نیمه اول سال ۲۰۱۹ را پشت سر گذاشتهایم؛ اکثر جشنوارههای مهم بینالمللی در حوزه سینما مانند جشنواره فیلم کن، برلین، ساندنس و چند جشنواره دیگر برگزار شدهاند.
نیمه اول سال ۲۰۱۹ را پشت سر گذاشتهایم؛ اکثر جشنوارههای مهم بینالمللی در حوزه سینما مانند جشنواره فیلم کن، برلین، ساندنس و چند جشنواره دیگر برگزار شدهاند. هماکنون عموم مردم و منتقدان، آمادگی قضاوت درباره فیلمهایی که از کشورهای گوناگون در این جشنوارهها شرکت کردهاند را دارند و میتوانند از میان آنها، فیلمهای پراهمیت سال را انتخاب کنند. در فیلیمو شات به معرفی ۱۰ فیلم خارجی زبان پرداختهایم که تا این لحظه، بیشترین نقد مثبت را از سوی متخصصان و تماشاگران دریافت کردهاند؛ با ما همراه باشید.
در سالهای اخیر، شاهد پدیده جالبی هستیم: جشنوارههای مختلف سینمایی، دیگر فقط عرصه درخشش فیلمهای اروپایی نیستند؛ بلکه آثار تولیدشده در آسیا، آمریکای لاتین و آفریقا هم تحسین و احترام زیادی را برمیانگیزند و توجه بسیاری را به خود جلب میکنند. این آثار که معمولا با عنوان «فیلم غیر انگلیسیزبان» یا «فیلم خارجی زبان» مطرح میشوند، رویکردهای فنی و دیدگاههای محتوایی متمایزی را به نمایش میگذارند.
توجه داشته باشید که به دلیل وجود تفاوت در سیستم و روش توزیع آثار سینمایی در کشورهای مختلف، لیست زیر به فیلمهایی میپردازد که در سال ۲۰۱۹ بر پرده سینماهای ایالاتمتحده آمریکا به نمایش درآمدهاند یا اکران خواهند شد.
۱۰- «فکر میکنی من کی هستم»
کارگردان: سفی نبو
محصول کشور فرانسه
در این فیلم، ژولیت بینوش نقش زنی میانسال را ایفا میکند؛ او به وفاداری همسرش مطمئن نیست و به همین دلیل تصمیم دارد یک صفحه جعلی در فیسبوک بسازد. «فکر میکنی من کی هستم» ششمین فیلم بلند کارگردان فرانسوی سفی نبو و اقتباسی از رمان کامیل لورنز است که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد.

کِلِر، معلمی ۵۰ ساله است که از زندگی با همسرش، لودو، راضی و خوشحال نیست. شک و بدبینی او به لودو باعث میشود که صفحهای جعلی در فیسبوک بسازد تا همسرش را امتحان کند. کلر هویت جدیدی انتخاب میکند: کلارا، ۲۵ ساله.
در ابتدا، همهچیز ساده و تحت کنترل به نظر میرسد، اما بهتدریج مهارکردن اوضاع سخت میشود؛ در این میانه، الکس که بهترین دوست لودو است با این هویت مجازی ارتباط برقرار میکند و بر پیچیدگی شرایط میافزاید.
آنچه این فیلم خارجی زبان را متمایز میکند، تلاشش برای بیان این ایده است: رفتار شخصیتها بیش از آنکه بر «قربانیان» مجازیشان تاثیر بگذارد، به «خودشان» ضربه میزند.
«فکر میکنی من کی هستم»، داستانی گیرا و اخلاقی را درباره هویتهای عصر مدرن تعریف میکند؛ هویتهایی که زیر سلطه ارتباطات مجازی هستند. این موضوع، اخیراً در چند فیلم و سریال تلویزیونی دیگر به تصویر کشیده شده است، اما در اثر سینمایی سفی نبو، شخصیت اصلی با دیدگاه روانشناسانه عمیقتری موردبررسی قرار میگیرد.
