فیلم «دستیار»، داستان زنی به نام جین را روایت میکند که به عنوان دستیار در یک شرکت فیلمسازی استخدام میشود، اما تنها پس از پنج هفته متوجه فساد رییسش و فضای شرکت میشود.
اولین نکتهای که درباره فیلم سینمایی «دستیار» با عنوان اصلی «The Assistant» به چشم میخورد این است که ما هیچگاه تصویر کاملی از رئیس نمیبینیم؛ اکثر اوقات، او در هالهای تاریک از جلوی دوربین عبور میکند تا به جایی برود (او همیشه در حال رفتن به جایی است.). صرفنظر از این موضوع، صدای او هم از پشت در، پشت دیوارهای نازک اداره یا پشت تلفن شنیده میشود: شما لحن او را متوجه میشوید اما کلمات، همیشه درهم و گیجکننده هستند. شما هرگز صورت او را نخواهید دید، اما بااینحال حضورش در تکتک صحنهها همانند یک ابر بزرگ و سیاه حس میشود. در نقد و بررسی فیلم «دستیار» با فیلیمو شات همراه باشید.
حضور شبحگونه رئیس، فضایی تهدیدکننده و پرتنش خلق کرده است. اگرچه اغلب اوقات از لحاظ فیزیکی حضور ندارد، اما این فضا همیشه پابرجاست. اگر بگوییم او درواقع نماد این فضاست بیراه نگفتهایم. نام رییس، در هیچیک از صحنههای فیلم فاش نمیشود؛ این موضوع حتی وقتی دیالوگها در مورد او هستند نیز صادق است. از او تنها بهعنوان «او» نام برده میشود. اگرچه این موضوع، چه توسط کاراکترهای فیلم سینمایی «دستیار» و چه توسط کیتی گرین، کارگردان و نویسنده بااستعداد فیلم، هرگز بهصراحت برجسته نمیشود، اما ارجاعات دائمی به «او» (نیازی به ذکر نام نیست) تفسیری هدفمند و قابلتوجه دارد. رئیس همیشه با عنوان «او» مورداشاره قرار میگیرد اما هیچکس هیچگاه نمیپرسد که در مورد چه کسی صحبت میشود؟ …. این یعنی قدرت. «دستیار»، فیلمی بسیار خوب در مورد پویایی قدرت در روابط اجتماعی است.
در فیلم «دستیار»، جولیا گارنر نقش زنی به نام جین را بازی میکند؛ یک دستیار در شرکت تهیهکننده فیلم (که بهوضوح شبیه به شرکت میرامکس ساخته شده است) که در منهتن واقع شده. تنها ۵ هفته از استخدام جین میگذرد و او طی این مدت به محیط اداری تقریبا وحشتناک شرکت عادت کرده است (یا میتوان گفت این نظام به او القاء شده است.). او همانند یک ماهی تازه داخل این آکواریوم بزرگ افتاده و حالا باید امور محوله را موبهمو انجام دهد. جین وظیفه دارد به سفرها رسیدگی کند، از میهمانان استقبال کند، آنها را به اتاق همایش راهنمایی کند و پس از رفتنشان خردههای شیرینی را از روی زمین جارو کند.
نقد و بررسی فیلم رویای پروانه | شعر در سالهای جنگ

ساعات کاری طولانی هستند اما او هنگام استخدام تمام این مسائل را در نظر گرفته بود. این شرکت فیلمسازی بسیار بزرگ بود و استخدام در آن، فرصت بزرگی برای جین به شمار میرفت. او در کنار دو دستیار دیگر (که هر دو مرد هستند) کار میکند و گاهی اوقات باید برای تحویل پیشنویس پروژههای جدید به طبقات بالا برود. اتفاقات فیلم «دستیار» در طول یک روز بلند رخ میدهند، زمانی که جین حس میکند که رفتارهای رئیسش نهتنها عجیبوغریب به نظر میرسند، بلکه خود شرکت و محیط آن نیز غیرعادی است؛ محیطی که حقایق را پنهان کرده و آنها را نادیده گرفته یا انکار میکند.
