بررسی فیلم «سوگلی»؛ جدال برای قدرت زیر پوست یک قصر

در ژانویه ۱۷۱۱، ملکه آن بر تخت پادشاهی نشست؛ او آخرین نفر از خاندان «استوارت» بود که به حکومت بر بریتانیا دست یافت.

در ژانویه ۱۷۱۱، ملکه آن بر تخت پادشاهی نشست؛ او آخرین نفر از خاندان «استوارت» بود که به حکومت بر بریتانیا دست یافت. ملکه آن، در اوایل دوران سلطنتش، یکی از خدمتکاران به نام «ابیگیل هیل» را به‌عنوان دستیار مخصوص خود انتخاب کرد؛ این کار به معنای خلع ید «سارا چرچیل» (دوشس مارلبرو) بود که تا آن زمان دستیار مخصوص و مشاور مورد اعتماد ملکه محسوب می‌شد. این بخش از تاریخ، به‌عنوان زمینه اولیه یک اثر سینمایی انتخاب شد؛ در ادامه به بررسی فیلم The Favourite یا «سوگلی» خواهیم پرداخت.

فیلم The Favourite فیلمی بسیار سرگرم‌کننده و یک کمدی پرنشاط با درون‌مایه زندگی پر‌زرق‌و‌برق و رفتار‌های سلطنتی است. یورگوس لانتیموس این فیلم را در سال ۲۰۱۸ ساخت و استقبال تماشاگران از آن چشم‌گیر بود.

در زمان شکسپیر یا نمایش نامه‌نویسان کلاسیک یونان، امور مربوط به حاکمان واقعی یا تخیلی، چه در‌زمینه کار‌های دولتی و چه امور شخصی، در اغلب موارد مسائلی فاجعه‌بار بودند. در اثر سینمایی لانتیموس، مرز مشخصی بین موقعیت «ترحم برانگیز» و موقعیت «نشاط‌ آور» وجود ندارد؛ این موضوع ممکن است با توجه به اصالت یونانی و سکونت او در لندن جالب‌توجه باشد. اولین ساخته لانتیموس با نام خرچنگ (محصول سال ۲۰۱۵) به‌نوبه خود شگفت‌انگیز و خنده‌دار بود؛ این فیلم را می‌توان کنایه‌ای بی‌رحمانه و دوپهلو به «ایجاد نظم و انضباط» و «مواجه‌شدن با تمایلات غریزی» دانست. اثر بعدی این کارگردان، کشتن گوزن مقدس (محصول سال ۲۰۱۷) بیش از هر چیز «غم‌انگیز» بود. فیلم «سوگلی»، با فیلم‌نامه‌ای جسورانه و متبحرانه از دبورا دیویس و تونی مک نامارا ساخته‌شده است که لایه‌های کمدی، جزییات مربوط به زندگی درباری، تمایلات سیاسی رادیکال و پرخاشگری برگرفته‌شده از حس پوچی را به‌طور همزمان دارد.

دربار ملکه آن پر بود از دولتمردانی که سر پر غرورشان با کلاه‌گیس‌های فرفری مرتفع، به آسمان ساییده می‌شد؛ اوقات فراغت آن‌ها با پراکندن شایعات غیراخلاقی، برگزاری مسابقه بین اردک‌ها و پرتاب میوه گندیده به سمت دیگران سپری می‌شد. این فقط بخشی از فعالیت‌ها و کارنامه کسانی بود که بیشترین قدرت ممکن را در اداره بریتانیای کبیر داشتند. حتی زمانی که ملکه آن به‌عنوان یک زن در مسند قدرت بود، قوانین مردسالارانه امور مملکت را کنترل می‌کردند؛ و زنانی که دوست داشتند به صحنه قدرت بیایند، به استقلال برسند یا خیلی ساده، برای زندگی در شرایطی بهتر تلاش کنند، باید در قلمرویی که تحت سلطه خصمانه مردان اداره می‌شد حرکت می‌کردند.

البته این به آن معنا نیست که زنان منفعل‌اند یا فقط در نقش قربانیانی معصوم ظاهر می‌شوند؛ اولین نکته‌ای که در بررسی فیلم «سوگلی» به چشم می‌خورد حرکت رو‌به‌جلوی داستان از طریق دنبال کردن نقشه‌ها، نارو‌زدن‌ها و رویارویی‌های سه کاراکتر زن اصلی است.

