همانطور که از نام فیلم «کاپون» با عنوان اصلی «Capone» برمیآید، این اثر یک فیلم بیوگرافی در مورد معروفترین خلافکار آمریکا در دهه ۲۰ میلادی است. تام هاردی در این فیلم نقش آل کاپون، یکی از رؤسای بدنام مافیا را ایفا میکند که در اواخر عمرش به فلوریدا تبعید شده تا در کنار دستوپنجه نرم کردن با بیماریها و زوال عقل خود، رویاهای خشونتبار گذشتهاش را مرور کند. نکتهای که هواداران سینما را به دیدن این فیلم ترغیب میکند، بازی تام هاردی در نقش آل کاپون است اما متأسفانه درام زندگینامهای جاش ترانک (کارگردان فیلم بازسازیشده «چهار شگفتانگیز» محصول ۲۰۱۵) هیچچیز جدیدی در مورد این خلافکار ارائه نمیدهد و تا حدودی برای بیننده خستهکننده است. درواقع، تنها چیزی که میتواند تماشاگر را تا انتهای فیلم سرحال نگه دارد، بازی زیبای تام هاردی است. در نقد و بررسی فیلم «کاپون» با فیلیمو شات همراه باشید.
شاید سرمایهگذاری سخاوتمندانه استودیوهای فیلمسازی مارول اینترتینمت و قرن بیستم روی فیلم «چهار شگفتانگیز» (Fantastic Four)، به نویسندگی و کارگردانی جاش ترانک و عملکرد نسبتاً ناموفق فیلم باعث شد این فیلمساز آمریکایی در ادامه راه پرپیچوخم خود به فکر ساخت یک فیلم مستقل با بودجهای بسیار پایینتر بیفتد. او این بار در مقام کارگردان، نویسنده و تدوینگر با یک فیلم بلند دیگر به سینماها بازگشته است و امید دارد موفقیت چشمگیر فیلم اولش، «تاریخچه» با عنوان اصلی «Chronicle» محصول سال ۲۰۱۲ را تکرار کند. «کاپون» نگرشی نامتعارف به دوران افول یک گانگستر معروف دارد؛ افسوس که این نگرش، آنچنان که باید جذاب از آب درنیامده و ما تنها میتوانیم به عملکرد خیرهکننده تام هاردی در به تصویر کشیدن مرز جنون و واقعیت دلخوش باشیم.
در یکی از صحنهها، فانز (لقب آل کاپون در میان نزدیکانش) به همراه دوست قدیمیاش جانی (با بازی مت دیلون) برای ماهیگیری به دریاچه رفته است؛ زمانی که یک تمساح، ماهی او را از چنگش درمیآورد، فانز با تفنگ خود به تمساح شلیک میکند. جانی در واکنش به این کار میگوید: «میدونی، این چیزیه که وقتی زمان زیادی رو تو فلوریدا بگذرونی سرت میاد؛ آدم اینجا عقلشو از دست میده.»
فرانک اوهارا در سینما به نقل از «حال حاضر»
این جمله، نوعی حس شوخطبعی را در خود جای داده است؛ چیزی که از کاراکتر هاردی در این فیلم بسیار دور است. جاش ترانک قصد ندارد همان گانگستر خونآشامی که ما میشناختیم را به تصویر بکشد. آل کاپون در این فیلم، چهرهای عجیب و زشت دارد که با صدایی خِرخِرکننده، مدام سیگاری به گوشه لبش میگذارد و با چشمان خونآلودش همچون گرگی زخمخورده زوزه میکشد. چیزی که از پشت گریم سنگین کاراکتر فانز حس نمیشود، تلاش فیلمساز برای برانگیختن حس همدردی مخاطب است. درواقع، ترانک قصد چنین کاری ندارد و در عوض با نشان دادن صحنههایی تهوعآور و ناخوشایند به ما یادآوری میکند که نباید دلمان به حال آل کاپون بسوزد. پس انتظار نداشته باشید فیلم «کاپون» برای به تصویر کشیدن درد و رنج ناشی از زوال عقل یک خلافکار، جایزهای دریافت کند.