۹- «آتلانتیک»
کارگردان: ماتی دیوپ
محصول کشور سنگال
این فیلم، اولین اثر بلند ماتی دیوپ، کارگردان جوان سنگالی و برادرزاده فیلمساز مشهور، جیبریل دیوپ مامبتی است. «آتلانتیک»، داستان دختری ۱۷ ساله به نام آدا را روایت میکند که با آرزوی یک زندگی بهتر در اروپا، بهصورت غیرقانونی از کشورش خارج میشود. او در این ماجرا تنها نیست؛ عشقش و چند کارگر هموطن همراه آدا هستند. اما همهچیز طبق برنامه پیش نمیرود: مرد، او را رها میکند و آدا مجبور میشود که برخلاف میلش با مردی دیگر ازدواج کند. پیش از وقوع این ازدواج اجباری، اتفاقاتی خارقالعاده رخ میدهند و زندگی این زن جوان، مسیر تازهای مییابد.

«آتلانتیک» تصاویری زیبا از اقیانوس بیکران را به تصویر میکشد که بیانگر تفاوتهای دو دنیای متفاوت است: تفاوت بین اروپا و سنگال. اگرچه داکار (پایتخت سنگال)، مناظری چشمنواز دارد اما تضادهای اجتماعی میان این دو دنیا، تأسفبرانگیز است؛ بااینحال، آنچه این فیلم خارجی زبان را برای تماشاگران غیربومی جذاب میکند، پرداختن به شباهتهایی است که در دل تفاوتها وجود دارند. علاوه بر این، استفاده از المانهای رئالیسم جادویی، برای بیان بهتر محتوا به کمک کارگردان آمده است و دیوپ با استفاده از استعارههای قدرتمند به نقد «بحران مهاجرت» و «تعصب مذهبی موجود در کشورهای آفریقایی» میپردازد.
فیلم در روایت عاشقانه خود، مضامینی را به تصور میکشد که برای جامعه امروز سنگال اهمیت بالایی دارند؛ برای مثال، ساخت مجتمعهای صنعتی بزرگ درحالیکه اکثر مردم با مشکلاتی عظیم دستوپنجه نرم میکنند و این موضوع باعث مهاجرت آنها به اروپا میشود. دیوپ در به تصویر کشیدن دوراهی پیشروی جوانان کشورش، موفق عمل میکند: دو مسیر متناقض که یکی به سمت «انتخاب زندگی متفاوت در مقایسه با والدین» و دیگری بهسوی «پافشاری و تلاش برای بهبود شرایط زندگی در کشور خود، علیرغم تمامی مشکلات موجود» پیش میرود.
۸- «عشق الهی»
کارگردان: گابریل ماسکارو
محصول کشور برزیل
فیلم جدید گابریل ماسکارو، کارگردان برزیلی که با فیلم «نرهگاو نئونی» میشناسیمش، تصویری از یک «پادآرمانشهر» ارائه میکند که هرروز بیشازپیش، تحت سلطه دین قرار میگیرد. فیلم در سال ۲۰۲۷ روایت میشود، زمانی که برزیل تحت سلطه ایمان قرار گرفته است و در عوض جشن کارناوال، یک رویداد ملی جدید و بسیار محبوب با عنوان «ضیافت عشق برتر» اجرا میشود؛ نوعی جشن و گردهمایی، برای مردم وفاداری که منتظر بازگشت مسیح هستند.
شخصیت اصلی فیلم، جوآنا، فردی بسیار باایمان است که بهعنوان کارمند در اداره اسناد رسمی کار میکند. او با رعایت اصول دینی خود، همواره در تلاش است که زوجین را از طلاق منصرف کند؛ اما درصورتیکه موفق به مجاب کردن آنها نشود، قدرتی را که بهواسطه شغلش در اختیار دارد بهکار میگیرد تا روند اداری جدایی را تا حد ممکن دشوار سازد.

