در مصاحبه با گرتا گرویگ به اقتباس شگفتانگیزش از رمان «زنان کوچک»، قهرمانان زن دوران کودکی او و دستاوردهای زنان کارگردان در سال ۲۰۱۹ پرداخته میشود.
گرتا گرویگ با اولین فیلمی که در سال ۲۰۱۸ ساخت، نام خود را بهعنوان یکی از استعدادهای دنیای سینما مطرح کرد؛ منظور ما فیلم جذاب و نیشدار «لیدی برد» در ژانر کمدی درام است. این فیلم در ۵ بخش، از جمله بهترین کارگردانی، نامزد جایزه اسکار شد تا گرتا گرویگ به پنجمین زن تاریخ سینما تبدیل شود که در این بخش نامزد جایزه بوده است. «لیدی برد» با توجه به فرم داستانی نیمه زندگینامهاش، مانند نامه عاشقانهای بود که به محل تولد گرویگ یعنی ساکرامنتو فرستاده شد. پروژهای که حتما برای کارگردان، جذاب و پرشور بوده است؛ اما پیش از این که او حتی کلمه اکشن را روی صحنه به زبان بیاورد، قلب خود را معطوف به پروژه پرشور دیگری ساخته بود که ریشه آن، حتی به زمان قبلتر از دوران دبیرستانش برمیگشت. این کارگردان بااستعداد، رویای ساختن فیلمی اقتباسی از رمان شاخص «زنان کوچک» لوییزا می الکات را داشت. مصاحبه تایم با گرتا گرویگ را در فیلیمو شات بخوانید.
گرویگ به دنبال موفقیت فیلم «لیدی برد»، بهانه لازم برای ورود به قلمروی ماساچوست قرن نوزدهم الکات را بهدست آورد و توانست برای ساخت فیلم جدیدش از شخصیتهایی استفاده کند که از زمان چاپ اول کتاب در سال ۱۸۶۸، الهامبخش رهبران، زنان و بهویژه دختران بودند.
فیلم «زنان کوچک» که روز کریسمس ۲۰۲۰ اکران شد، پیش از هر چیز نشاندهنده تحول گرویگ است؛ او از یک کارگردان سینمای مستقل و فیلمهای کمهزینه (یعنی دنیایی که بخش زیادی از حرفهاش را بهعنوان فیلمساز و بازیگر در آنجا گذرانده است)، به ساخت فیلمهای استودیویی (با حضور مریل استریپ بهعنوان یکی از شخصیتها) تبدیل شد.

فیلم «زنان کوچک» همچنین به معنای استفاده مجدد از چندین عضو تیم بازیگری فیلم «لیدی برد» مانند تیموتی شالامی، تریسی لتس و بهویژه سورشا رونان است که نقش یکی از قهرمانان فیلم به نام جو مارچ را بازی میکند؛ دختری که سعی دارد مستقل شود.
فیلم اقتباسی گرویگ که در فهرست طویل فیلمهای مشابه آن مانند فیلم سال ۱۹۳۳جرج کیوکر با بازی کاترین هپبورن و نسخه سال ۱۹۹۴ گیلیان آرمسترانگ با بازی وینونا رایدر قرار میگیرد، روی بخشهایی از رمان تاکید میکند که بهویژه مرتبط با جامعه معاصر حس میشود و موضوعاتی مانند «زنان، رویا، هنر و پول» را بررسی مینماید.
در مصاحبه با گرتا گرویگ به اقتباس شگفتانگیزش از رمان «زنان کوچک»، قهرمانان زن دوران کودکی او و دستاوردهای زنان کارگردان در سال ۲۰۱۹ پرداخته میشود.
• آیا اولین برخوردتان با رمان «زنان کوچک» لوییزا می الکات را به یاد میآورید؟
گرتا گرویگ: احتمالا این کتاب را برای من خواندهاند؛ چون هیچ دورانی را به یاد نمیآورم که با شخصیت جو مارچ آشنا نبوده باشم. نمیدانم آیا به این دلیل که جو مارچ را خیلی دوست داشتم میخواستم نویسنده شوم یا چون جو مارچ یک نویسنده بود من هم دوست داشتم نویسنده باشم.
