سریال علمی-تخیلی «داستان هایی از لوپ» محصول سال ۲۰۲۰ آمازون پرایم، شامل هشت اپیزود یکساعته، هماکنون برای تماشا بر روی فیلیمو در دسترس قرار دارد.
اقتباس چیز عجیبی نیست. در عالم سینما که اصلا هرسال تعداد زیادی از فیلمها بر اساس داستانهای کوتاه، رمانها و حتی کتابها و مقالات غیرداستانی ساخته میشوند. کمتر پیش آمده که یک مجموعه نقاشی، الهامبخش قصههایی تازه برای روایت شده باشد! در عین کمنظیر بودن، چنین اتفاقی افتاده و حاصلش محصولی متفاوت و غافلگیرکننده از آمازون پرایم است: سریال داستان هایی از لوپ با عنوان اصلی «Tales from the Loop». سریالی که تماشای آن به مخاطبان جدی سینما و ادبیات پیشنهاد میشود و برای همین در فیلیمو شات تصمیم به معرفی و بررسی آن گرفتهایم.
ماجرا برمیگردد به تقریبا یک دهه قبل؛ زمانی که مجموعه نقاشیهایی از یک تصویرساز سوئدی در دنیای اینترنت وایرال شد و نام سایمون استالنهاگ (Simon Stålenhag) را میان گیکها سر زبان انداخت. نقاشیهای استالنهاگ ساده و درعینحال دستنیافتنی به نظر میرسیدند. ترکیبی از روزمرگی دوران کودکی خودش در سوئد دهه هشتاد میلادی، که گرچه مشخصا برگرفته از جَو سایبرپانک همان سالها و آرتورکهای فیلمها و بازیهایی چون «جنگ ستارگان» و «بلید رانر» بود، به طرزی کنایی (با وجود تفاوت تکنیک) در جوهره میتوانست یادآور کارهای نورمن راکول یا نقاشان بزرگ عصر طلایی هلند در قرن هفدهم باشد؛ با کنار هم قرار دادن لحظات معمولی زندگی و عناصری خیالی و آیندهنگرانه مانند ماشینها و رباتها! تصویرسازیهای استالنهاگ آنقدر معروف شد که بر اساس آنها یک بازی فکری به نام «داستانهایی از لوپ» را در سال ۲۰۱۶ طراحی کردند و حالا هم شاهد اقتباسی داستانی از آن هستیم.

اینجا بههمریختگی زمان میان گذشته و آینده و پیوند عناصر ژانر علمی-تخیلی با زندگی روزمره به سریال جان داده است. داستان در منطقهای از ایالت اوهایو اتفاق میافتد، جایی که به دلیل رویارویی با پدیدهای فیزیکی که به آن میگویند اِکلیپس، تبدیل شده به پایگاهی علمی برای تحقیقات بیشتر. ظاهراً آزمایشهای همین پایگاه، قوانین فیزیکی در این شهر کوچک را تغییر داده و مردم آنجا هم به استفاده از اصطلاح «لوپ» برای اشاره به شهرشان عادت کردهاند. باید در سالهای ابتدایی دهه هشتاد باشیم اما دقیقا معلوم نیست که زمان در لوپ چگونه پیش میرود. صبر کنید، خبری از هیولاها، نیروهای فرازمینی یا دیگر الگوهای معمول سریالهای تخیلی نیست؛ با وجود شناور بودن زمان، حضور رباتهایی غولپیکر و حتی پدیدههایی چون خنثی شدن جاذبه، مردم به زندگی روزمره خود مشغولاند و گاه در این مسیر همیشگی با جنبههایی اعجابآور از لوپ مواجه میشوند.
اگر دنبال نمونهای نزدیک برای توصیف فضا و لحن سریال «داستان هایی از لوپ» بگردیم، باید به «سولاریس» و «استاکر» آندری تارکوفسکی اشاره کنیم؛ البته نه آنقدر طولانی و در تلاش برای بروز آشکار جهانبینی برگرفته از عرفان مسیحی و پانتئیسم که در تضاد با بحران معنای حاصل از مدرنیسم قرن بیستم قرار میگرفت. اگر در فیلم های علمی تخیلی و شاعرانه تارکوفسکی با شخصیتهایی مواجه بودیم که آگاهانه به دنبال کشف رمز و راز جهان و معنا بخشیدن به چرایی وجود خود بودند، اینجا شخصیتها در پی روزمرگی و تلاش برای فرار از آن با کمک شعبدههای لوپ، تازه به بحرانهای معنایی بزرگ هستی پی میبرند و نسبت به حقیقت وجودی خودشان به مکاشفاتی ناخواسته میرسند.

