فیلم بابیلون، پنجمین و جدیدترین فیلم دیمین شزل است. فیلمی که علی رغم انتظارها تنها در ۳ بخش بهترین طراحی لباس، بهترین موسیقی فیلم و بهترین طراحی صحنه نامزد اسکار شده است. این فیلم همچنین در مراسم گلدن گلوب نامزد ۵ جایزه از جمله بهترین فیلم موزیکال یا کمدی شد، اما هیج جایزهای کسب نکرد. اما هیچ کدام از اینها باعث نمیشود نسبت به فیلم جدید این فیلمساز بااستعداد کنجکاو نباشیم. شزل اینبار با بابیلون سراغ دوران گذشته هالیوود و زمانیکه فیلمها از صامت به ناطق منتقل شدند، رفته است. با فیلیموشات و معرفی و نقد فیلم بابیلون همراه باشید.
هالیوود خیلی دوست دارد درباره خودش فیلم بسازد، اما فیلم بابیلون Babylon به حدود ۱۰۰ سال قبل میرود تا از این دوران در این صنعت پرده بردارد. بازهای که از آن گاهی به عنوان دوران انحطاط و تباهی لجام گسیخته هالیوود یاد میشود. بابیلون جدیدترین فیلم کارگردان جوان و مطرح هالیوود، دیمین شزل است. شزل آنقدر پلههای ترقی را با سرعت پشتسر گذاشت که شاید از نگاه برخی غیرمنصفانه بنظر برسد، اما نگاه کردن به آثاری که او تنها تا ۳۷ سالگی ساخته، نشان میدهد که جایگاه امروز او کاملا منطقی است.
خلاصه داستان بابیلون
داستان بابیلون در دهه ۲۰ هالیوود و در دوران گذار از فیلمهای صامت به سینمای ناطق اتفاق میافتد. این فیلم مانند روزی روزگاری در هالیوود تارانتینو و لیکریش پیتزا پل توماس اندرسن شخصیتهای تخیلی را با کاراکترهای واقعی ترکیب میکند. داستان فیلم پیرامون چند شخصیت میچرخد که برخی در دوران گذار به سینمای ناطق به موفقیت میرسند و برخی دیگر برای حفظ مسیر حرفهای خود تلاش میکنند. در ادامه خلاصه داستان رسمی فیلم را با هم مرور میکنیم:
«بابیلون یک قطعه حماسی اورجینال مربوط به دهه ۲۰ هالیوود به کارگردانی دیمین شزل و با حضور بازیگرانی مانند برد پیت، مارگو رابی و دیگو کارلو در نقشهای اصلی و چهرههای دیگری شامل جوان آدپو، لی جون لی و جین اسمارت است. داستانی از جاهطلبیهای بزرگ و افراط کاریهای شنیع که ظهور و سقوط شخصیتهای متعدد را در دوران انحطاط و تباهی افسارگسیخته در اوایل هالیوود دنبال میکند».
بازیگران و عوامل فیلم بابیلون
برد پیت و مارگو رابی، پس از بازی در فیلم روزی روزگاری در هالیوود (Once Upon a Time in Hollywood) کوئنتین تارانتینو، در اینجا دوباره در فیلمی درباره هالیوود در کنار یکدیگر قرار دارند. پیت در این فیلم در نقش شخصیتی به نام جک کنراد حضور دارد. کاراکتر پیت شخصیتی تخیلی است، اما براساس جان گیلبرت، ستاره بزرگ سینمای صامت در دهه ۲۰ که در راستای ناطق شدن فیلمها تلاش میکرد، خلق شده است. البته شمایل پیت در این فیلم احتمالا برخی دیگر از نمادهای مردانه آن دوران مانند کلارک گیبل و داگلاس فربنکس را به یادمان خواهد آورد. مارگو رابی نیز یک بازیگر مشتاق به نام نلی لاروی که به تازگی وارد لسآنجلس شده را به تصویر کشیده است. گفته میشود که شخصیت رابی از کلارا بو که در عصر ناطق شکوفا شد، الهام گرفته شده است. با اینحال میتوان رد و نشانی از بازیگران بزرگ دیگری مانند جین ایگلز، جوآن کرافورد و آلما روبنس را در شخصیت او دید. رابی از زمان بازی در فیلم گرگ وال استریت (The Wolf of Wall Street) به بازیگری شناخته شده تبدیل شد و برای نقشهایش در ۲ فیلم من تونیا هستم (I, Tonya) و بامشل (Bombshell) 2 نامزدی اسکار کسب کرد.
