کارنامۀ فیلمسازی کورنلیو پورومبوی، کارگردان رومانیایی فیلم «سوتزنها» را میتوان در علایق سهگانۀ او دستهبندی کرد: بوروکراسی، زبان و فوتبال.
کارنامۀ فیلمسازی کورنلیو پورومبوی، کارگردان رومانیایی فیلم سوت زنها با عنوان اصلی «The Whistlers»، را میتوان در علایق سهگانۀ او دستهبندی کرد: بوروکراسی، زبان و فوتبال. او در سال ۲۰۰۹، با ساختن فیلم «Police, Adjective» تمام این علایق را، هنرمندانه، در فیلمش گنجاند. چنانکه از عنوان فیلم برمیآید این اثر داستانی را در تعارض قواعد دستور زبان با محاورات کُدگذاریشده در جامعۀ رومانی پس از استقلال و فروپاشی کمونیسم بیان میکند. در این فیلم، گفتوگوهایی مختصر دربارۀ فوتبال نیز گنجانده شده که کاملکننده مباحث داستان است. در این اثر، هیچ اتفاق خاصی رخ نمیدهد و همین روند تصویری دقیق و واضح از روال کار پلیس به دست میدهد. شوخطبعیهای متهورانه و محتوای پرمفهوم فیلمنامه، همچنان خمیرمایۀ اصلی فیلمهای پورومبوی را تشکیل میدهند و مقیاسی مناسب برای ارزیابی کارهای آتی او به شمار میآیند. پورومبوی در ششمین فیلم بلند خود با عنوان «سوت زن ها» دوباره به ماجراهای پلیسی بازگشته و البته زبان را نیز مدنظر قرار داده است. ولات ایوانوف در نقش کریستی، افسر پلیس کمحرفی از اهالی بخارست که گذارش به یکی از جزایر قناری میافتد. این سفر البته فقط به قصد گذراندن تعطیلات نیست. او آنجاست تا زبان یکی از قبایل محلی آن منطقه را که با سوتزدن با یکدیگر صحبت میکنند فرا بگیرد. کریستی با زبان ال سیلبو گومرا از طریق رئیس یک گروه مافیایی به نام پاکو (با بازی آگوستی ویلارونگا) آشنا شده است. ایدۀ اصلی پاکو، که یکی از افرادش توضیح میدهد، این است: با استفاده از این زبان، نهتنها افراد عادی متوجه مکالمات نمیشوند، بلکه بهراحتی میتوان از دید ابزارهای مدرنِ استراقسمع مخفی ماند: «اگر پلیسها صدای این سوتها را بشنوند، فکر میکنند صدای آواز پرندگان را شنیدهاند!» کریستی پس از بازگشت به رومانی، در معذوریت احساس وفاداری، گرفتار شبکهای تبهکار میشود تا با استفاده از این زبان، یکی از اعضای آنها را از دام پلیس برهاند. برای نقد و بررسی «سوتزنها» با فیلیمو شات همراه باشید.
ایدۀ اصلی فیلم، که نوعی پوچگرایی را مطرح میکند، در کارهای پورومبوی دور از انتظار نیست؛ اما نکتۀ تازه آن است که «سوتزنها» بیشتر شبیه فیلمی پلیسی است که کمابیش از روی داستان یک کتاب ساخته شده و البته کارگردان در ساخت آن، کاملاً تمایلش را به نادیده گرفتن جزئیات داستان کتاب نشان داده است. پورومبوی در فیلم «سوتزنها» از روند کشدار و خستهکنندهای که آگاهانه در ساخت فیلم «Police, Adjective» انتخاب کرده بود دوری کرده است. در واقع، در «سوتزنها» میتوان تمام المانهای مورد انتظار این ژانر را دید: تیراندازیهای مهیج، خیانتهای دوجانبه و حتی سهجانبۀ فراوان و البته دو زن افسونگر، که یکی از آنها گیلدا نام دارد. فیلمهای قبلی پورومبوی به تفاوت زیاد آنها با فیلمهای معمول مشهورند، اما «سوت زن ها» کاملاً با معیارهای معمول ژانر خود منطبق است یا دستکم چنین گفته میشود.