فیلم «دستیار» داستان خود را از طریق استنتاج پیش میبرد؛ ما اغلب اوقات درگیر عمیقترین کارهای روزمره حین در جَو سنگین شرکت فیلمسازی میشویم: نکات ریز و تکههایی پازلی که گم شدهاند مخاطب را سردرگم میکنند؛ تماشاگر نمیداند که آیا اتفاقاتی که در حال رخ دادن هستند شوم و بدیمن خواهند بود یا تنها حوادثی بیاهمیت در تصویری بزرگتر هستند. این رویکرد، بسیار مهیج است و سادهتر از چیزی که گفته میشود در باور مخاطب نقش میبندد. کیتی گرین، نقطه دید ما را به حدی نزدیک میکند که گویی در کنار جین هستیم و تجربیات او را با تمام وجود حس میکنیم. اگر بخواهیم برای این رویکرد عبارتی بهکار ببریم میتوان آن را «اولشخص نزدیک» نامید.
نقد فیلم پدر ما | کاوشی تأثیرگذار بر ترومای روحی یک کودک
زمانی که ذهن جین مشغول فکر کردن به چیز دیگری است، گفتگوهایی که پیرامون او رخ میدهند وضوحشان را از دست میدهند و ما دیگر صدای دیگران را نمیشنویم. این رویکرد، برای پرداختن به مباحثی که در مورد فساد، سوءاستفاده از قدرت، و محیط کاری «غیردوستانه» هستند تاثیرگذاری زیادی دارد. اتفاقات بزرگ، پشت درهای بسته رخ میدهند یا در قاب دوربین قرار نمیگیرند؛ ملاقاتهای مهم در هتلهای گرانقیمت بالای شهر برگزار میشوند اما این که توضیح دهیم چه چیزی در این میان مشکل دارد دشوار است. این تنها یک حس است و همه کارمندان در آن سهیم هستند. هنگامی که رئیس حضور ندارد، آشکارا مورد تمسخر کارمندان قرار میگیرد، اما با این حال هنگامی که جین نه یکی، بلکه دو ایمیل عذرخواهی در طول یک روز برای او میفرستد از کلماتی استفاده میکند که حس میکنیم در حال چاپلوسی است.

اما در این شرکت چه خبر است؟ سردرگمی پیرامون این سوال در صحنهای حساس در میانه داستان برجسته میشود؛ جایی که جین تصمیم میگیرد با ویلکاک (با بازی متیو مکفادین) در بخش منابع انسانی صحبت کند. او سعی دارد به ویلکاک توضیح دهد که چه چیزی دیده است و چرا فکر میکند اشتباهاتی در حال رخ دادن هستند. متن این سکانس، با دقت زیادی نوشته شده است و هر دو بازیگر آن را به زیبایی اجرا کردهاند. این سکانس بهقدری جالبتوجه است که حتی میتوانید آن را چندین بار تماشا کنید.
کیتی گرین به خوبی توانسته نحوه داستانگوییاش را کنترل کند؛ او با تمرکز روی موضوعات خاص و عدم تلاش برای القاء یا تأکید بیشازحد روی چیزی، خود را بهعنوان یک فیلمساز روایتگر با قدرت قابلتوجه اثبات کرده است. گرین پیش از این دو مستند «اوکراین یک فاحشهخانه نیست» با عنوان اصلی «Ukraine Is Not a Brothel» و «بازیگردانی جانبنت» با عنوان اصلی «Casting JonBenet» را کارگردانی کرده و از این قالب روایت برای بررسی واقعیت استفاده کرده بود. او با دیدگاهی منتقدانه به داستانهای خاص نگاه میکرد و با روش تازهای این موضوعات را به تصویر میکشید.