دیگو کالوا در نقش مانوئل یا مانی تورس یک مهاجر مکزیکی است که به تازگی به هالیوود مهاجرت کرده و همه چیز را برای اولینبار تجربه میکند. کالوا که اخیرا در فصل سوم و آخر سریال نارکوها: مکزیک (Narcos: Mexico) نتفلیکس حضور پیدا کرده بود، اگرچه شاید در حال حاضر چندان شناخته شده نباشد، اما مطمئنا بابیلون نام او از بیش از قبل بر سر زبانها خواهد انداخت.
لی جون لی در نقش لیدی فی ژو یکی از شخصیتهای مکمل فیلم است. شخصیتی که بنظر میرسد به شدت از آنا می ونگ بی عیب و نقص، اولین ستاره سینمایی چینی آمریکایی و نماد مد دهههای ۲۰ و ۳۰، الهام گرفته شده است. جین اسمارت، بازیگر برنده ۵ جایزه امی، در نقش الینور سنت جان حضور دارد. اسمارت برای بازی در نقش دبورا ونس در سریال هک (Hacks) اخیرا ۲ بار برنده جایزه امی بهترین بازیگر نقش اول زن در یک سریال کمدی شده است. توبی مگوایر در قالب شخصیتی به نام جیمز مککی حضور پیدا کرده است. پیش از این تصور میشد که او نقش چارلی چاپلین را بازی میکند اما بنظر میرسد که شخصیت او ارتباطی با این بازیگر اسطورهای ندارد. مکس مینگلا در نقش اروینگ تالبرگ، تهیهکننده موفق سینما، یکی از معدود شخصیتهای واقعی فیلم است. بازیگر نامزد امی، جوان آدپو که برای بازی در فیلمها و سریالهایی مانند حصارها (Fences)، نگهبانان (Watchmen) و وقتی آنها ما را میبینند (When They See Us)، شناخته میشود، یک نوازنده سیاهپوست به نام سیدنی پالمر است.
سامارا ویوینگ، کاترین واترسون، اولیویا وایلد، فلی، جف گارلین، اسپایک جونز، کلوئه فاینمن (در نقش ماریون دیویس)، لوکاس هاس، اریک رابرتس، پی. جی. برن، فیبی تانکین، جنیفر گرانت، پاتریک فوگیت، کایا گربر، تیلور هیل، لوئیس تان، جو دالساندرو، مارک پلت و اتان سوپلی، از دیگر بازیگران این فیلم پرستاره هستند.
درباره دیمین شزل کارگردان Babylon
شزل اولین فیلم خود گای و مدلین روی نیمکت (Guy and Madeline on a Park Bench) را زمانی ساخت که تنها ۲۴ سال داشت. این فیلم سیاه و سفید موزیکال و رمانتیک که با بودجهای ۶۰ هزار دلاری به سرانجام رسیده بود، نام شزل را به عنوان یک فیلمساز جوان آیندهدار در نزد منتقدان مطرح کرد. اما شزل نخستین موفقیت بزرگ خود را در سال ۲۰۱۴ و با فیلم ویپلش یا شلاق (Whiplash) به دست آورد. دومین فیلم بلند شزل که براساس فیلم کوتاهی به همین نام از خودش ساخته شده بود، موفق به کسب ۵ نامزدی در مراسم اسکار از جمله بهترین فیلم و برنده ۳ جایزه از جمله بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای جی. کی. سیمونز شد.
شزل با فیلم بعدی خود یعنی لا لا لند (La La Land) وارد سینمای جریان اصلی شد. فیلم موزیکال رمانتیکی که نه نتها مورد استقبال منتقدان قرار گرفت بلکه در گیشه نیز عملکردی فوقالعاده داشت و ۴۴۷.۴ میلیون دلار در سراسر جهان فروخت. رقمی که باتوجه به بودجه ۳۰ میلیون دلاری فیلم، از یک موفقیت بزرگ خبر میداد. لا لا لند در مراسم اسکار رکوری فوقالعاده بجا گذاشت و با کسب ۱۴ نامزدی از جهت بیشترین میزان نامزدی یک فیلم در این مراسم در کنار تایتانیک (Titanic) جیمز کامرون و همه چیز درباره ایو (All About Eve) جوزف ال. منکیهویچ قرار گرفت. در شب مراسم، لا لا لند برنده ۶ جایزه از جمله بهترین کارگردانی برای شزل و بهترین بازیگر زن برای اما استون شد، هرچند در نهایت رقابت بهترین فیلم را به مهتاب (Moonlight) بری جنیکنز واگذار کرد. شزل پس از لا لا لند یک فیلم زندگینامهای درباره نیل آرمسترانگ، نخستین انسانی که قدم به ماه نهاد، ساخت. نخستین انسان (First Man) اگرچه در گیشه موفقیت فیلم قبلی شزل را تکرار نکرد و تنها نامزد ۴ جایزه اسکار شد، اما استقبال بسیار مثبت منتقدان را به همراه داشت.