ملکه آن (با بازی اولیویا کولمن) به‌عنوان وتر یک مثلث سیاسی که دیگر اضلاع آن را ابیگیل (اما استون) و سارا (ریچل وایز) تشکیل می‌دهند، با بیماری نقرس، اندوه فراوان و نداشتن عزت‌نفس دست‌به‌گریبان است. سارا که ملکه را از دوران کودکی می‌شناسد، به همان میزان که مشاور مخصوص او در امور دولتی محسوب می‌شود، مورد‌علاقه ویژه‌اش هم قرار دارد؛ این موضوع، در همراهی با اتحاد سارا و رییس مجلس (با بازی جیمز اسمیت) و همسر یک فرمانده نظامی بلندپایه (با بازی مارک گیتیس)، به او قدرت لازم را برای اعمال‌نفوذ در تصمیمات ملکه می‌دهد؛ برای نمونه، به فشاری که سارا درباره موضوع ورود به صحنه جنگ با فرانسه و افزایش مالیات زمین‌داران به او وارد می‌کند، دقت کنید.

ابیگیل که با سارا نسبتی فامیلی دارد، با تنی پوشیده از گل و سری پر از آرز‌و‌های جاه‌طلبانه پا به قصر می‌گذارد. آنچه پس از ورود او به قصر اتفاق می‌افتد، می‌تواند تا‌اندازه‌ای شبیه به موضوع فیلم «همه‌چیز درباره ایو» باشد؛ البته کمی مبهم‌تر و پیچیده ‌شده در پوسته‌ای از حال و هوای دوران باروک. ابگیل، در قامت یک دختر ساده ظاهر می‌شود؛‌ ماسکی که توانمندی‌هایش را در نبرد فیزیکی و جنگ روانی می‌پوشاند. او با رهبر اپوزیسیون (با بازی نیکولاس هولت) وارد ائتلاف و هم‌پیمان می‌شود؛ رابطه‌ای که بر اساس علایق مشترک و نفرت‌های هم‌سو شکل می‌گیرد. ابیگل بازی کثیفی به راه می‌اندازد؛ او مهارتش در این بازی را مدیون سیستم تربیتی است که به او یاد داد «هیچ نبردی عادلانه و برابر پیش نخواهد رفت». سارا، در ابتدا او را تحت حمایت خود می‌داند و از جانبش خطری حس نمی‌کند؛ کمی زمان می‌برد تا به خطرناک بودن ابیگل آگاه شود و او را در قامت یک رقیب بپذیرد.


رقابت این دو بر سر جلب‌توجه و محبت ملکه، روندی هیجان‌انگیز به داستان می‌دهد و صحنه را به بازی شطرنج تبدیل می‌کند؛ مهره‌های این بازی، انسان‌هایی واقعی هستند و رقابت بدون حضور داور و با قوانینی مبهم اداره می‌شود.

نکته مهمی که در بررسی فیلم «سوگلی» نباید از آن غافل شد، دقت و تیزبینی گروه صحنه و لباس در طراحی جزییات مربوط به دوره تاریخی سلطنت ملکه آن است؛ فیونا کروبی به‌عنوان طراح صحنه و سندی پاول به‌عنوان طراح لباس به همراه گروه همکارشان، چیزی بیش از دکوراسیون ارائه کرده‌اند؛ آن‌ها تماشاگران را مستقیم به دورانی می‌برند که تفاوت بین احساسات شخصی و وجهه عمومی، صداقت و حیله، زندگی واقعی و تاتر چندان قابل‌تشخیص نبود.

در The Favourite، همه در حال قمار هستند؛ قماری که در آن به‌جای پول واقعی، ارزش‌های ناپایداری مانند «موقعیت» و «نفوذ» را روی میز می‌گذارند و بر سر به‌دست آوردن آن‌ها رقابت می‌کنند. ارزش‌های این جامعه چنان بر پایه تجملات، ظواهر، شان و مقام و خویشتن‌داری بنا شده‌اند که تحقیر به یک خطر فراگیر و در‌عین‌حال یک سرگرمی محبوب تبدیل شده است. حقیرترین شخصیت چنین دنیایی، ملکه آن است که بیماری‌های متعدد، غریب بودن رفتار و ضعف اعصابش از او شخصیتی درمانده و رقت‌انگیز می‌سازد؛ طعمه‌ای آسان برای امثال ابیگل و سارا که همزمان که ویلچرش را هل می‌دهند، به افکار و تصمیماتش جهت می‌بخشند.

