فیلم «توماسو» با عنوان اصلی «Tommaso» اثری تفکربرانگیز به کارگردانی آبل فرارا است که طی یک داستان ساده، ما را به سوی مهربانی دعوت میکند.
فیلم «توماسو» (با عنوان اصلی «Tommaso») داستان زندگی یک هنرمند آمریکایی به همراه همسر و دختر سهسالهاش در شهر رم را روایت میکند. آیا تابهحال از خود پرسیدهاید که اگر یک مرد آسیبدیده بخواهد سروسامانی به زندگیاش بدهد چه خواهد شد؟ هنر، روابط و زندگی او چگونه خواهند شد؟ آبل فرارا، کارگردان فیلمهایی همچون «پادشاه نیویورک» (با عنوان اصلی «King of New York») و «سیبری» (Siberia)، قصد دارد با صداقت و بدون ریا، پاسخ این سؤالات را کندوکاو کند. در نقد و بررسی فیلم «توماسو» با فیلیمو شات همراه باشید.
«توماسو» از آن دسته فیلمهایی است که با وجود نقاط ضعفش، دوستداشتنی و قابلتحسین است. ازلحاظ مضمون و سبک ارائه، کارگردان به شکلی تعمدی از آثار کلاسیک و قدیمی الهام گرفته است. آبل فرارا داستان مردی ویرانگر را روایت میکند که نهتنها به دیگران، بلکه به خودش هم آسیب میرساند. «توماسو» با فروتنی نمایانگر فرایندی ظریف، پیچیده و درونی به شکلی تفکربرانگیز است و همین باعث میشود ایرادات فیلم آنچنان به چشم نیایند.
در این فیلم، ویلم دفو نقش یک بازیگر و فیلمساز آمریکایی به نام توماسو را بازی میکند. همانند فرارا در زندگی واقعی، توماسو یک معتاد به مواد مخدر و نوشیدنیهای الکلی است که دوران ترک اعتیادش را در رم به همراه همسر بسیار جوان و دخترش میگذراند. ما تماشا میکنیم که او در حال کار روی مراحل ابتدایی یک فیلم علمی تخیلی راجعبه مردی است که در سرزمینی بایر زنده مانده و حالا دوباره در حال آموختن عشق است. ما میبینیم که او با کارهای کوچکی همچون پیادهروی در محله و سر زدن به یک کافیشاپ محلی، سفارش دادن یک نوشیدنی کوچک و بازگشتن به خانه از زندگی لذت میبرد.
توماسو در جلسات الکلیهای گمنام شرکت میکند و در مورد زندگی گذشته و تلاشهایش برای دوری از اعتیاد صحبت میکند. ما او را هنگام عذرخواهی از همسرش نیکی (با بازی کریستینا چیریاک) به خاطر توجه نکردن به او و دخترشان دی دی (با نقشآفرینی آنا فرارا) تماشا میکنیم. آنها در مورد اینکه چطور این کودک گنجینه رابطه آنها بهعنوان یک زوج است صحبت میکنند و ما بازهم آنها را تماشا میکنیم.

اما با شروع بحران، مخاطب درگیر قصه میشود. زمانی که توماسو همسرش را با یک مرد دیگر در پارک میبیند، عقدهای در ذهن او شکل میگیرد؛ کشمکشی ذهنی که باعث میشود توماسو خودش، همسرش، آن مرد و چیزهای دیگر را سرزنش کند. آرامش زیبای قهرمان داستان نابود شده و حالا فضای فیلم پرآشوب، بیثبات و سست به نظر میرسد. فیلمسازی چیزی است که باعث میشود ما به چهره پرمعنی دفو هنگام نگاه کردن به چیزها یا تصورات ذهنی او گره بخوریم. نقطه دید در این فیلم بسیار وابسته به ذهن و درونیات کاراکترهاست. توماسو در مرکزیت تکتک صحنه قرار گرفته و بهسختی میتوان گفت چه میزان از پارانویا، عصبانیت و اضطراب قهرمان به دلیل مسائل واقعی شکلگرفتهاند و چه میزان از آنها نشئتگرفته از تزلزل شخصیتی او هستند.
علیرغم صاف و ساده بودن فیلمبرداری، طراحی صحنه و احساسات ظاهری بازیگران، تمام این مسائل با دقت و ظرافت تمام به تصویر کشیده شدهاند. حتی عناصر داستانپردازی اکسپرسیونیستی هم تکهای از عناصر سادهتر هستند. بعد از یک لحظه خاص، شما باید دست از نگرانی در مورد اتفاقات بردارید و تمام آنها را بهعنوان روشی از نمایش درونیات توماسو بپذیرید.