فیلمبرداری و بودجه بابیلون
فیلمبرداری بابیلون در حالی از اول ژوئیه ۲۰۲۱ تحت پروتکلهای سختگیرانه کووید شروع شد که تولید آن در ابتدا برای اواسط سال ۲۰۲۰ برنامهریزی شده بود. فیلمبرداری عمدتا در لسآنجلس انجام شد و در نهایت در ۲۱ اکتبر ۲۰۲۱ به پایان رسید. این فیلم با بودجهای در حدود ۷۸ میلیوندلار گرانترین پروژه سینمایی دیمین شزل تا به امروز محسوب میشود.
نقد و بررسی فیلم بابیلون
تلگراف | امتیاز: ۱۰۰ از ۱۰۰
رابی کولین | فیلم آنقدر به شکل هیجانانگیزی بیپروا و جسورانه است که باعث میشود از آنچه در پیش است واقعا وحشت زده شوید.
مجله پیست | امتیاز: ۸۵ از ۱۰۰
کتی میشل چاکون | بابیلون با تمام پلیدی، بدبینی و روحیه انتقامجویانه زهرآلودش، در محراب سینما چارهای جز اینکه ستایشگری وفادار باشد نخواهد داشت.
Movie Nation | امتیاز: ۷۵ از ۱۰۰
راجر مور | بابیلون فیلمی باشکوه، عجیب و غریب، عظیم و پرقیل و قال است. فیلمی که شبیه هیچ کدام از چیزهای دیگری که امسال روی پرده دیده یا شیندهایم، نیست.
لس آنجلس تایمز | امتیاز: ۶۰ از ۱۰۰
جاستین چنگ | اعتراف میکنم که در دقایق زیادی بابیلون را مسحورکننده دیدم، حتی زمانی که سادهلوحانه، تهاجمی و مبهم بنظرم میرسید.
ScreenCrush | امتیاز: ۵۰ از ۱۰۰
مت سینگر | بنظر میرسد که شزل آنچنان شیفته شبیهسازی خود از این دنیای فراموش شده است که آدمهای داخل آن را از یاد میبرد.
مجله اسلیت | امتیاز: ۴۰ از ۱۰۰
دانا استیونز | بابیلون مانند فیل در حال اجابت مزاج ابتدای فیلم است؛ غول آسا و بزرگ، اغلب زننده و دافعه برانگیز، اما به سختی میتوان نگاهش نکرد.
واشینگتن پست | امتیاز: ۳۷ از ۱۰۰
ان هورنادی | بابیلون مانند بسیاری از فیلمهای اخیر نظیر روزی روزگاری در هالیوود، بلفاست، خانواده فیبلمن و امپراتور روشنایی، میخواهد به رسانهای ادای احترام کند که همه ما را در تاریکی گرد هم میآورد. اما همچنین فیلمی است که هیچ فرصتی را از دست نمیدهد تا در هر لحظه مخاطب را از خودش دور کند.
TheWrap | امتیاز: ۲۵ از ۱۰۰
آلونسو دورالده | این یک فیلم هذیانی هیجانزده است که ایدهها، تصاویر و قطعات تاریخی بزرگی را عرضه میکند، بدون آنکه به چیزی برسد.
