فیلم «اولین گاو» با برداشتی از رُمان «نیمۀ عمر» ساخته شده است و به بررسی دقیق و در عین حال، ملایم نقصهای سیستم سرمایهداری میپردازد.
تصور کنید با یک دوست یا حتی سگتان بهتنهایی در جنگل قدم میزنید. ناگهان نور ضعیفی میبینید که منشأ آن معلوم نیست. نور، مانند تلألوی نقرهایرنگ یک قاشق به چشم میخورد یا شاید به رنگ قرمز پررنگ یا نارنجی باشد که از یک اسباببازی پلاستیکی رهاشده ساطع میشود. شاید دوست یا سگِ همراهتان احساس کند چیزی در آنجا وجود دارد که مشکوک است؛ به آن حمله کند و برگها و خاک اطراف آن شیء مرموز را کنار بزند. در نگاه اول، این شیء فقط یک زباله است و باید در سطل آشغال انداخته شود؛ اما از نگاهی دیگر، در پسِ آن داستانی نامعلوم وجود دارد که مربوط به زمانی دیگر است. در اولین لحظاتِ فیلم «اولین گاو» با نام اصلی «First Cow»، فیلمی جذاب ساختۀ کِلی رایکارد، شخصی به همراه یک سگ، استخوانهایی را پیدا میکند که داستانی در پس آنها نهفته است. این داستان، روایتی از نخستین روزهای صاحبان استخوانهاست تا روزی که آنها را در خاک میگذارند؛ دو اسکلت بهگونهای در خاک آرمیدهاند که انگار هنوز هم جان دارند!
رایکارد «اولین گاو» را با برداشتی از آخرین رُمان جاناتان ریموند، به نام «نیمۀ عمر» ساخته است. این داستان، به بررسی دقیق و در عین حال، ملایم نقصهای موجود در سیستم سرمایهداری (کاپیتالیسم) یا در واقع، همان «رؤیای آمریکایی» میپردازد. این فیلم، اقتباسی از واقعیتهای تلخ و لذتهای کوچک زندگی است که با تصاویر زندهای از صخرهها، جنگل و خاک آنها را توصیف میکند. «اولین گاو» در واقع نوعی فیلم سرقت (heist movie) است که نزاع برای بهدستگرفتن قدرت در بازار غذا را نشان میدهد. این روایت در عین بیرحمانه بودن، ساده و مسالمتآمیز است و ناگریزبودن فجایع زندگی و مرگ را روایت میکند. (در این داستان، هیچچیز تا ابد پایدار نیست و همهچیز مانند شاخۀ درختان شکننده است؛ مفاهیمی مانند حیله و نیرنگ، شانس یا آرامش همه موقتی هستند که در نهایت با موسیقی زیبای ویلیام تایلر همراه میشوند.) «اولین گاو» دوستی را پناهگاهی امن میپندارد که جزو نیازهای اولیۀ انسانها، مانند آب و نان است. این فیلم، با جملهای از ویلیام بلیک از کتاب «ضربالمثلهای جهنم » آغاز میشود: «پرنده به آشیانه، عنکبوت به تار تنیدن و انسان (برای بقا) به دوستی احتیاج دارد.» استخوانهایی که در ابتدای فیلم میبینیم، هم برای بینندگان و هم برای عالیه شوکت (بازیگر مجموعۀ تلویزیونی «پرورش شکستخورده» (Arrested Development))، که آنها را پیدا میکند، دعوتی است به دنیای دوستیها.
اولین صحنۀ دیدار کوکی فیگوویتز (جان ماگارو بازیگر فیلم «رکود بزرگ» یا «The Big Shor») با کینگ لو (اوریون لی بازیگر فیلم «ذهن جوان درخشان» یا «A Brilliant Young Mind») مانند اکثر فیلمها میتوانست به تعقیب و گریز، تیراندازی و در نهایت فاجعه ختم شود. کوکی، آشپزی درمانده و آزاردیده است و برای یک گروه یاغیِ جستوجوگر آشپزی میکند. او به همراه این افراد و در پی هرجور خوراکی، در جنگل، بهآرامی بهسمت غرب در حرکت است. در این بین، در جنگل، به غیر از قارچ، یک مرد فراری برهنه پیدا میکند که از سرما به خود میلرزد. مرد بهآرامی از کوکی میپرسد که آیا قصد لو دادنش را دارد یا خیر. کوکی بهجای اینکه فریاد بکشد و اسلحهاش را بیرون بیاورد یا به همسفران وحشیاش خبر بدهد، به کینگ لو غذا، جای گرم و سرپناه میدهد و برای فراری دادنش به او کمک میکند. حدسزدن دربارۀ اینکه در این بین چه اتفاقاتی میافتد بر عهدۀ بیننده است و در واقع، فیلم «اولین گاو» چندین جای خالی در روایت داستانش دارد که تماشاگر، خود مجبور به پرکردن آنهاست.