فیلم «کاپون» آخرین سال زندگی آل کاپون را به تصویر میکشد؛ زمانی که او پس از یک دهه حبس به جرم عدم پرداخت مالیات، با شدت یافتن بیماری سیفلیس عصبیاش به عمارتش در فلوریدا تبعیدشده و تحت نظارت دولت و افبیآی قرار دارد. شایعاتی منتشر شده است که آل کاپون ۱۰ میلیون دلار از ثروتش را در جایی مخفی کرده و همین موضوع باعث شده تا پلیس فدرال آمریکا سعی کند جای این پولها را پیدا کند؛ اما مشکل آنجاست که خود کاپون نیز به یاد ندارد پولها را کجا مخفی کرده است.
پلیس با نفوذ روی دکتر آل کاپون (با بازی کایل مکلاکلن) سعی دارد بهواسطه هنردرمانی و کشیدن نقاشی، مخفیگاه این ۱۰ میلیون دلار را پیدا کند. اما نقطه عطف ماجرا زمانی رخ میدهد که پای یک مأمور جاهطلب افبیآی به نام کرافرود (با بازی جک لودن) که غرور بسیار زیادی دارد به ماجرا باز میشود؛ او درست زمانی وارد داستان میشود که تقریباً یک ساعت از فیلم گذشته و بیینده تا حدودی کسل شده است.
جاش ترانک در مقام نویسنده و کارگردان بیشتر به روانکاوی ذهن متلاشیشده فانز و تداعی خاطرات گذشته برای او علاقه دارد. او سعی دارد تقلای فانز برای تمییز مرز بین واقعیت، خیال و خاطره را نشان دهد. تاکید روی بیاختیاری آل کاپون روی ادرار و مدفوعش هنگام مغلوبشدن در برابر خاطرات گذشته، ما را با مردی مواجه میکند که از خودش بیزار است. اما هیچ نشانهای واقعی از تفکرات و تأمل درونی در شخصیتپردازی یا دیالوگهای فانز دیده نمیشود. حتی زمانی که او به ترس افتاده یا سردرگم به نظر میرسد، کاپون بهقدری کارتونی به تصویر کشیده شده که بههیچوجه حس همدردی بیننده را تحریک نمیکند؛ او شبیه به یک بولداگ زامبیشده است.
حلقههای مفقوده یک صنعت؛ سینمای کمدی

پیتر دمینگ، فیلمبردار فیلم «جاده مالهالند» و سریال «توئین پیکس»، این بار استعداد خود در به تصویر کشیدن حس توهم را در میان درختان، برکه و چمنزارهای عمارت آل کاپون نشان داده است. اما با وجود جلوههای بصری زیبا، رنگهای سرسبز و آسمان طبیعی، حسی تحریکآمیز از ترس در هوای خانه موج میزند.
پارانویا، ذهن فانز را روزبهروز آشفتهتر میکند و حضور جاسوسهای FBI در گوشهکنار خانه، این موضوع را تشدید کرده است. با گذشت روزها، پول خانواده به اتمام رسیده و این باعث میشود مشاوران فانز او را وادار به فروش مجسمههای خدایان و فرمانروایان روم باستان کنند. فروش مجسمهها، نمادی از کاهش قدرت او هستند و اگرچه فانز با این کار موافقت میکند اما بنا به دلایلی نامشخص، حساسیت خاصی نسبت به یکی از مجسمهها به نام «بانو اطلس» نشان میدهد. فیلم چیز زیادی درباره این حساسیت بیان نمیکند و حل معما را به خود بیننده واگذار میکند.
نگرانیهای رالفی (با بازی ال ساپینزا) و جونیور (با نقشآفرینی نول فیشر) بهعنوان برادر و پسر فانز تأثیر زیادی در خویشتنداری و عدم اعتمادبهنفس او دارد. در طول فیلم چندین بار شاهد تماس تونی (با بازی میسون گوچیون)، پسر آل کاپون از همسر نامشروع او هستیم. اگرچه با یک چرخش دوربین متوجه میشویم افبیآی تونی را بهعنوان یک طعمه در نظر گرفته اما باز هم کارگردان از ارائه جزئیات رابطه تونی و فانز صرفنظر میکند. لیندا کاردلیانی در نقش می (همسر فانز)، عملکرد موفقی داشته اما متأسفانه فیلم آنچنان که باید از استعداد او بهره نبرده است.