نقد مفصل فیلم از سایت راجر ایبرت
برایان تالریکو | دیمین شزل علاقه زیادی به تنبیه کردن تمایل به کمالگرایی دارد. چه رسیدن به یک ریتم بینقص در موسیقی باشد، یا کسب موفقیت در هالیوود. در فیلمهای او شخصیتهایی وجود دارند که حاضرند برای رسیدن به خط پایان شکنجههای روحی و جسمی را تحمل کنند. اگر لا لا لند نگاهی احساساتی و همراه با شگفتی به صنعت فیلم بود، بابیلون به نظر میرسد که در نقطه مقابل نقدهایی که به آن فیلم میشد قرار میگیرد. این یک قطعه تاریخی مجلل مربوط به دهه ۲۰ است که به این میپردازد که چگونه اغلب تصاویر جادویی پرده نقرهای واقعا محصول کار فوقالعاده سخت، رویاهای محقق نشده و مقادیر زیادی شانس هستند. سکانسهای متعددی در بابیلون با جزئیات مفصل نشان میدهند که برای گرفتن ۲ ثانیه فیلم چقدر کار انجام میشود. مانند زمانی که جمعیت زیادی در یک زمین بزرگ منتظر نشستهاند تا دوربینی تهیه شود یا هنگامی که به کمال و بینقصی دشوار مورد نیاز برای ضبط صدا اشاره میشود. این دو صحنه عالی به ما یادآوری میکنند که هیچ یک از اینها آسان نیست، حتی اگر همه چیز بسیار سرگرمکننده بنظر برسد.
موسیقی متن عالی فیلم بابیلون، گروه بازیگری با استعداد و فیلمبرداری ماهرانه، همگی در اینجا انکارناپذیر هستند. با این حال عناصر رواییای در بابیلون وجود دارند که از همان ابتدا بیمعنی و توخالی هستند. فیلمی مانند بابیلون میتواند به شکل بیرحمانهای تلخ و نکوهشآمیز باشد، اما هنگامی که سعی میکند کلیشه «آیا همه اینها ارزشش را ندارد» را که همه میدانند در صحنههای پایانی ظاهر میشود را بیان کند، ریاکارانه بنظر میرسد
اما آیا همه اینها ارزشش را دارد؟ این سوالی سخت است. شزل با اشاره به اینکه این چیزی شبیه به نسخهای از فرود به ماه است این ادعا را مطرح میکند که ارزش سفر کردن دارد. اما او شخصیتهای خود و مخاطبانش را به درجهای از انسانگریزی میکشاند که باور کردن این ادعا از جانب او سخت بنظر میرسد. بابل فیلمی متشکل از بخشهای خیرهکننده است – هم صحنههای فردی، هم اجراها و هم عناصر فنی – اما فیلم فاقد آن افسون و سحری بنظر میرسد که شزل برای کنار هم قرار دادن این قطعات به شیوهای صادقانه به آن نیاز دارد. بابیلون فیلمی به شدت بیپروا و بیمحابا است، اما من همانند شخصیتهای خارجیای که در پایان فیلم توسط ماشین عظیم هالیوود بلعیده میشوند، احساس میکنم که مورد بازیچه قرار گرفتهام و فریب خوردهام. ممکن است کسی این استدلال را مطرح کند که این مسئله به صورت عمدی اتفاق افتاده است – یک فیلم هالیوودی نادر با احساسات ناخوشایند – اما این تفاوت بین کنار کشیدن پردهها و افشای دنیای تاریک پشت آن و یا به سادگی مالیدن صورت خود به فضولات فیل است (اشاره به لحظهای از فیلم).
در شروع بابیلون با یک مکزیکی آمریکایی به نام مانوئل تورس (دیگو کالوا) در شهر فرشتگان در پایان دوران صامت آشنا میشویم. او در تلاش است تا یک فیل را به یک مهمانی دیوانهوار هالیوودی ببرد. مهمانیای نابهنجار پر از مصرف مواد مخدر که در آن زمان فقط شایعاتش زمزمه میشد. شزل از این مجلس میگساری و عیاشانه برای معرفی شخصیتهایش استفاده میکند. از جمله بازیگری مشتاق به نام نلی لاروی (مارگو رابی) که در زمانی که ستاره اقبالش در حال طلوع است نگاه مانی (مانوئل) را به خود جلب میکند. ما همچنین با جک کنراد (برد پیت) معاشرتی و خوشبرخورد ملاقات میکنیم. یک ستاره سینمای صامت که در شرف ترک همسر سوم خود است و دنیای بیثبات شهرت زندگیاش را تحت تاثیر قرار میدهد. زیرا دوران ناطق از راه میرسد و عصر جدیدی از ستارهها شروع میشود. علاوه بر اینها، یک نوازنده ترومپت جاز به نام سیدنی (جوان آدپو) و یک میاننویس فیلمهای صامت به نام لیدی فی ژو (لی جون لی)، در آنجا حضور دارند. الینور سنت جان (جین اسمارت) نیز یک روزنامهنگار شایعهپراکن است که درباره همه چیز مینویسد. این در حالی است که در طول داستان با چهرههای شناخته شدهای مانند لوکاس هاس، اولیویا وایلد، اسپایک جونز، جف گارلین و حتی فلی ملاقات خواهیم کرد.