فیلم ۲۴ فریم کیارستمی: جهان پدیدار شد
مشخص نیست که بین اولین دیدار این دو و مرتبۀ دومی که یکدیگر را میبینند چه اتفاقاتی میافتد، اما در ملاقات دوم سرنوشت برعکس دفعۀ قبل عمل میکند. حال در شرایطی کاملاً متفاوت با دفعۀ گذشته، این کوکی است که به غذا، جای گرم و سرپناه احتیاج دارد و کینگ لو به او کمک میکند و کنارش میماند. کوکی و کینگ لو دوشادوش هم در سکوتی خوشایند کار میکنند و ماهی میگیرند. رایکارد به ما نشان میدهد که این دو مرد چگونه با تصمیمات کوچکی که میگیرند به نتیجه میرسند؛ برای مثال، بهمحض اینکه کوکی به کلبۀ محقر کینگ لو میرسد، شروع به جاروکردن و تمیزکاری میکند و برای بطری روی طاقچۀ کوچک کلبه، چند گل وحشی پیدا میکند و در آن قرار میدهد. کینگ لو بهآرامی از او میخواهد که بنشیند، استراحت کند و در آنجا احساس راحتی کند؛ اما هرگز شبیه یک مهمان با او صحبت نمیکند. هردوی آنها میدانند از آن لحظه به بعد همیشه با هم خواهند بود و میبینیم که چگونه با بازی ساکت و سادهشان، در کنار هم، از وضعیت موجود نهایت استفاده را میبرند.
ورود گاو به داستان، کوکی و کینگ لو را از پناهگاه امنشان بیرون میکشد. این گاو ماده نیز مانند آنها تنهاست. جفت حیوان و گوسالههایش در زمان انتقال به سرزمینهای وحشی اورگن تلف شدهاند. رایکارد با تصویربرداری کریستوفر بلاولت، بهخصوص در اولین شات حضور گاو، بهنحوی او را به تصویر کشیده است که گویی تکشاخ یا اژدهاست و با جادویی درونی میدرخشد. حضور گاو در خانۀ چیف فاکتور (با بازی توبی جونز)، به کوکی یادآوری کرد که درستکردن بیسکویت و کیک، فقط با داشتن شیر ممکن است. از این صحنه به بعد، رایکارد آرامترین فیلم ژانر سرقت را ساخته است . (همچنین در اینجاست که «اولین گاو» شباهتهایی به فیلم «انگل» محصول ۲۰۱۹ با نام اصلی «Parasite» پیدا میکند.)
درست است که گاو بهتنهایی کافی نیست، اما میتواند مقدمۀ دستیابی به ثروت، رونق، موفقیت و استقلال از طریق فروش غذا برای آنها باشد. شاید «اولین گاو» فیلمی ساده بهنظر برسد، اما همانطور که بهآهستگی با تصاویرِ در امتداد رودخانه در جنگل اورگن پیش میرویم، ایده و مضمونهای زیادی را بهدقت بیان میکند. از میان تمام ایدهها، شخصیت چیف، کلید اصلی آیندهای موفق را در دست دارد، البته تنها در صورتی که از تمام فرصتهای پیشرو حداکثر استفاده را بکنند و تمام داراییشان را بهخطر بیندازند. مانند بسیاری از آمریکاییهای ادوار گذشته، کوکی و کینگ لو نیز در پی آن هستند شانسشان را برای ثروتمند شدن در آینده امتحان کنند و برای این کار مجبورند از هرآنچه دارند نهایت استفاده را ببرند. نیمۀ دوم فیلم، با این کلمات بلندپروازانه و خطرناک پیش میرود: «فقط یکی دیگر». با اینکه رایکارد فیلم را با آرامش جلو میبرد و تماشاگر را در طبیعت زیبا و در عین حال، خشن محصور میکند، آرامآرام تلاش این دو دوست را برای غلبه بر وسوسۀ این کلمات نشانمان میدهد.
نقد فیلم ایب | روایتی از غذا و خانواده، بدون خوشگذرانی

کلبه کمکم شکل و شمایل خانه به خود میگیرد. در اینجای داستان نیز جاهای خالی وجود دارد. بیننده بهطور مکرر، اما کوتاه، با شخصیتهایی آشنا میشود که بازیگران بسیار خوبی نقشآفرینیشان را بر عهده دارند: گری فارمر، لیلی گلداستون (که در فیلم «برخی زنان» یا «Certain Women» رایکارد نیز نقشآفرینی کرد)، دیلن اسمیت، اسکات شپرد، ایون برمنر و مرحوم رنه اوبرژونوا. رایکارد دربارۀ این شخصیتها اطلاعاتی باارزش اما اندک، به بیننده میدهد که برای حدس داستان آنها کافی بهنظر میرسد؛ برای مثال، پیرمردی که کلاغی دستآموز دارد، ترجمۀ سرگرمکنندۀ زن از حرفهای دیگران برای شوهر مغرورش، مجموعۀ کوچکی که نگهبانی تنها جمع کرده است و بردباری آزاردهندۀ مردی که تنها خواستهاش بودن کنار فرزند کوچکش است.
رایکارد به روش منحصربهفرد خود در ابتدای فیلم، آن اسکلتها را به ما نشان میدهد و اطلاعات کافی برای تصور نحوۀ زندگی آنها و شناخت رؤیاهایشان در اختیارمان قرار میدهد. پایان فیلم بنا به برداشت بیننده میتواند متفاوت باشد. برخی، پایان داستان را پایان باز تلقی میکنند و برخی دیگر آن را فیلمی آرام، اما بهطرزی ظالمانه، صریح میپندارند. رایکارد در طول فیلم، توجه مخاطب را به جزئیات جلب میکند تا تماشاگر بتواند داستان پشت آنها را دریابد و رابطههای دوستانه را بفهمد. در حقیقت، او اطلاعات کافی در اختیارمان قرار داده است و ما را در حدس داستان آزاد میگذارد.
منبع: Roger Ebert