شخصیت اصلی فیلم «عشق الهی»، روزهای سختی را میگذراند: جوآنا قادر به باردارشدن نیست و این موضوع آزارش میدهد. علاوهبر آن، ناتوانیاش در جلوگیری از طلاق که کاملا برخلاف باور مذهبی اوست، فشار روانی مضاعفی ایجاد می کند؛ اما هیچکدام از اینها نمیتوانند ایمان او را متزلزل کنند.
فیلم خارجی زبان «عشق الهی» از نظر زیباییشناسی و روایت داستان موردتوجه قرار گرفته است؛ چراکه ماسکارو مسیری را ادامه میدهد که در فیلم «نره گاو نئونی» در پیش گرفته بود: بخش عمده داستان، در پلانهای طولانی و ثابت بیان میشود. پلانهایی با قاببندی دقیق و البته اشاره به تمایلات جنسی که در فیلمهای دیگر او هم مشهود است.
۷- «درد و شکوه»
کارگردان: پدرو آلمودوار
محصول کشور اسپانیا
یک فیلمساز محترم، علاوه بر بحران خلاقیت و مشکلات سلامتی، در یک بحران وجودی شدید با ارواحی از گذشته خود روبرو میشود؛ پدرو آلمادوار در این فیلم، بیش از آثار دیگرش، زندگینامه خود را روایت کرده و آسیبهای دوران کودکی و پیچیدگیهای زندگیاش بهعنوان یک فیلمساز را به تصویر کشیده است. همکاران آلمودوار برای ساخت «درد و شکوه»، همان تیم قدیمی و همیشگی هستند: موسیقی فیلم را آلبرتو ایگلسیاس ساخته است؛ کسی که همکاریاش با پدرو، پس از فیلم «گل اسرار من» محصول سال ۱۹۹۵ ادامه یافت. مسئولیت فیلمبرداری بر عهده خوزه لوئیس آلکائینه بوده است و همچنین آنتونیو باندراس و پنه لوپه کروز به ایفای نقش پرداختهاند.

باندراس نقش سالوادور مالو را ایفا میکند؛ کسی که به نظر میرسد بُعد دیگری از شخصیت آلمادوار باشد. جالب است بدانید که خط سیر داستانی این شخصیت، بسیار شبیه به شخصیت فیلم «پوستی که در آن زندگی میکنم» محصول سال ۲۰۱۱ از همین کارگردان است؛ از دیگر شباهتهای این دو کاراکتر میتوان به مدل مو، لباسها، اشیا و حتی آپارتمان محل زندگی اشاره کرد. مالو که قادر نیست پروژه ساخت فیلم جدیدش را آغاز کند، بخشهایی از کودکیاش، شروع فعالیت کاری، رابطههای عاشقانه، گذر از دههها و مناطق مختلف اسپانیا را به یاد میآورد.
«درد و شکوه» بسیاری از ویژگیهای مشهور و علایق روحی آلمادوار را ندارد؛ ویژگیهایی که بهنوعی «ردپای او» هستند: تمایلات او برای زیباییشناسی هنر مبتذل، پالتهای رنگی درخشان و افراط در ایفای نقش.
در مقابل، به نظر میرسد که شاهد نگرش جدید این فیلمساز اسپانیایی هستیم: نگرشی هوشیارانهتر که با تنوع رنگی کمتری بر روانشناسی شخصیتها متمرکز است، نه زیباییشناسی؛ درست همانطور که در فیلم «جولیتا» محصول سال ۲۰۱۶ دیدیم. بااینحال، هنوز هم میتوان جنبههای بارز آثار آلمادوار را تشخیص داد، بهویژه در نحوه روایت و تقاطع زمانی به روشی هوشمندانه؛ چیزی که یکی از نشانههای همیشگی سینمای اوست.