بررسی فیلم درساژ در جشنواره برلین؛ بیتابی دخترک سوارکار

با درنظرگرفتن تغییرات و پیشرفتهای دنیای فیلمسازی، ساخت فیلم «سوتزنها»، آن هم، ده سال پس از فیلم «Police, Adjective» جالبتوجه است. پورومبوی معمای اصلی فیلم «Police, Adjective» را در فیلمنامۀ «سوتزنها» اضافه نکرده، اما دو تن از شخصیتهای اصلی آن داستان را پس از ده سال پی گرفته است. کریستی از طریق مردی شرور با چشمان نافذ و کوچک، به نام زولت (با بازی سابین تامبرآ ) با رئیس مافیا ارتباط پیدا میکند. سپس متوجه میشویم که کریستی، سالها پیش، زمانیکه در ادارۀ پلیسِ منطقهای دورافتاده، مشغول خدمت بوده است، زولت نوجوان را به جرم فروش مواد مخدر دستگیر کرده است. این توضیحات مختصر دربارۀ بزهکاری زولت در روزگار جوانی، کاملاً با جزئیات داستان فیلم «Police, Adjective» مطابقت دارد؛ حالا متوجه میشویم که او حتی از برادرش هم، که در انتها در زندان خودکشی کرد، خبرچینی میکرده است. با این وصف، میبینیم که دغدغۀ اولیۀ فیلم پلیس دربارۀ نابودکردن زندگی و آیندۀ یک نوجوان به دلیل خطایی کوچک و قابل بخشش، بهوضوح، بجا و به حق بوده است.
نمیتوان گفت که پورومبوی با فراخوانیِ شخصیتها و ماجراها از فیلم قبلیاش، قصد خودنمایی دارد. او با این نمایش، نه احساس صمیمیت و آشنایی را برمیانگیزد، نه عذابوجدان را القا میکند و نه غم پشیمانی را؛ بلکه فقط گذر زمان را به بیننده یادآوری میکند و به سؤالاتی که به دلیل تغییرات سبک زندگی و مناسبات اجتماعی در ده سال فاصلۀ زمانی دو فیلم ایجاد میشود پاسخ میدهد. کریستی اکنون در دفتر کار مدرن خود در بخارست قدم میزند و فرسنگها با آن منطقۀ دورافتاده، از نظر زمانی و مکانی فاصله دارد؛ اما حتی شرایط رضایتبخش کنونیِ او را نمیتوان با تجملاتی که در جزایر قناری خواهد دید، مقایسه کرد؛ این تجملات را میتوان طعنهای به اقتصاد فاسد اروپا دانست که بین گروههای مافیا از یک سو و نئولیبرالها از سوی دیگر، دستوپا میزند؛ یعنی، همان فضایی که داستان «سوتزنها» در بستر آن شکل میگیرد. در ادامه، اشارۀ ظریفی به صحنهای از فیلم «Police, Adjective» میبینیم که وجدان را به چالش میکشد: رودیکا لازار در نقش مگدا، رئیس خشن و انعطافناپذیر کریستی، به او دستور میدهد روی زولت نوجوان خاکستر بریزد . او که علاقهای به این کار ندارد، از انجامدادن این دستور سرباز میزند، اما همکار جوان او بیهیچ شک و تردیدی اجرای این کار را به عهده میگیرد و مشکل در چند ثانیه حل میشود. البته دیگر به این موضوع هیچ اشارهای نمیشود.