این یک گروه بازیگری بسیار عالی است که در راس آنها یک اجرای جسورانه دیگر از مارگو رابی و معرفی یک ستاره با بازی دیگو کالوا قرار دارد. پیت نیز با حضور برجسته خود حسی از یک شکوه از دست رفته را به تصویر میکشد که گاهی اوقات تقریبا شخصی بنظر میرسد. پیت بیش از ۳۰ سال است که یک ستاره محسوب میشود و در نتیجه ظهور و محو شدن افسانههایی مانند جک کنراد را دیده است. او اجرای خود را با مالیخولیایی ملموس آغشته میسازد که به کل فیلم عمق میبخشد. احساسی که فیلم میتوانست در جاهای دیگری نیز از آن بهره ببرد.
رویکرد پرنقش و نگار و جاهطلبانه شزل بر مسیرهای صعودی شخصیتهای خارجی – مانی، نلی و سیدنی – متمرکز است. کسانی که نمیدانند که بخشی از سیستمی هستند که به اندازه تجهیزات مورد نیاز برای فیلمبرداری (شاید کمتر) برای آنها ارزش قائل است. حتی جک کنراد ستاره نیز متوجه خواهد شد که افسانهها چقدر میتوانند مصرفی و دور ریختنی باشند. همه آنها به شیوه خود به بازیگرانی قدرتمند تبدیل میشوند. نلی به گونهای میدرخشد که کمتر بازیگر زن دیگری به جز رابی میتوانست آن را اینگونه متقاعد کننده به تصویر بکشد. همانطور که صدا جای سکوت را در سینما میگیرد استعداد موسیقیایی سیدنی نیز به اوج خود میرسد. بدیهی است که مانی یکی از باهوشترین افراد در مجموعه خود است و این مسئله به او این امکان را میدهد که بطور فزایندهای در جایگاه تصمیمگیریهای بیشتر قرار بگیرد. یک داستان عشقی توسعه نیافته میان مانی و نلی وجود دارد، اما این فیلم بیشتر از اینکه یک عاشقانه باشد بیشتر درباره عشق به فیلمها و تاریخ هالیوود است. این فیلم همچنین مملو از آمیزهای قدرتمند از جزئیات تاریخی و افسانههای شهری است.
همچنین باری دیگر بنظر میرسد که تعهد شزل باعث ارتقای گروه عوامل فنی فیلم شده است. فیلمبرداری روان لینوس ساندگرن به فیلم شتاب زیادی میبخشد. نماهای او به ندرت پرزرق و برق بنظر میرسند اما همیشه پویا و پرانرژی هستند. موسیقی متن جاسیتن هورویتز شاید بهترین موسیقی سال باشد. تمهای تکرار شونده او برای شخصیتها به کل قطعه حس اپرای بیشتری میبخشد. ارتباطی که با لحن تاریک و پایان تراژیک داستان مطابقت دارد. طراحی تولید فیلم همزمان در مرزی میان احساس واقعی بودن و خارقالعاده بودن قرار میگیرد. گاهی بنظر میرسد که برشهای رفت و برگشتی میان داستانها نسبتی با کار تدوین گر برجسته تام کراس ندارند. اما این مسئله بیشتر از اینکه در اتاق تدوین اتفاق افتاده باشد حاصل فیلمنامه گاهی نامتمرکز شزل است.
در مورد فیلمنامه، بابیلون آزمونی است درباره اینکه آیا یک فیلم میتواند مجموع قطعات باشکوهش باشد یا خیر. موسیقی متن عالی، گروه بازیگری با استعداد و فیلمبرداری ماهرانه، همگی در اینجا انکارناپذیر هستند. با اینحال عناصر رواییای در بابیلون وجود دارند که از همان ابتدا بیمعنی و توخالی هستند. فیلمی مانند بابیلون میتواند به شکل بیرحمانهای تلخ و نکوهشآمیز باشد، اما هنگامی که سعی میکند کلیشه «آیا همه اینها ارزشش را ندارد» را که همه میدانند در صحنههای پایانی ظاهر میشود را بیان کند، ریاکارانه به نظر میرسد. ظاهرا طرفداران فیلم این پایان را ستایش میکنند، اما به گمانم این نادرستترین تصیمیم در کارنامه حرفهای شزل بود.