۶- «ناپدید شدن مادرم»
کارگردان: بنیامینو باریز
محصول کشور ایتالیا
یک فیلم خارجی زبان ، نباید الزاما داستانی باشد تا موردتوجه قرار بگیرد؛ «ناپدید شدن مادرم»، مستندی بسیار جالب است که از «خاطرات» بهعنوان یک منبع برای مطالعات روششناختی و برقراری زیباییشناسی متناسب آن استفاده می کند. کارگردان ایتالیایی، بنیامینو باریز، با روایت داستان مادرش در دنیای مد و فعالیت سیاسی، یک پانورامای جالب از دهههای ۶۰، ۷۰ و ۸۰ ارائه می دهد؛ این دوره های زمانی بسیار متفاوت هستند اما درنظر گرفتن آنها، برای درک پدیده های اجتماعی قرن بیستویکم ضروری است.
باریز در این مستند، فیلمهای آرشیوشده و کلیپهای خانگی را به همراه عکسهای گرفتهشده توسط خودش ترکیب کرده است و از این طریق به شرح زندگی مادرش میپردازد؛ زنی که در اوایل دهه ۱۹۶۰ یکی از افراد مشهور دنیای مد و فشن بود و با سرشناسترین شخصیتهای دنیای هنر آن دوران، ازجمله اندی وارهول ارتباط داشت.

بندتا بارزینی، مادر کارگردان، تحت تاثیر جنبشهای گسستگی اجتماعی در میانه دهه ۶۰ وارد فرایند خودآگاهی و دلسردی از دنیای رویایی مد شد؛ او سپس به روزنامهنگاری و تدریس در دانشگاه روی آورد و در آغاز دهه ۱۹۷۰، ازجمله کسانی بود که سواستفاده از زنان در صنعت مد را تقبیح میکرد.
ظرافت باریز در فیلمبرداری از مادرش در سنین پیری، یادآور فیلم «کاتاتسوموری» محصول سال ۱۹۹۴ اثر نائومی کاوازی است. این فیلمساز ژاپنی، روشی مشابه را برای نشان دادن رابطه خود با مادربزرگش بهکار گرفته بود. تفاوتهای ظریف باریز با شخصیت قوی و سختگیر مادرش، پیچیدگی رابطه آنها و همچنین کاراکتر جذاب این سوپر مدل الهامبخش را میتوان از ویژگیهای بارز این مستند دانست.
۵- «من در خانه بودم، اما…»
کارگردان: آنگلا شانیلیک
محصول کشور آلمان
آنگلا شانیلیک، کارگردان تحسینشده آلمانی، بیشتر بهواسطه فیلم بلندش با نام «مارسی» محصول سال ۲۰۰۴ شناخته میشود. به نظر میرسد که او در هنگام ساخت «من در خانه بودم، اما …» بر ادامه دادن مسیر دنبال شده در فیلم دیگرش، «مسیر رویایی» محصول سال ۲۰۱۶ پافشاری داشته است؛ فیلمی که بهشدت تحت تاثیر سینمای ژان-ماری استراوب و همسرش دنیله هولیت قرار داشت.

قرار دادن فیلم خارجی زبان «من در خانه بودم، اما…» در یک ژانر خاص، کار دشواری است؛ در ابتدا، عنوان آن به یکی از اولین فیلمهای یاسوجیرو اوزو در سال ۱۹۳۲ اشاره دارد: «من متولد شده بودم، اما …». اما علیرغم این ارجاع، اثر شانیلیک کاملاً متفاوت از فیلم اوزو است؛ او در این فیلم، از یک موقعیت درام خانوادگی الهام میگیرد.