فیلم «توماسو» بُعدی عمیق از مذهب را در ریشههای داستان پرورانده است؛ موضوعی که از سوابق غنی فرارا بهعنوان یک فیلمساز ایتالیایی نیویورکی کاتولیک مشهود است. او داستانی خشن و برانگیزنده، سرشار از گناه، مواد مخدر، نوشیدنی الکلی، رابطه جنسی و خشونت گرافیکی راجعبه زن و مردی که به لبه خط رسیدهاند را روایت میکند.
خشم میتواند فضای درونی ما را پر کند، فضایی که میتوانست با عواطف مثبت پر شود.
فیلم «توماسو» از جهات زیادی همانند یک پاسخ، یا برادری کوچکتر و مهربانتر برای فیلم دیگر فرارا به نام «ستوان بد» (با عنوان اصلی «Bad Lieutenant») است. آن فیلم هم در مورد مردی گرفتارشده در مشکلات بود؛ البته در آنجا شاهد شخصیتی مخربتر، بیرحمتر و حتی شیطانیتر بودیم. چنین رابطهای بین دو فیلم مارتین اسکورسیزی نیز وجود دارد: «راننده تاکسی» (با عنوان اصلی «Taxi Driver») در مورد مردی تنها که میخواهد آدمها را بکشد و «احیای مردگان» (با عنوان اصلی «Bringing Out the Dead») در مورد یک تکنسین فوریتهای پزشکی که میخواهد آدمها را شفا دهد.
ساخت فیلم «توماسو» بهمثابه این است که فرارا در طول زمان با خود و کارنامه فیلمسازیاش صحبت کرده است؛ کارنامهای که پر از کاراکترهای معتاد به مواد مخدر یا نوشیدنیهای الکلی است. البته او اغلب اوقات به شکلی استعاری این موضوع را به تصویر میکشد و نمونه بارز آن فیلم «اعتیاد» (با عنوان اصلی «Addiction»، درامی کمهزینه در مورد خونآشامها) است.
همچون اکثر فیلمهای آبل فرارا، «توماسو» هم لبریز از تصاویر مرتبط با مسیح و مسیحیت است. فرارا با نمادنگاری مذهبی سعی دارد تجربیات زندگی توماسو را به چارچوب اخلاقی او در کودکی ربط دهد. قهرمان اغلب در ژستهایی به تصویر کشیده میشود که شباهت زیادی به مسیح به دار آویختهشده دارد. یکی از صحنههای فیلم همچون لحظهای برشخورده از فیلم «آخرین وسوسه مسیح» (با عنوان اصلی «The Last Temptation of Christ» به کارگردانی مارتین اسکورسیزی) است، اما این بار در قالب لباسهای خیابانی هزاره سوم برجسته شده است.
نقد فیلم «پازولینی»، با بازی ویلم دفو و کارگردانی آبل فرارا را در فیلیمو شات بخوانید
ما زمانی این موضوع را درک میکنیم که توماسو در عوض درگیر شدن با مشکلات به هدف حل آنها، عذاب خود را با چاشنی درام بروز میدهد: فردی خودشیفته که در عوض حل مسائل پیرامون خود، برای رد شدن از مشکلات مقابل خودش به زانو درآمده است. جای دیگری که توماسو مطابق با آموزههای مسیحیت رفتار میکند زمانی است که او دلسوزی را جایگزین خشم میکند تا بحرانی که میتوانست از کنترل خارج شود فروکش کند.
انتخاب ویلم دفو برای بازی در نقش قهرمان چنین فیلمهایی بسیار عاقلانه است. او نهتنها در فیلم «آخرین وسوسه مسیح» یکی از فوقالعادهترین چهرههای سینمایی از مسیح را ارائه داده، بلکه در کارنامه بازیگری خود بارها نقش شخصیتهای مسیحگونه (برای مثال در فیلم «جوخه» با عنوان اصلی «Platoon») و روحانیون سکولار را ایفا کرده است. او همچنین تجربه بازی در نقش افراد شرور، هیولاها، متجاوزان و اغواکنندهها را دارد و همیشه در این نقشها با اعتقاد و رغبت زیاد ظاهر شده است. دفو در اینجا ما را با جنبههای تاریک و روشن کاراکتر آشنا میکند. این کار باعث میشود علاوه بر آنکه احساساتی همچون عشق و ترحم را نثار توماسو میکنیم، همانند همسرش نیکی از او متنفر و منزجر باشیم. بازی دفو در نقش توماسو یکی از بهترین اجراهای اوست؛ خلاصهای از هر آنچه او تابهحال انجام داده بود و هر آنچه در موردش میدانستیم.