من کاری کردم که تنها بهعنوان یک کودک میتوانید با کتابها انجام دهید؛ یعنی جایی که زندگینامه خودم و محتویات یک کتاب ترکیب میشوند.
• از این کتاب بارها اقتباس شده است. چه چیزی باعث شد بخواهید این کار را انجام دهید؟
گرتا گرویگ: زمانی که شنیدم کلمبیا پیکچرز به ساخت این فیلم علاقه دارد، به کارگزارم گفتم: «باید برای من یک وقت ملاقات بگیری، چون من باید این فیلم را بسازم.»
آن موقع هنوز فیلم «لیدی برد» را نساخته بودم و او گفت: «فکر نمیکنم آنها بخواهند تو را برای این فیلم استخدام کنند.» و من گفتم: «خب، باید این کار را انجام دهند.» سپس توانستم با آنها درباره ایدههایم صحبت کنم و آنها من را برای نوشتن فیلمنامه استخدام کردند؛ پس از اکران «لیدی برد» شنیدم که دوست دارند «زنان کوچک» را نیز کارگردانی کنم و آیا مایل به این کار بودم؟ من در جواب درخواست آنها گفتم: «آیا دوست دارم؟ ۳۰ سال است که منتظر این فرصت هستم!»
در بزرگسالی، مجددا این کتاب را خواندم و فوقالعاده شگفتزده شدم که فضای آن چقدر مدرن حس میشود و چقدر به موضوعاتی مانند زنان، آرزوها، هنر و پول میپردازد. سطوری در داستان وجود داشت که انگاری همین دیروز نوشته شده بودند. ساخت این فیلم، فرصتی برای رسیدگی به مسائلی بود که بسیار شخصی بودند و همچنین شانس انجام کاری که تحول زیادی برایم به همراه آورد.
• صحبت از فضای مدرن داستان شد، یک صحنه در فیلم وجود دارد که شخصیت مارمی با بازی لورا درن میگوید: «من تقریبا هرروز زندگیام خشمگین هستم.» این جمله مانند یک سر تکان دادن وعلامت تایید برای خشم زنان در سال ۲۰۱۹است؛ ولی آیا این جمله در کتاب وجود داشت؟
گرتا گرویگ: من بازیگران را مجبور کردم که دیالوگها را با چنان آشفتگی کنترلشده و صدای ناهنجاری بگویند که انگاری توسط خودم نوشته شدهاند؛ درحالیکه در حقیقت، تمامی کلمات یا از کتاب و دفتر ثبت وقایع روزانه الکات هستند یا نامهها و کتابهای دیگری که او نوشته است.
اگر فضای مرگومیر پیش از دوره ویکتوریا را از داستان را حذف کنید، چیزی که میماند جاهطلبی، احساسات آتشین، خشم، مسائل جنسی و زنانی است که در چارچوبهایی که جهان برایشان تعریف کرده نمیگنجند.
• آیا الکات همهچیز را به خوبی پیشبینی کرده است؟
گرتا گرویگ: به نظر من، او یکی از افرادی است که آیندگان درکش کردند. فکر نمیکنم الزاما میدانسته که با بیان زندگی دختران و زنانی که احتمالا مهم هستند به چه دستاوری میرسد؛ اما آنها واقعا اهمیت دارند. من فکر میکنم از نظر داستانگویی، ما هنوز درگیر گفتن داستانهایی درباره زنان هستیم که به موضوعاتی بیشتر از مرگ و ازدواج رسیدگی نمیکنند و بنابراین الکات از زمانه خودش و حتی زمانه ما، بسیار جلوتر بوده است.