نقد فیلم پدر ما | کاوشی تأثیرگذار بر ترومای روحی یک کودک
پس از رسوائی هاروی واینستین، گرین به مدت یک سال مشغول مصاحبه با افرادی بود که در شرکت میرامکس (Miramax) کار میکردند. همه میدانند که اگر در جستجوی واقعیت مربوط به کار در چنین محیطهایی باشند باید سراغ دستیاران مدیر بروند؛ دستیاران همهچیز را میدانند. چندین سکانس در فیلم «دستیار» در آسانسور فیلمبرداری شدهاند و رفتار آسانسور بهخودیخود نیازمند یک مقاله مجزا است. آیا زمانی که در آسانسور هستید به چشمان افراد دیگر نگاه میکنید؟ آیا میتوان در آسانسور یک صحبت کوتاه داشت؟ احتمالاً نه، اما سکوتی که حاکم میشود بدتر از آن است. این که اجازه دهید یک خانم زودتر از شما از آسانسور خارج شود کار خوبی است، اما آیا موقعیت او بهعنوان یک زن نسبت به موقعیت شما بهعنوان یک مدیر برجسته در اولویت دوم قرار میگیرد؟ گرین در پرداختن به این مسائل، استادانه رفتار کرده است. صحنههایی که او در آسانسور به تصویر کشیده به نوبه خود یک دنیای کامل هستند. اگر تابهحال در یک اداره کار کرده باشید تمام این لحظات کوتاه بهقدری برایتان باورپذیر خواهند بود که بیدرنگ به یاد تجربیات خود خواهید افتاد.

چهره جولیا گارنر (هنرپیشه سریالهایی همچون «آمریکاییها» با عنوان اصلی «The Americans» و «اوزارک» با عنوان اصلی «Ozark») نقشی محوری در انتقال پیام فیلم «دستیار» ایفا میکند. تکتک افکار، احساسات و دلمشغولیهای جین که تصمیم میگیرد آنها را بروز ندهد در خلق تنش فیلم «The Assistant» موثر هستند. در اکثر صحنههای فیلم شاهد نمای نزدیک از صورت جین هستیم، گویی ما نیز در کنار او اتفاقات فیلم را تجربه میکنیم. باید اذعان کرد که کارگردان اثری بسیار قانعکننده و باورپذیر خلق کرده است.
فیلمهای زیادی خود را بیشازحد برجسته میسازند، فیلمنامههای زیادی اطمینان حاصل میکنند که ما را به سمتوسوی خاصی هدایت کنند، فیلمهای زیادی به ما بهعنوان تماشاگر اعتماد نمیکنند. در فیلم «بامبشل» با عنوان اصلی «Bombshell»، که اثری سطحی در مورد سقوط راجر ایلز به اتهام آزار جنسی کارکنان شبکه فاکس نیوز بود، میگن کلی (با نقشآفرینی شارلیز ترون) مستقیم به دوربین نگاه میکند و به ما میگوید که در این شبکه چه خبر است. در همان فیلم، کیت مککینون در نقش جس کر مونولوگی دارد که ما را با فرهنگ کاری دنیای مریض شبکه فاکس آشنا میکند. این مونولوگ (تکگویی) ما را از ریز و بم امور آگاه میکند. فیلم «دستیار» قصد ندارد چنین مسیری را دنبال کند و باید گفت که این فیلم نسبت به «بامبشل» بسیار بهتر ساخته شده است. در فیلم «دستیار» ما تنها در حال شنیدن زمزمه، شایعه و پوزخند هستیم؛ ما تنها قسمت پایانی گفتگوها را شاهد هستیم و باید تکههای پازل را کنار هم قرار دهیم، درست همان کاری که جین انجام داد. ما میدانیم که پیدا کردن یک گوشواره روی کف زمین برای متهم کردن یک مرد بد کافی نیست؛ اما با این حال میدانیم که احساسات جین درست هستند و به آنها اعتماد میکنیم. ما نیز همانند او اطمینان پیدا میکنیم که چیزی بسیار بسیار بد در حال رخ دادن است.

منبع: Roger Ebert