راز ماندگاری چانگ کینگ اکسپرس| قصه عاشقانهای دوگانه
دنیای بیسروصدا و مدرن فیلم «سوتزنها»، که مثل ساعت دقیق کار میکند، چنانکه انتظار میرود درگیر مقادیر چشمگیری پول است. این موضوع برای کریستی و گیلدای طناز، با بازی کاترینا مارلون – که هرچه از فیلم میگذرد سرنوشتی پیچیدهتر پیدا میکند – نیز جالب است؛ آنها هر لحظه به ماجراهایی نزدیک و نزدیکتر میشوند که در آنها، پای مقادیر زیادی پول نقد در میان است. پول البته مسئله پورومبوی نیز است! بودجۀ فیلم بهعنوان بزرگترین چالش کارگردان میتواند شروع خاص و صاحبسبک فیلم را تحتتأثیر قرار دهد . سازوکار مالی فیلمهای هنری با فیلمسازی در سایر ژانرها متفاوت است. در واقع، بدون درنظرگرفتن حمایت جشنوارههای فیلم موج نو در رومانی و بهطور کلی، سازوکار سرمایهگذاریهای هنری در اروپا، ساختن فیلمهایی از این دست عملاً غیرممکن به نظر میرسد. در فیلم «سوت زن ها»، یکی از حامیان مالی پورومبوی، کمپانی تولیدکنندۀ فیلم آلمانی کمپلیزان است که با سرمایهگذاری مشترک در فیلم «تونی اردمان» با نام اصلی «Toni Erdmann» ساختۀ مارن آده، در سال ۲۰۱۶، در ذهنها ماندگار شده است. «تونی اردمان» به لطف روند جهانیشدن و هزینۀ کم آن توانست در چندین منطقۀ متفاوت تصویربرداری شود؛ اتفاقی که برای «سوتزنها» پیش نیامد. با وجود این، فیلمسازانی مانند الیویه آسایاس، که کارگردانی فرانسوی است، کارنامۀ حرفهای خود را بر اساس همین فیلم شکل داده است. نقطۀ اشتراک این دو فیلم در آن است که در فیلم «تونی اردمان»، ساندرا هولر شرکت مشاورهاش را در بخارست راهاندازی میکند و سرانجام هم از سنگاپور، مرکز تجاری بازار آسیا، سر درمیآورد؛ جایی که کریستی را نیز در پایان فیلم «سوت زن ها» خواهیم دید. با وجود این، به نظر میرسد پورومبوی برخلاف آسایاس چندان رغبتی به توضیحدادن روال کار فیلمسازی خود ندارد؛ اما اشارات مکرر او در فیلم به مسائل مالی و استفادۀ تلفیقی از چندین زبان نشانگر آن است که او گوشهچشمی نیز به بازار جهانی فیلم داشته است؛ بهطور مثال، در فیلم متوجه میشویم که حقوق کریستی ماهانه هزار یورو است، یک نگهبان قلابی با گیلدا برخورد میکند و مادر کریستی خانۀ قدیمی خود را برای فروش میگذارد؛ همچنین صحنهای که گیلدا، با سوتزدن، اسپانیایی و رومانیایی را به هم ترجمه میکند بسیار جالبتوجه است.

«سوتزنها» را میتوان شادابترین و سرزندهترین اثر پورومبوی دانست. او موسیقی فیلمش را با کنار هم قراردادن The passenger از ایگی پاپ و بازخوانی آهنگ Bacarolle از آلبوم Tales of Hoffman اثر اوفن بچ خاطرهانگیز کرده است. وی با گنجاندن صحنههایی همچون صحنۀ دوش گرفتن، که یادآور فیلم «روانی» (Psycho) اثر هیچکاک است، یا صحنۀ قایق، که از فیلم «سرگیجۀ» (Vertigo) او وام گرفته شده و همچنین صحنههایی از فیلمهای وسترن، مانند «جویندگان» (The Searchers)، که در موقعیت مکانی شهرهای قدیمی فیلمبرداری شدهاند، در جلبنظر عاشقان قدیمی و کلاسیک سینما نیز موفق عمل کرده است. با وجود همۀ اینها، میتوان پورومبوی را کارگردانی مسامحهکار دانست. البته در نظر نگرفتن شیوۀ متفاوت او در مقام کارگردان، آشکارا، بیانصافی به نظر میرسد، اما پایبندی کامل و دقیق او به فیلمنامه و شخصیتپردازیها، بیش از آنکه روش شخصی او به نظر برسد، مایۀ تعجب است. فیلمهای قبلی پورومبوی با داستانهای پلیسی، چاشنی هیجان و اضطرابِ کمی داشتند؛ اما تعمیمدادن این روند را به فیلمی هنری و در ژانری که میتواند بهخوبی در گیشه موفق عمل کند و در جشنوارهها نیز بدرخشد، بهسختی میتوان اتفاقی دانست. نگاهی به فیلمهای حاضر در بخش مسابقۀ جشنوارۀ کن، گواه خوبی بر این مدعاست.
