانگیز و توأم با شیطنت، در شهر ویندن آغاز میشود. فارغ از شرایط نگرانکننده و مشکلسازی که موجب شده مایکل نیلسن (با بازی دان لنارد لیبرنز) در گذر زمان به پدر جوناس (با بازی مایکل کانوالد) تبدیل شود، مابقی پیامدها چشمگیر، ولی قابلکنترل هستند. خانواده اولریک نیلسن (با بازی اولیور مازوچی) و کاترینا نیلسن (با بازی یوردیس تریبل) نیز (فارغ از اینکه در گذشته اولریک یک بار در جریان جستوجو برای پسر گمشدهاش، میکل، در زمان گیر کرده بود) سرنوشتی مشابه با آنها داشتند؛ نمونهای از بازتاب و انکسار همزمان در حدواندازههای یک جامعه.
نگاهی به سریال داستان هایی از لوپ | بیرحمیِ تحملناپذیرِ هستی

فصل سوم سریال «تاریک» در پی آن است که از اتفاقات و پیامدهای هر تصمیم در سالهای مختلف، چشماندازی وسیعتر به مخاطبانش ارائه دهد. به همین دلیل، سازندگان در نمایش و بیان اتفاقاتِ هر خط زمانی افراط کردهاند. هردو خالق این سریال، یانتیه فریز و باران بو اودار، به طرزی هوشمندانه فهمیدهاند که برای همۀ ایدهپردازیها و تئوریهایشان دربارۀ سرنوشتها و تقابل نسلها در نقاط وصل خطوط زمانی گوناگون، باید هر شخصیت را بهشکلی جداگانه و دقیق پردازش کنند.
پازل روایی پیچیده، با عناصر و شخصیتهای داستانیاش، بیش از اینکه شبیه به انسان رفتار کند، آنها را صرفاً تکهها و قطعاتی از خط داستانی میپندارد. اینجا دقیقاً محلی است که معمای حلنشدۀ وسط داستان میتواند هرآنچه در اطرافش وجود دارد را ببلعد. بیشتر شخصیتهای جدید و البته شاخص فصل سوم، طبق نظریه و ایدۀ ذکرشده پیش میروند. در میانۀ این معمای زمانی گیجکننده، سریال «تاریک» به هریک از شخصیتهای مهم شهر ویندن فرصت میدهد در زمانهای مختلف با خودشان رو در رو شوند.
بررسی پایانبندی فصل دوم سریال «تاریک» را در فیلیمو شات بخوانید
قسمتهای دو فصل ابتدایی این سریال بیشتر شبیه نبردی میان سرنوشت مقدرشده و آرزو و امید بود؛ اما این کشمکش پیوسته در فصل سوم بیشتر شبیه نوعی دسیسه است. در هر طرفِ این جدال، پاندول آویزانی وجود دارد که در معرض تهدیدِ مهمی چون تکرار قرار گرفته است. اگر از گیرودار درونی و بیرونی هریک از شخصیتها (که تلاش دارند از سرنوشت مقدر خود دوری کنند) خسته و کلافه شدهاید، توجه داشته باشید که در فصل سوم حجم بیشتری از این جدال را تماشا خواهید کرد؛ اما هرچه به پایان نزدیک شویم، این سؤالات فلسفی برای هر شخصیت بهسمت پاسخی مشخص و روشنتر نزدیک خواهد شد.