داستان فیلم با پیدا شدن فیلیپ، فرزند ۱۳ ساله آسترید، آغاز میگردد؛ پسری که احتمالا به دلیل ناراحتی ناشی از مرگ پدرش، به مدت یک هفته در جنگل گم شده بود. از این به بعد، فیلم ترکیبی از لحظات مختلف زندگی این خانواده و افراد نزدیک به آنها را نشان میدهد؛ خانوادهای که سعی دارند پس از گمشدن و پیدا شدن ناگهانی فرزندشان، به زندگی روزمره و عادی ادامه دهند.
در سکانسی از «من در خانه بودم، اما…» با نماهایی مواجه هستیم که بهتنهایی دارای معنا نیستند؛ درواقع این سکانس با حس زیباییشناختی بسیار قوی کارگردان و تصویربرداری جذاب ایوان مارکویچ نجات مییابد. طراحی صدای فیلم هم به کمک تصاویر آمده است: نور سرد در لحظات دشوار دیده میشود؛ همراه با سکوت مطلق و صداهای زندگی روزمره.
صحنههای متعددی وجود دارند که در آنها شاهد نماهای طولانی، ثابت و صامت، جو سنگین، عجیب و ناراحتکننده ایجاد هستیم. در بقیه نماها، گفتگوهای طولانی در مورد «هنر ایده آل» و «معنای زندگی» را میبینیم که در بعضی مواقع، یادآور فیلم شانتال آکرمن در سال ۱۹۷۷ با عنوان «خبرهایی از وطن» هستند؛ نماهایی که راوی، روی تصاویری از شهر صحبت میکند که از درون یک خودروی در حال حرکت گرفته شدهاند.
۴- «یک روز بسیار سفید»
کارگردان: هلاینور پالمِیسِن
محصول کشور ایسلند
هلاینور پالمِیسِن، کارگردان ایسلندی، در دومین فیلم بلند خود داستان اینگیموندور را روایت میکند؛ اینگیموندور، یک افسر سابق پلیس است که در یکی از شهرهای کوچک و دورافتاده ایسلند زندگی میکند. همسر او، دو سال پیش در یک سانحه رانندگی درگذشته و این حادثه، اینگیموندور را در حالت عزاداری و غم مطلق رها کرده است. او بسیار تلاش میکند تا عشق و زمانش را برای نوهها یا فعالیتهایی مانند بازسازی خانهاش صرف کند، اما این کار برای غلبه بر درد فقدان همسرش کافی نیست. ماجرا، از زمانی آغاز میشود که او به مردی در روستا مشکوک میشود و حس میکند که این مرد، با همسرش رابطه داشته است. اینگیموندور که با عقدههای ذهنیاش درگیر است، به دنبال حقیقت میرود.
عنوان فیلم، به یک افسانه ایسلندی اشاره دارد. این افسانه میگوید که وقتی آسمان بسیار سفید باشد، زمین و آسمان پیوند می خورند و شاید بتوان با مردگان ارتباط برقرار کرد.

شایان ذکر است که مناظر، نقش مهمی در نمایاندن روحیه غم و اندوه ایفا کردهاند؛ در اولین نماها، خانهای را در گذر فصلها مشاهده میکنیم که به شکلی بسیار زیبا، روحیه حاکم بر فیلم را بیان میکنند. در بسیار از لحظات «یک روز بسیار سفید»، شاهد نماهایی هستیم که رنگ سفید در آنها نفوذ کرده است؛ بدین ترتیب، فرایند ذهنی اینگیموندر را بهتر درک میکنیم. همچنین دقت و تیزبینی کارگردان در رعایت تناسب و زیبایی قاببندیها، در تکتک لحظات فیلم مشهود است.
«تدوین» ابزار دیگری است که این فیلم خارجی زبان از آن به روشی جالب استفاده میکند. در طول فیلم، نماهایی را میبینیم که در میانه گفتگوها اضافه شدهاند و تصور پلیسی اینگیموندور را نشان میدهند؛ این صحنهها گویای شیوه کار او هستند که در هر شرایطی، به دنبال سرنخی پلیسی میگردد.