• از بین تمامی خواهران، خوانندگان این کتاب بیشتر از همه جو را بهعنوان قهرمان زن خود انتخاب میکنند. نحوه ترسیم شخصیت سایر خواهرها را چطور انجام دادید که دختران امروزی آنها را دوست داشته باشند؟
گرتا گرویگ: داستان مگ زمانی که ازدواج میکند تمام نمیشود؛ او میخواهد ازدواج کند و بچهدار شود، ولی احساس میکند که شاید انتخاب اشتباهی کرده است. داستان او بهاندازه سفری که هر کس دیگری در زندگیاش دارد، واقعی است. بنابراین من مجبور شدم جالبترین بخشهای داستان مگ را بررسی کنم که عبارت از این سوال است: «زمانی که واقعا خوشبخت میشوید، چه کاری انجام میدهید؟»
متوجه شدم که امی شخصیتی فوقالعاده جذاب و مدرن دارد. او از زمانی که دختربچه بوده است، توانسته روی خواستههای خود پافشاری کند: «من میخواهم بهترین نقاش جهان شوم و با شخصی پولدار ازدواج کنم و در یک عمارت بزرگ زندگی کنم.» برای بسیاری از شخصیتهای زن و به طور کلی زنان، داشتن این نوع تفکر، این خواستهها و چنین رویاپردازیهایی شرمآور است.
• کتاب، الگوهای جدیدی را به دختران دوران ۱۸۶۰معرفی کرد. چه فیلمها یا کتابهایی هستند که شخصیت آنها الگوی شما شده باشند؟
گرتا گرویگ: واقعیتش را بخواهید، جو مارچ یک الگو برای من بود. او در بخشی از کتاب میگوید: «من نمیدانم قرار است چهکاره شوم، ولی روزی تمامی شما را شگفتزده میکنم.» من میدانم این حرف چه احساسی درون خود دارد: من نمیتوانم بیشتر از این برای تعقیب رویاهایم صبر کنم.
ولی همچنین مجموعهای از زنان مختلف وجود داشتند که به من هیجان دادند. تایلا تارپ، یکی از آنها بود. او یک کتاب درباره طراحی رقص و خلاقیت نوشته است که آن را با دقت خواندهام. تایلا در بخشی از این کتاب میگوید در کودکی به همراه پدرش به یک کویر میرفتهاند تا با شلیک به مارهای زنگی انرژی خود را خالی کنند. من با خودم فکر کردم: «چه سرگرمی فوقالعادهای! ولی هیچکس این کار را با من انجام نخواهد داد.»
• زمانی که با فیلم «لیدی برد» در سال ۲۰۱۸عنوان پنجمین زنی که در رشته بهترین کارگردانی نامزد اسکار میشود را بهدست آوردید، به الگویی از زنان کارگردان تبدیل شدید که چه مسیری را طی کردند و همچنان باید طی کنند. احساستان در مورد این دیدگاه چطور بود؟
گرتا گرویگ: محل زندگیم خیلی به دانشگاه نیویورک نزدیک است و زنان جوان پیش من میآیند و میگویند: «من فیلم شما را دیدم و میخواهم فیلم بسازم.» تحسین شدن از سوی همتایانم در آکادمی اسکار و شناخته شدن از سوی آنها و سپس بیان مستقیم این احساس از طرف زنان جوان، دلیل کاری است که انجام میدهم.
• در این فصل از جوایز، فیلمهای عالی زیادی از کارگردانان زن، شانس موفقیت دارند و از این کارگردانان بهعنوان یک گروه یاد میشود. به نظر شما، این کار مفید است یا مخرب؟
گرتا گرویگ: امسال سالی عالی است و باید احساس خوبی در مورد آن داشته باشیم و سعی کنیم تکرار شود. شخصا با تعداد زیادی از این کارگردانان دوست هستم و آنها را میشناسم. ماریل هلر کارگردان فیلم «یک روز زیبا در محله» و من، هر دو در نیویورک زندگی میکنیم؛ او به من یک نسخه اولیه از فیلمش را نشان داد و در مورد تمامی مسائل صحبت کردیم. از او پرسیدم که چطور این فیلم را با یک کودک پیش میبرد؟ من با او و لورین (اسکارفیا، کارگردان فیلم «شیادان») دوست هستم. او پیش از این که من فیلم بسازم، فیلم میساخته و موفقیتش شگفتانگیز است.
احساس میکنم در این بین، علاوه بر این که نوعی «پیمان خواهری» وجود دارد (که فوقالعاده است چون هیچکس دوست ندارد در یک جمع تنها باشد)، فیلمهای ما در رقابت با فیلمسازان بزرگ مرد قرار داده میشود؛ بدون اینکه به دلیل زن بودنمان ارفاقی در کار باشد. من بابت «خاص بودن» و در آن واحد «یکسان بودن» این شرایط، خوشحال هستم.