توماسو در زمان اعتیادش مردی زنباز بوده است. پس زمانی که او ولگردیهایش را آغاز میکند یا از ضعف جنسیاش میترسد جای تعجبی وجود ندارد. او حس میکند نسبت به همسر جوانش زیادی پیر به نظر میرسد و حالا پی بردن به رابطه نامشروع نیکی این موضوع را هزاران برابر تشدید کرده است. ما بهمرور شاهد انباشته شدن خشم سرکوبشده در وجود او هستیم، تا جایی که حرکات او وحشیانهتر و بحثهایش با نیکی بیشازپیش توهینآمیز و مجادلهجویانه میشوند.
با جلو رفتن فیلم، شاهد صحنههایی هستیم که بعضی از آنها واقعی هستند و برخی دیگر مشخصاً توهمی بیش نیستند. یکی از این صحنههای بهشدت تأثیرگذار، یادآور خانههای هنری مردان اروپایی در دهه ۶۰ و ۷۰ است و باید گفت این صحنه تا حد زیادی از ذهنیات و تمایلات فرارا به روانشناسی نشئت گرفته است.
در ادامه داستان، ما متوجه میشویم که پدر نیکی در کودکی او را رها کرده و همین موضوع باعث جذب شدن نیکی به توماسو شده است. همچنین به نظر میرسد توماسو، همانند پروفسور پیر فیلم «ماهزده» (با عنوان اصلی «Moonstruck») که مدام سعی داشت با دانشجویان دختر رابطه برقرار کند، به علت ترس از مرگ، توجه بیشتری نسبت به زنان جوانتر دارد. یکی از دانشجویانی که توماسو با او صحبتهای عاشقانه دارد داستانی در مورد پدرش تعریف میکند و این همان داستانی است که احتمالاً برای نیکی رخ داده بود. الگوهای جنسی و عاشقانه پیوسته در زندگی مردم تکرار میشوند؛ درست همانند چرخهای از اعتیاد و بهبودی. جذابیت بهخودیخود مستیآور است. به همین دلیل مردم عاشق شدن یا شهوت را همچون یک لحظه کوتاه توصیف میکنند. عشق و شهوت آنها را مست و مدهوش میکند.
نقد و بررسی فیلم «داستان ازدواج» را در فیلیمو شات بخوانید
بهعنوان یک نویسنده و کارگردان، آبل فرارا کاری را انجام میدهد که توماسو در توهماتش انجام میداد: او سینهاش را چاک میدهد، قلبش را در مشت میگیرد و از مخاطبانش میخواهد آن را دستبهدست کنند و نگاهی عمیق به آن بیندازند. فرارا فیلم را در شهری ساخته که او را پذیرفت: رم؛ جایی که پس از ترک نیویورک به آنجا پناه برده بود تا از خاطرات اعتیادش به مواد مخدر و الکل دوری کند.
آپارتمان توماسو لوکیشن اصلی فیلم است و فرارا از آپارتمان خودش برای فیلمبرداری صحنههای آنجا استفاده کرده است. کریستینا چیریاک در زندگی واقعی همسر فرارا است و آنا فرارا هم دختر آنهاست. من حدس میزنم که احتمالاً بسیاری از کاراکترهای فرعی فیلم، دوستان فرارا هستند. اگرچه آنها را نمیشناسم اما میدانم که قبلاً در اثر دیگری حضور نداشتند. بازی آنها یادآور همان صداقت و سادگی آثار سنتی نئورئالیسم ایتالیایی است که از بازیگران غیرحرفهای برای بازی در نقش نسخههای از زندگی واقعی خود استفاده میکرد.
ویلم دفو نیز درواقع ترکیبی از شخصیت خود و فرارا را ارائه داده است. صحنههایی که توماسو در حال آموزش بازیگری، آدابورسوم این کار، روال رقص و تمرینهای نقشآفرینی به هنرجویانش است احتمالاً از تجربیات شخصی دفو بهعنوان یک معلم بازیگری یا یک هنرجوی جوان اقتباس شدهاند. ما همچنین در سکانسهایی طولانی شاهد تمرینات یوگا و مدیتیشن او هستیم که تائید میکنند دفو بهعنوان مردی ۶۴ ساله، قوی و برازنده است. فرارا اغلب این لحظات را با قاببندی کامل به تصویر کشیده و دفو تقریباً عریان است؛ باید از او تشکر کرد که تا به این حد از خودش خوب مراقبت کرده است.