احساس میشود که شزل به ما پیشنهاد میدهد که اگر این زندگیها در طول انتقال از عصر صامت به فیلمهای ناطق از بین نمیرفتند، دیگر فیلمی مثل آواز در باران (Singin’ in the Rain) را نداشتیم و آیا این عالی نیست که اکنون چنین فیلمی را داریم؟ این روشی عمیقا بدبینانه و سطحی برای نگاه به فیلمسازی است. اگر او فکر میکند که در حال کنار زدن پردهها از روی این سیستم نابسامان است، اما در پایان نشان میدهد که خود بخشی از این سیستم منحرف است. مثل این میماند که او تا زمانی که مهمانی دیوانهوار و ویرانگرش ادامه دارد نمیخواهد بطور جدی به این موضوع فکر کند که هنر محبوبش چگونه رویاپردازان محبوب خود را نابود خواهد کرد.
امتیازهای سایتهای سینمایی به فیلم بابیلون
وبسایت | میانگین امتیاز |
IMDB | ۷.۴ از ۱۰ |
کاربران متاکریتیک | ۷ از ۱۰ |
منتقدان راتن تومیتوز | ۵۶ درصد بر اساس ۳۳۳ نقد |
کاربران راتن تومیتوز | ۵۲ درصد |
منتقدان متاکریتیک | ۶۰ درصد براساس ۶۳ نقد |
مصاحبه با برد پیت، مارگو رابی و دیمین شزل درباره Babylon
برد پیت: ما درباره فیلمهای خوب اسکورسیزی صحبت کردیم
من از زمان ویپلش دیمین را دنبال میکردم. فیلمنامه آمد و ۱۸۰ صفحه بود. به او گفتم: «این یک شاهکار است. اما چه چیزی قرار است از آن حذف شود؟» زیرا واقعا سخت بود که آن را فقط در ۱۲۰ صفحه قرار داد. او در جواب گفت:«هیچ چیز. من آن را با سرعت یک دقیقه در صفحه پیش میبرم». ما درباره رفقای خوب و کازینو و برخی دیگر از فیلمهای اسکورسیزی نیز صحبت کردیم.
متاسفانه، این احساس مالیخولیایی جک احتمالا حالت طبیعی من باشد. اما نه، من فکر میکنم که درماندگی و بیزاریای وجود دارد که شخصیت را در حین پیشروی فرا میگیرد. دلزدگی و استیصالی از زندگی که مطمئنا میتوانم کمی با آن ارتباط برقرار کنم.
مارگو رابی: دیمین بزرگترین مدافع دوران صامت است
من فیلمهای صامت زیادی ندیده بودم… اما این فیلمها شگفتانگیز هستند. دیمین بزرگترین مدافع دوران صامت است زیرا او یک سینهفیل است. او همه فیلمها را تماشا کرده است و میتواند به شما بگوید که چه چیزهایی باید ببینید. اولین برنده جایزه بهترین فیلم در اسکار فیلمی به نام بالها (Wings) در سال ۱۹۲۷ بود. فیلمی که یک شاهکار است و کلارا بو در آن بازی میکند. به عنوان مثال، این فیلم از نود درصد فیلمهایی که در زندگیام دیدهام بهتر است.
دیمین شزل: شخصیتهای فیلم، ترکیبی از آدمهای مختلف بودند
این یک مسئله اساسی در سالهای تحقیق روی فیلم بود. به عنوان مثال، متوجه شدم که مدام به سمت کلارا بو یا جان گیلبرت و یا آنا می ونگ و یا الینور گلین بازمیگردم. این افراد به برخی از مهرههای اصلی تبدیل شدند…حتی در مورد این شخصیتها به ویژه کاراکتر مارگارت، خیلی از کلارا بو الهام گرفتم. کلارا احتمالا اولین نقشه راه بود. سپس چیزهایی را که دوست داشتم یا از زندگینامه دیگران جالب میدانستم را با هم ترکیب میکردم.
شخصیتهای خاصی وجود داشتند که بسیار ترکیبی از آدمهای مختلف بودند. شخصیتی مانند مانی واقعا از یک سری افراد آن زمان هالیوود ساخته شده بود. مهاجران و اسپانیاییتبارهای هالیوود که به آنجا راه پیدا کردند. سیدنی نیز براساس گروهی از نوازندگان جاز در حاشیه صنعت سینما در آن زمان ساخته شده بود. آدمهایی که به دلیل ورود صدا برای زمانی بسیار کوتاه به نوعی ستاره شدن روی پرده سینما را تجربه کردند، که البته به همان سرعت محو شدند.