• در زمان فیلمبرداری «زنان کوچک»، بارداریتان را پنهان میکردید. برخی از افراد شگفتزده شدند وقتی شنیدند که یک زن در طول بارداری در حال انجام کاری موفقیتآمیز است؛ برخی دیگر میگویند حتی در چنین شرایطی باید به روند معمول زندگی و برنامههای کاری پرداخت. نظر خودتان چیست؟
گرتا گرویگ: من کاملا احساس خوششانسی میکنم که در طول بارداری موفق به کارگردانی این فیلم شدم. دوست ندارم هیچچیز بهعنوان محدودیتی به نظر برسد که درنتیجه آن، زنان احساس بدی داشته باشند. به نظر من، زنانی که بچه دارند، زنانی که بچه ندارند، زنانی که به کار ادامه میدهند، زنانی که پا پس میکشند شگفتانگیز هستند؛ ما بهتازگی شروع به درک نحوه صحبت و پرداختن به این موضوع در رابطه با کارگردانان، دکترها و بهطور کلی تمامی زنان کردهایم و هنوز در ابتدای مسیر قرار داریم. بارداری، محدودیت نیست اما نمیتوان کسی را مجبور کرد که این دوران را به شیوهای خاص بگذراند.

• گفته میشود که قصد کارگردانی یک فیلم در مورد شخصیت باربی با بازیگری مارگو رابی را دارید. آیا میتوانید اطلاعات دیگری درباره آن به ما دهید؟
گرتا گرویگ: تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که عاشق مارگو رابی هستم و او دلیل هیجان من برای این پروژه است. ایکاش میتوانستم اطلاعات بیشتری به شما بدهم، اما نمیتوانم؛ چون مسائلی وجود دارد که هنوز رسما تایید نشدهاند ولی در مورد آنها حرف میزنند، یعنی پیش از این که «ماهیت» داشته باشند به آنها «ماهیت» داده میشود. این فیلم هنوز ماهیت ندارد. هنوز وجود ندارد. ممکن است ۱۰ سال طول بکشد تا بتوانیم واقعا بهعنوان یک فیلم به آن نگاه کنیم. شاید ده سال دیگر درباره آن با شما صحبت کنم.
منبع: Time
سلام بعد دیدن فیلم زنان کوچک به طرز عجیبی یاد مشکلاتی که زنان نسل امروز حد اقل در خاورمیانه با ان رو به رو ایند افتادم اینکه دست اخر زنان همیشه وابسته به مردانند به غیر از جو که سرنوشتش را خود به دست گرفت اما سریال زنان کوچک تلویزیون ایران داستان دوست داشتنی تری داشت و ضد نژاد پرستی و برده داری بود به هر حال پدر خانواده برای مبارزه با برده داری خانواده و دخترانش را تنها گداشته بود اما گرتا گروینگ راسیسم عملا این رمان ضد نژاد پرستی و آزادی برای حق انتخاب زنان را تغییر داد مثلا با اشاره به اینکه کسی قدرشمالی ها را که برای لغور برده داری در جنگ شرکت کردند را نمی داند به خصوص خود سیاه پوستان.
یا خدمتکار خانه که سفید پوست بود و اشاره کردن به اینکه چرا جنوب را با نظام برده داری اش به حال خود نگذاشتند و یا جبهه گیری نژادی علیه فرانسوی و ایتالیایی تبارها ظاهرا گرتا کروینگ خود جنوبی و ایرلندی الاصل هست و به طر عجیبی ارزوی بازگشت دورانی را دارد که شخصیت اسکارلت اهارا در رمان بر باد رفتع در ذهن ایجاد می کند.
یعنی جامعه ای بر اساس نژاد و فقر طبقه بندی شده است و خود اسکارلت ایرلندی تبار مانند گرتا گروینگ حس تنفر عمیقی نصبت به فقرا دارد و سیاه پوستان را فقط لایق بردگی می داند نمی دانم ایا فقط من به این مساعل مطرح شده توسط گروینگ حساس ام یا خود امریکایی ها نیز متوحه گستاخی اشکار برای طبق بندی شدن جامعه از لحاظ نژاد شده اند؟؟؟