فیلم «توماسو» مطابق با قوانین اکثر درامهای مرتبط با موضوع بازیابی عمل نمیکند. شما توماسو را از طریق روند مصرف مواد مخدر، نزول به پایینترین جایگاه، بازیابی و بهبودی نمیبینید. هنگامیکه فیلم آغاز میشود، کاراکتر ما فرایند بهبودی را آغاز کرده است. ما از طریق داستانها به زندگی گذشته او پی میبریم. «توماسو» روایت کندی دارد و البته این موضوع تعمدی بوده است: مرد داستان همیشه عادت داشته در زندگی عجله کند. او هیچگاه به پیرامون خود توجه نکرده و حالا همهچیز را همچون یک نوزاد مزهمزه میکند زیرا او میداند که برای زندهبودن خوششانس بوده است. ما قدردانی کامل او از زندگی و حتی چیزهای دورریختنی را حس میکنیم. این موضوع زمانی برجسته میشود که دوربین پیتر زیتلینگر در مقام فیلمبردار، توماسو را در آپارتمانش دنبال میکند. زمانی که او در کنار چارچوب در مشرفبه تراس ایستاده و به آسمان نگاه میکند؛ نگاهی زیبا، طولانی و عمیق. این نگاه ما را به یاد فیلمهای ترنس مالیک میاندازد.
یکی از دوستان توماسو در گروه الکلیهای گمنام در این سفر معنوی او را هدایت میکند. او با گفتن اینکه خشم میتواند فضای درونی او را پر کند، فضایی که میتوانست با عواطف مثبت پر شود، تأثیر زیادی روی توماسو میگذارد. خشم هم نوعی اعتیاد است و چون هرگز نمیتوان آن را شکست داد یا از وجودمان خارجش کرد، تنها باید آن را مدیریت کنیم. ما باید به شکلی عمدی انرژی مثبت را به جهان انتقال دهیم تا بتوانیم دلایلی برای چیزی مخالف خشم پیدا کنیم. این بدین معناست که ما باید به دنبال موقعیتهایی باشیم یا شرایطی را خلق کنیم که به ما اجازه ابراز آزادانه عشق و مهربانی را میدهند.
احساسات و تجربیات مثبت، موجب ایجاد، ابراز و پذیرش عشق میشوند.
این دوست به توماسو میگوید که احساسات و تجربیات مثبت که موجب ایجاد، ابراز و پذیرش عشق میشوند، به درون او نفوذ میکنند و فضایی که معمولاً با خشم پر میشد را احاطه میکنند. این یکی از بهترین توصیههایی بود که در یک فیلم شنیده بودم. توصیههایی که در فیلم «توماسو» مطرح میشوند ما را به انجام آنها ترغیب میکنند و باید اعتراف کرد انجام آنها واقعاً موثر است. چه کسی انتظار داشت فرارا فیلمی بسازد که نحوه کنترل خشم را به مردم بیاموزد؟ من که انتظارش را نداشتم. شرط میبندم خودش هم چنین انتظاری نداشت. اما درهرصورت ما اینجا هستیم و از تماشای فیلم «توماسو» لذت میبریم.
فیلم «توماسو» از آن دسته آثاری است که باید چندین بار ببینید. درسهایی که طی داستان مطرح میشوند باید به خوبی درک شوند. معلم این کلاس درس به خوبی میداند که از چه چیزی صحبت میکند زیرا خودش آن را تجربه کرده است. از نقاط قوت آبل فرارا میتوان به این اشاره کرد که اگرچه مخاطب پیوسته شاهد آموزههای زندگی است اما بههیچوجه حس نمیکند در یک کلاس درس قرار گرفته است. اینطور نیست که شما حس کنید یک روز تعطیل یا اوقات فراغتتان را به مدرسه بازگشتهاید. این روح خداوند است که به میان مردم آمده تا با زبانی ساده ما را نصیحت کند. فرارا بهدوراز آشفته کردن ذهن مخاطب با معماهای پیچیده ما را به شنیدن یک داستان دعوت میکند. داستانی که بعد از تماشا، در ذهن مخاطب تأثیر میگذارد زیرا همه میدانیم که ما هم مثل توماسو میخواهیم بهبود پیدا کنیم.
منبع: Roger Ebert