فیلم «کاپون» در درجه اول یک فیلم روانشناختی محسوب میشود که با تهمایههایی از آثار دیوید لینچ و البته فیلم «درخشش» به کارگردانی استنلی کوبریک سعی دارد بار سنگین روانی در آخرین سالهای عمر معروفترین خلافکار آمریکا در دهه ۲۰ را به تصویر بکشد. توهمات فانز اغلب شامل رویایی از یک پسربچه با بادکنک طلایی است که او را به سمت راهروهای تاریک خانه هدایت میکند. در سکانسی نسبتاً طولانی، او وارد زیرزمین عمارت میشود و افرادی را میبیند که در حال رقصیدن با آهنگ «بلوبری هیل» اثر لویی آرمسترانگ (با بازی تروی وارن اندرسون) هستند. یک چرخش دوربین او را به سمت اتاق پشتی سوق میدهد؛ جایی که مزدور او جینو (با بازی جینو کافارلی) مردی را با ضرباتی خشونتبار به قتل میرساند. در این لحظه، ناگهان میبینیم که فانز وارد خیابانهای شیکاگو شده و اجساد قتلعامشده را نظاره میکند.

حس عجیب این صحنهها بهواسطه موسیقی متن مسحورکننده جیمی ملین (هنرمند هیپ-هاپ ملقب به El-P) تشدید شده است. البته این بدین معنا نیست که موسیقی خوب توانسته ضعفهای فیلمنامه جاش ترانک را بپوشاند؛ فیلمنامه فیلم «کاپون» درهموبرهم است و با توجه به آثار قبلی ترانک نمیتوان گفت او ناتوان در بیان داستان بوده؛ احتمالاً تعمّدی در این کار وجود داشته است.
نکته جالب فیلم، پخش شدن صدای مصاحبههای رادیویی کاپون در مورد قتلعام روز ولنتاین است. فیلم «کاپون» هیچ معمای جذابی ندارد و هیچ فتنه و آشوبی را به تصویر نمیکشد. کارگردان تنها بهمرور ذهن شکننده فانز در آخرین روزهای تبعید پرداخته، بدون آن که بخواهد پشیمانی او را نشان دهد. پیش کشیدن موضوع گنج پنهانشده تنها در نقش یک محرک برای روایت داستان عمل میکند و هدف خاصی ندارد.
فیلم «کاپون» سرشار از نقصهای روایی است که تماشایش را برای بییندهای که پیش از این با آل کاپون آشنایی نداشته است، دشوار میکند. تنها نقطه قوت فیلم، بازی بینظیر تام هاردی زیر گریم سنگین آل کاپون ۴۷ ساله است. هاردی صحنههای جالبی را در این فیلم خلق کرده است؛ برای مثال، زمانی که فانز سکته میکند و دکتر او را از کشیدن سیگار منع میکند، هاردی باید تکه هویجی را گوشه لبش بگذارد و در عین حال لحن و لهجه خود را حفظ کند. در صحنهای دیگر که شاهد تماشای فیلم «جادوگر شهر از» توسط فانز و می هستیم، هاردی از صندلی بلند میشود و آهنگ فیلم، «اگر من پادشاه جنگل بودم» را میخواند تا ما را به یاد روزهای قدرت آل کاپون در شهر شیکاگو بیندازد.
در روزهایی که هالیوود پر از فیلمهایی است که نمایی از زندگی گانگسترها را به تصویر میکشند، بازی هاردی در نقش آل کاپون بیش از هر چیز ما را به یاد بازی آل پاچینو در نقش بیگ بوی کاپریس در فیلم «دیک تریسی» میاندازد. البته او به اندازه آل پاچینو در آن فیلم بامزه نیست و قطعاً هوادارانش پس از تماشای فیلم «کاپون» سراغ تماشای صحنههایی از بازی او در سریال «پیکی بلایندرز» خواهند رفت تا دوباره هیجان را در رگهایشان حس کنند.

منبع: Hollywood Reporter
چه نقد جامعی! لذت بردم. 🙂
عجب گریم خفنی داره