نیمه اول «یک روز بسیار سفید»، ریتم کندی دارد و به آشنا کردن ما با وضعیت زندگی، حال روحی و عاطفی شخصیت اصلی میپردازد؛ بااینحال، فیلم بهتدریج نشانههای یک اثر هیجانانگیز را آشکار میکند. این فیلم، نمایشی زیبا از پیچیدگیهای اندوه و تمامی احساسات همراه آن است.
۳- «مانوس»
کارگردان: آلخاندرو لاندس
محصول کشور کلمبیا
داستان فیلم جدید آلخاندرو لاندس، کارگردان آرژانتینی، در یک منطقه کوهستانی دورافتاده در محدوده کلمبیا رخ میدهد. هشت سرباز جوان، یک آمریکایی را گروگان گرفتهاند؛ شخصیتی مرموز به نام «پیامآور»، وظایف و ماموریتهای آنان را تعیین میکند. تاکید پیامآور، بر اجرای ماموریتها به اثربخشترین و سریعترین روش ممکن است؛ بدون در نظر گرفتن هزینهها و پیامدهای احتمالی.

جزییات بسیار مختصری درباره وضعیت پسزمینه داستان به بیننده توضیح داده میشود: ما فقط میدانیم که آن هشت سرباز، خود را جزئی از یک «سازمان» میدانند و خیلی زود در محیط خشن آنها غوطهور میشویم. هر شخصیت، ویژگیهای خاص خود را دارد، اما به نظر میرسد که همه آنها عقدهای ذهنی برای رسیدن به قدرت دارند؛ واقعیتی که بسیاری از منتقدین این فیلم خارجی زبان را به یاد رمان کلاسیک «سالار مگسها» میاندازد.
«مانوس» به شیوهای ماهرانه، پویاییهای نزاع برای قدرت و ایدئولوژی در یک گروه را به تصویر میکشد: کاراکترها باید وضعیت را کنترل کنند، درحالیکه با آشفتگیهای داخلی بیشماری روبرو هستند؛ این آشفتگیها رفتهرفته بیشتر و جاهطلبی برای تبدیلشدن به «فرمانده» بیشازپیش نمایان میشود. فیلم، جنبههای مختلفی از افسانههای کلمبیا و آمریکای لاتین را به تصویر میکشد؛ همچنین سنتها و استعارههای فرهنگ فعلی آمریکای لاتین هم در «مانوس» نمود پیدا میکنند.
۲- «قوش شب»
کارگردانان: جولیانو دورنلی و کلبر مندونسا فیلیو
محصول کشور برزیل
وسترن، پادآرمانشهری، علمی- تخیلی، رئالیسم و درام اجتماعی؛ فیلم جدید کلبر مندونسا فیلیو و جولیانو دورنلی و برنده جایزه هیئت داوران جشنواره فیلم کن را میتوان ترکیبی واقعی از هر یک از این ژانرها دانست. البته هیچچیز نمیتواند موفقیت تجاری یک فیلم را تضمین کند و «قوش شب» هم از این قاعده مستثنا نیست.

«قوش شب»، داستان شهری در شمال برزیل را روایت میکند که پس از مرگ رییس قبیله ساکن در آن، بهسادگی از روی نقشه محو میشود. مشکلاتی مانند کمبود آب، انرژی، غذا، و دارو وجود دارند اما اینها تمام مشکلات مردم نیستند. خشونت شدید فیلم از جایی شروع میشود که شهردار فاسد، که برای انتخاب مجدد وارد رقابت میشود و شهر را به آمریکاییهای مهاجر میفروشد تا ساکنان آن را بیرون کنند. به نظر میرسد همهچیز برای ساکنان باکورائو از دست رفته است اما با کشف یک داروی توهمزا، به آگاههایی دست پیدا میکنند که در متحدشدن و چاره اندیشیدن به کمکشان میآید.