اما این نکته را هم در نظر داشته باشید که ملکه آن، با تمام نقاط ضعفی که گفته شد، تنها کسی در انگلستان است که می‌تواند صادقانه رفتار کند و خودش باشد. او هرچه بخواهد را به‌دست می‌آورد؛ به معنای واقعی کلمه.

بررسی فیلم «سوگلی» بدون در نظر گرفتن بازی ماهرانه بازیگران آن، کاری ناتمام است. نقش‌آفرینی «ریچل وایس» و «اما استون»، رگه‌هایی از شوخ‌طبعی ظریف و زیرکی را منتقل می‌کند اما بازی استادانه کلمن، دست‌کمی از جادوگری ندارد؛ بازی او، مضحک بودن شخصیت و رفتار ملکه آن را به‌طور کامل منتقل می‌کند و به‌طور همزمان از جنبه‌های انسانی متضاد او غافل نمی‌شود. ملکه‌ای که غم و اندوه، سنت‌ها و بدن ناتوانش دست و پای او را بسته‌اند؛ اما روحی آزاد دارد.

لانتیموس دوربینش را بر فراز راهرو‌ها و پلکان‌ها به پرواز در‌می‌آورد و الگوهایی تازه از حضور نور و سایه می‌سازد. او با لنز‌های عجیب‌و‌غریب و زوایای شگفت‌آور دوربین، تابلویی دقیق از مراسمی مجلل به تصویر می‌کشد که آداب‌و‌رسوم را در کنار خشونتی پنهان و خفقان را در کنار رهایی عرضه می‌کند. قانون این سرزمین، بر پایه دورویی و «رنگ عوض کردن» نوشته شده است؛ آنان که بر آن سرزمین حکم رانده‌اند و افراد تحت تسلطشان از همین قانون نانوشته پیروی کرده‌اند. سارا، «دوشس مارلبورو» و همسر «آقای فریمن» است؛ ملکه علاوه بر «ملکه بودن»، همسر «آقای مورلی» است. ابیگیل هم سعی دارد که با یک احمق خوش‌تیپ (با بازی جو آلوین) که آینده‌ای روشن دارد ازدواج کند؛ به امید آنکه عنوانی رسمی برای خود دست‌و‌پا کند. همه می‌دانند که برای قرار گرفتن در حلقه قدرت، باید سرنوشتشان را به یک مرد صاحب نفوذ گره بزنند.

نه شخصیت‌ها ثبات دارند و نه ارزش‌های اخلاقی‌شان؛ اتحاد‌ها به هم می‌خورند، به همان سرعت که هوای بهار تغییر می‌کند. بخت و اقبال به افراد رو می‌کند و از آن‌ها رو می‌گرداند. زیبایی جای خود را به زشتی می‌دهد و دوباره بازمی‌گردد. عشق مترادف «سلطه یافتن بر دیگری» یا «زیر سلطه رفتن» است.

آنچه در بررسی فیلم «سوگلی» به‌عنوان بهترین و درعین‌حال نگران‌کننده‌ترین موضوع به چشم می‌خورد، ارزیابی دقیق آن از انگیزه‌ها و رفتار‌های انسانی است. قصر، مانند یک ظرف کشت میکروب آزمایشگاهی است که باکتری‌های «خودمحوری»، «ظلم» و «طمع» آن را انباشته‌اند. در نگاه اول، چنین فضایی ممکن است احساسات بیننده را جریحه‌دار کند؛ اما از طرف دیگر، نمی‌توان گفت که در این تابلو چیزی از‌ قلم‌ افتاده است؛ The Favourite، تصویری ویرانگر و چاپلوسانه را به ‌نمایش می‌گذارد. این تصویر خوشایند نیست؛ اما توسط آینه‌ای بازنمایانده می‌شود که نوع غریبی از وفاداری را نسبت به حقیقت موجود در اطرافش بروز می‌دهد.

کارگردان: یورگوس لانتیموس
نویسندگان: دبورا دیویس، تونی مک نامارا
بازیگران: اولیویا کولمن، اما استون، ریچل وایس، نیکولاس هولت و اما دیویز
رده‌بندی سنی: بالای هفده سال
مدت‌زمان: یک ساعت و پنجاه و نه دقیقه
ژانر: زندگی‌نامه‌ای، درام


منبع: NY Times

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

1 دیدگاه
  1. ramin می‌نویسد

    یه نقد درست درمون خوندم . متشکرم
    خواهش میکنم چند فیلم ، در مایه و فضای سوگلی بمن معرفی کنید 🌷

fosil