آنچه که در زیرزمین لوپ پنهان شده، مانند زون در «استاکر» یا سیاره آبی در «سولاریس»، بهاندازه کافی کنجکاویبرانگیز و به همان نسبت پوشیده در ابهام است و سریال هم تا حد امکان از افشای اطلاعات دربارهاش خودداری میکند. مهمتر از خود لوپ، مواجهه آدمهای معمولی با اثرات آن است که به هرکدام از آنها تجربهای غیرمعمول از هستی را میبخشد. فکرش را بکنید، با وجود این که بعد از هزاران، میلیونها و شاید میلیاردها سال هنوز چارهای جز زیستن نداریم، همچنان دنبال راهی برای فرار از این بقای اجباری میگردیم. بعد از مرگ چه میشود؟ میتوانیم در جسم یکی دیگر زندگی کنیم؟ نگهداشتن زمان یا بهعقب برگرداندن آن ممکن است؟ و… اینها همه بخشی از فانتزیهای همیشگی انسان بوده و هست. همین فانتزیها به شکلهای غیرمنتظره برای ساکنان لوپ جنبهای عینی و ملموس پیدا میکند و گاه فراتر از رویا به کابوسهایی ویرانکننده تبدیل میشود.
در شیوه روایت سریال «داستانهایی از لوپ» نه یک آنتولوژی کلاسیک است که از اپیزودهای مستقل و مجزا تشکیل شده باشد و نه یک قصه دنبالهدار و یکپارچه. انگار که با مجموعهای از داستانهای کوتاه طرفیم که فراتر از وحدت زمان و مکان قصهها، شخصیتها و عناصر روایی آنها نیز مشترک است و هرچه بیشتر در عالم قصه پیشروی کنید، پیوند و ارتباط میان عناصر بیشتر به چشم میآید. قصههایی که با توجه به موقعیت و رویکرد شخصیتها لحن متفاوتی پیدا میکنند، از معمایی گرفته تا عاشقانه، اما باز درنهایت یکدست میشوند و به تجربهای انسانی میرسند. شخصیت فرعی یک قصه، در قصه بعدی تبدیل میشود به آدم اصلی و در ادامه باز هم شاهد تاثیرش روی دیگر قصهها هستیم. شگفتا که انگار این روایتهای چندلایه فقط با نگاه کردن به کلکسیونی از نقاشیها و تلاش برای یافتن معنایی تازه از آنها شکل گرفته!

فراتر از نقاشیهای استالنهاگ، اعتبار اصلی سریال برمیگردد به نیتنیل هالپر نویسنده جوانی که برای اولین بار فرصت حضور در مقام پدیدآورنده و مولف یک اثر را پیدا کرده است. البته بدون وجود مت ریوز (که این روزها مشغول ساخت «بتمن» جدید است) بهعنوان تهیهکننده اجرایی ساخت چنین سریال خاصی ممکن نبوده. فیلیپ گلسِ موزیسین، مارک رومانک که با اقتباس سینماییِ «هرگز رهایم مکن»، رمان معروف کازئو ایشیگورو، شناخته میشود، اندرو استنتون خالق انیمیشنهای جادویی پیکسار و جودی فاستر هم از جمله دیگر چهرههای سرشناسی هستند که در این پروژه همکاری کردهاند.
به دلیل مدل پخش آمازون، هنوز «داستانهایی از لوپ» به یک اندازه در نقاط مختلف دنیا دیده نشده و تازه در حال کشف شدن است. واکنشهای اولیه منتقدان تلویزیونی هم خیلی قابلاعتماد نیست چون پیش از انتشار کامل، فقط سه اپیزود ۱، ۴ و ۶ سریال برای تماشا در اختیار آنها قرار گرفته که ارتباط برقرار کردن با چنین اثر پیچیده و دیریابی را سخت میکند. اگر فضای سرد و روایت آرام سریال در ابتدا ناامیدتان نمیکند، کافی است کمی حوصله کنید و به «داستانهایی از لوپ» فرصت بدهید تا آرامآرام در ذهنتان رسوخ کند، آنوقت دیگر راه فراری نیست؛ این تجربهای منحصربهفرد است که کمتر سریالی را شبیه آن پیدا میکنید.
سریال علمی-تخیلی «داستان هایی از لوپ» محصول سال ۲۰۲۰ آمازون پرایم، شامل هشت اپیزود یکساعته، هماکنون برای تماشا بر روی فیلیمو در دسترس قرار دارد.