فیلم «باکورائو» یا «قوش شب» شخصیت اصلی ندارد، اما حضور چند شخصیت کلیدی، داستان را پیش میبرد و حس جامعه و اتحاد را تقویت میکند؛ این همان چیزی است که کارگردان سعی در بیانش دارد. فیلم را میتوان تمثیلی واقعی از مشکلاتی دانست که به دلیل توسعهنیافتگی، فساد و کمبود آگاهی سیاسی در جامعه برزیل دیده میشوند. علاوه بر این، فیلم شایستگیهای مهم دیگری هم دارد که ازجمله آنها میتوان به نقد اجتماعی قدرتمند به روشی کاملاً خلاقانه اشاره کرد.
۱- «انگل»
کارگردان: بونگ جون هو
محصول کشور کره جنوبی
فیلم «پاراسایت» یا «انگل»، احتمالاً تحسینبرانگیزترین فیلم خارجی زبان امسال است. این فیلم، برنده جایزه نخل طلا از جشنواره فیلم کن شد و کارگردان آن در جامعه بینالمللی مورد تحسین قرار گرفت. بونگ جون هو، پیشازاین، در سال ۲۰۱۷ با ساختن فیلم «اوکجا» محصول نتفلیکس توجه عموم را به خود جلب کرده بود. اثر جدید او در سال ۲۰۱۹، فیلمی حیرتآور درباره یک خانواده بیکار در کره جنوبی است که قصد دارند به یک خانواده ثروتمند نفوذ کنند.

خانواده کیم، ساکن آپارتمانی کوچک در یکی از محلههای فقیرنشین سئول هستند و بیکاری، مشکلات زیادی را به آنها تحمیل کرده است. آنها تصمیم دارند که به هر قیمتی، به اینترنت، برق و انرژی دسترسی پیدا کنند.
هنگامیکه پسر خانواده بهعنوان معلم خصوصی برای آموزش زبان انگلیسی به دختر خانواده ثروتمند پارک استخدام میشود، خانواده کیم تصمیم میگیرند که از فرصت ایجادشده، حداکثر بهره را ببرند؛ آنها قصد دارند که از آشنایی با خانواده پارک استفاده و برای تمامی اعضای خانواده شغل پیدا کنند. ابتدا، خواهر کی وو به پسر خانواده پارک هنر آموزش میدهد، کی تائک راننده میشود و درنهایت مادربزرگ خانواده کیم، بهعنوان خانهدار پذیرش میشود. البته خانواده پارک نمیدانند که همگی آنها اعضای یک خانواده هستند.
سبک فیلمنامه بهگونهای است که بونگ جون هو را به دورانی از فیلمسازیاش بازمیگرداند که فیلمهای مهمش را ساخت. آثاری که موجب شهرتش شدند؛ بهخصوص «خاطرات قتل» محصول سال ۲۰۰۳ که در ساخت آن، برخلاف «اوکجا»، خبری از بودجه هنگفت و حضور بازیگران بینالمللی نبود.
بونگ جون هو در خلق فضایی گیرا، بسیار موفق است؛ فضایی که نهفقط تنش و تعلیق یک درام خوشساخت را در برابر چشمان بیننده به تصویر میکشد، بلکه مشکلات عمیق ناشی از نابرابریهای اجتماعی را هم برای او بازگو میکند.
منبع: Taste of Cinema
اسم فیلم ها رو به انگلیسی بنویسید
۱۰. Who You Think I Am
۹. Atlantics
۸. Divine Love
۷. Pain and Glory
۶. The Disappearance of My Mother
۵. I Was at Home, But
۴. A White, White Day
۳. Monos
۲. Bacurau
۱. Parasite
خیلی از فیلمارو ندیدم ولی پاراسایت عالی بود
کاش ی فیلم ایرانی هم امسال به اندازه ی فیلمای تو لیست خوب بود و تو فهرست میومد