چیزی که از این کشمکش پیوسته میان سرنوشت و امید استنباط میشود، انتخاب بین همهچیز و هیچچیز است. آیا نسلاندرنسل رنج کشیدن، به شادیهای گاهوبیگاه زندگی میارزد؟ اگر پاسخ منفی است، آیا فراموشکردن و پاککردن تمام این خطوطِ زمانی تنها کاری است که میتوانیم انجام دهیم؟
درنهایت، سؤالات متعدد اینچنینی تمام اعضای گروه سازنده را دور هم جمع کرده تا برای پیداکردن پاسخ با یکدیگر همفکری کنند؛ البته آنها هم احتمالاً به پاسخی متناقض میرسند. تماشای هر بازیگر یا هر شخصیت در این سریال، که هریک بهآرامی به دنبال یافتن نکاتی ارزشمند در هر طرفِ دعواست (چه سمتی که سرنوشتش مقدرشده است و چه سمتی که آرزو و امید دارد) موجب میشود این سریال تماشایی شود و ارزش زمان گذاشتن را داشته باشد.
تمام نظرات و ایدهپردازیهای سریال، اگر با ریزبینی و موشکافی برای هر اتفاق همراه نباشند، میتوان گفت عملاً هیچ معنایی ندارند.
در سریال «دارک»، سکانسها و صحنههای مربوط به یک خط زمانی در بازۀ زمانی واحدی قرار داده نمیشوند و معمولاً از یک خط زمانی به خط زمانی دیگر پرش داریم. به همین دلیل، انتخاب پالت رنگی متفاوت برای هر دنیا، درهمریختگی زمانی را کمتر و تشخیص هریک را برای مخاطبان آسانتر میکند. این ویژگی را اودار و فیلمبردار این سریال تعیین کردهاند. تنها نقطه اشتراک هر سکانس در هر خط زمانی، سادگی و بیآلایشی همیشگی جاری در آن است؛ حال میخواهد صحنۀ ورودی غاری باشد که تونل میان دههها و سالهای مختلف است یا فضای داخلی خانۀ زمان کودکی جوناس یا ایستگاه اتوبوسی ساده. در هر حال، در هیچیک از این صحنهها، امکان ندارد که متوجه زمان درست اتفاقات نشوید.
معرفی بهترین سریالهای سال ۲۰۲۰ را در فیلیمو شات بخوانید
تمرکز بیشازاندازه بر هر لحظۀ گذرا، که البته بدون از دست دادن توالی در داستان رخ میدهد، یکی از المانهای مهم و تأثیرگذار در رویکرد روایت داستان سریال «تاریک» است. زمانی که هر شخصیت با خودش در پیری یا خودش در جوانی روبهرو میشود، به مخاطب زمان کافی برای درک این واقعۀ عجیبوغریب داده میشود و مخاطب بهراحتی میتواند احساس سردرگمی و ترس شخصیتها را درک کند. سریال «تاریک» از سفرهای این شخصیتها و جزئیات خاطرات مبهم و تارشان (که در این تقابل به دید مخاطب میرسد) استفاده میکند تا موضوع را برایمان بهتر نمایش دهد.

حضور نفسگیر تیم بازیگران در این سریال، که از فصل اول تا سوم ادامه داشته، موضوعی است که نمیتوان آن را دستکم گرفت. سریال «تاریک» این اجراهای باورنکردنی و بینظیر را مدیون سیمون بار، بازیگردان سریال است. این بازیگردان توانسته بهدرستی بازیگران هر خانواده را انتخاب و هدایت کند. نقش شخصیتهایی را که با سفر در زمان، از نوجوان به فردی بالغ تغییر میکنند، در هر بازۀ زمانی، بازیگری متفاوت اجرا میکند. هدایت این بازیگران بهگونهای است که در هر خط زمانی، هیچگونه شک و شبههای برای مخاطب باقی نمیگذارد.
با توجه به ترکیب تمام المانهای پیچیده داستان، فصل سوم سریال «تاریک» معمایی بسیار سخت در زمینه فلسفه و اخلاقیات برای مخاطبان خواهد بود؛ معمایی که نویسنده، از همان لحظه آغاز نوشتن فیلمنامۀ این سریال، با آن دستوپنجه نرم کرده است.
انفجار هستهای و یا دیگر شواهد و دلایلی که در خطوط زمانی مختلف وجود دارد، خبر از جهانی بیسروسامان و پوچ میدهد. در چنین جهانی که حس نوعدوستی کمرنگ شده ، پذیرفتن اینکه بین گزینههای موجود، نجات انسانی دیگر انتخاب غلطی بهحساب میآید، برای مخاطب سخت است. در سریال «تاریک»، آدم بد نداریم. به همین دل بهتر است بگوییم خشونت موجود در منطقی که مانع افراد برای جبرانکردن اشتباهات گذشتهشان میشود، خود بزرگترین عامل منفیگرایی در این سریال است.
به نظر میرسد سریال «تاریک» به سمت پایانی فلسفی رفته است؛ با وجود این، هنوز تماشای انسانها یا شخصیتهایی که خواسته و ناخواسته خودشان را به جریانی ناشناخته میاندازند، جالب و هیجانانگیز است. این موضوع دربارۀ شخصیتهایی که از آیندهای ناشناخته میآیند و به خودشان در جوانی گزارشهایی مبهم و نامفهوم از این آینده میدهند هم صدق میکند. اصلاً این موضوع برای هر شخصیتی که در این سریال به اثبات امور ناممکن جواب رد نمیدهد، صدق میکند. با وجود همۀ این المانهای گیج و گمراهکننده و نامطمئن، سریال «تاریک» توانسته خط داستانیاش را برای حدود سه فصل همچنان به شکلی هیجانانگیز حفظ کند. این سریال با بلندپروازیها و تواناییهایش بیشک تجربههایی بهیادماندنی را برایتان رقم میزند.

منبع: IndieWire