«سوتزنها» هیچ اصراری به ایجاد فضایی جدی ندارد و البته برای اثبات حقانیت مواضع خود نیز هیچگونه تلاش چشمگیری به کار نمیبندد. در فیلم، کارتهای رنگارنگ زیادی برای هریک از شخصیتهای اصلی داستان نشان داده میشود که از زبان ال سیلبو وام گرفته شدهاند و کارگردان بدین طریق سعی دارد فضای فیلمهای جاسوسی را به مخاطب القا کند. در برخی فیلمهای جاسوسی، مانند « La flor» محصول سال ۲۰۱۸، از حجم زیادی متن و نوشته روی تصویر استفاده میشود تا جبرانکنندۀ داستانِ ضعیف و بیمحتوای فیلم باشد؛ اما در «سوتزنها» پورومبوی بهجز ژستهای زیباییشناسانه، استفادۀ دیگری از این نوشتهها نکرده و از آنها در قالب ابزاری برای کنایهزدن بهره گرفته است. نکته اینجاست که پورومبوی تمام آنچه را برای فیلمسازی نیاز دارد باید در خود جستوجو کند. شیوۀ فیلمسازی پورومبوی ، که مبتنی بر هستیشناسی و جهانبینی خاص اوست، در فیلمهایی مانند «Police, Adjective» و «گنج» با نام اصلی «The Treasure» محصول ۲۰۱۵، با تعلیق و داستانی کشدار، بهتر عمل کرده است؛ همچنین ترکیب این شیوه با مفهوم ادراکی فوتبال در فیلم «Infinite Football» محصول سال ۲۰۱۸ نیز بسیار خوب از کار درآمده است. میتوان گفت که این فیلمها سعی دارند قالب جدیدی از ژانر خود را معرفی کنند که بر اساس شخصیتهای مشخص و متمایز این فیلمها شکل گرفته است و بدین طریق، با غیرقابل پیشبینیبودن خود، سعی دارند ذهن مخاطب را به چالش بکشند. در این میان، آنچه بدون تغییر باقیمانده حضور بیاحساس و سرد ایوانوف است که بیش از یک دهه، از سال ۲۰۰۷، در نقش کریستی تداوم یافته است.
همانگونه که در فیلم «Infinite Football» مربی سردرگم میگوید: «سختترین مسابقه، همان آسانترین مسابقه است!» در واقع، پورومبوی نیز با ساخت فیلم «سوت زن ها» برای اولینبار میخواهد با قاعدۀ موجود بازی کند تا بتواند مرزهای مستحکم اصول خود را گسترش دهد. در نهایت، نتیجه کار معجونی است که برای هرکسی که با فیلمهای عامهپسند سروکار داشته باشد کاملاً قابلفهم است که معمولاً آسانترین قسمتهای هرکاری، واقعاً سخت هستند! همانطور که منی فاربر، در سال ۱۹۵۷، در ستایش فیلمهایی که بهصورت زیرزمینی ساخته میشدند، میگفت: «همچون ضربت موجی که ناگهان بر پیکر انسان وارد شود یا جزئیات ظریف و زندگیبخشی که در هر قدم، در شهری غریب، در برابر چشمان مسافری ظاهر میشوند.»
منبع: Reverse Shot
با سلام . فیلمی زیبا و همچنین نقدی زیبا