یادداشتی درباره فیلم خانواده فیبلمن به کارگردانی استیون اسپیلبرگ

چه سرسبز بود دره من…

معرفی و نقد فیلم خانواده فیبلمن

در میان فیلمسازان آمریکایی شاید هیچ کس به اندازه استیون اسپیلبرگ برای عامه مردم شناخته شده نیست. او به آن حد از شهرت و محبوبیت بین‌المللی دست یافته که کمتر کسی را می‌توان پیدا کرد که اسم او را نشنیده و یا فیلمی از ساخته‌های او را ندیده باشد. حتی آن‌هایی که بر خلاف سینه‌فیل‌های پیگیر و مشتاق سینما، به شکل مقطعی سری به آرشیوهای فیلم می‌زنند نیز حتما با یکی از آثار مهم و یا سرگرم کننده او روبرو شده‌اند.

از آرواره‌ها و پارک ژوراسیک و مجموعه آثار ایندیانا جونز گرفته تا فهرست شیندلر و مونیخ، استیون اسپیلبرگ موفق شده طیف وسیعی از فیلم‌ها را در ژانرهای گوناگونی چون: تخیلی، ماجراجویانه، تاریخی و جنگی را پیش روی مخاطب قرار دهد. برای او که علاقه به داستانگویی از طریق تصویر و سرگرم کردن تماشاگران، همواره دغدغه اصلی زندگی‌اش بوده، وسعت بخشیدن به مرزهای تخیل تماشاگران از طریق آثاری چون ای‌تی و برخود نزدیک از نوع سوم همانقدر مهم بوده که تلاش برای واقع‌نمایی از طریق عینیت بخشیدن و شریک کردن تماشاگر در حادثه هولناکی چون جنگ در اثر مهم و تکان دهنده‌اش نجات سرباز رایان.

زندگی او چنان با سینما و فیلمسازی عجین شده که درمیانه دهه هفتم زندگی‌اش، تصمیم گرفته خاطرات دوران کودکی و نوجوانی‌اش را هم در قالب سینما و اثر جدیدش (خانواده فیبلمن) مرور کند. او که سال‌ها پیش قصد تولید چنین فیلم زندگینامه‌ای را در سر می‌پروراند، از ترس و واهمه واکنش منفی والدینش نسبت به تصویرسازی و افشای رازهای خانوادگی‌شان از ساختن فیلم صرف‌نظر کرد اما در سال ۲۰۱۷ و با درگذشت مادرش، تردید کارگردان مشهور سینما جای خودش را به تصمیم قطعی برای تولید داد و با همراهی تونی کوشنر (که پیشتر در آثاری چون مونیخ و لینکلن به‌عنوان فیلمنامه‌نویس با او همکاری کرده بود) فیلمنامه خانواده فیبلمن برای تولید آماده شد.

گابریل لابل در فیلم خانواده فیبلمن

پیش از نمایش فیلم، بسیاری از روی حدس و گمان، آخرین ساخته اسپیلبرگ را نوعی سینما پارادیزوی جدید می‌دانستند که قرار است عشق و علاقه یکی از مشهورترین کارگردانان تاریخ سینما را از کودکی تا جوانی دنبال کند. اما این روزها و با اکران گسترده فیلم، تفاوت‌های آشکار هر ۲ اثر که خبر از دیدگاه متمایز تورناتوره و اسپیلبرگ می‌داد برای علاقمندان روشن‌تر شد. اگر تورناتوره در سینماپارادیزو با نگاهی شاعرانه و آمیخته به احساس نوستالژیک به سراغ سینما و آموزه‌های فردی و اجتماعی‌اش می‌رود، استیون اسپیلبرگ در خانواده فیبلمن، مبارزه یک فرد برای رسیدن به خواسته قلبی‌اش را به نمایش می‌گذارد تا از این رهگذر بتواند خاطراتی از زندگی خانوادگی و شخصی خودش را هم برای مخاطب کنجکاو تعریف کند.

هر چقدر سینما پارادیزو می‌کوشد تاثیر پدیده تاثیرگذار و جادویی سینما را بر روح و روان یک کودک به نمایش بگذارد، خانواده فیبلمن نه جادوی سینما، که اشتیاق برای فیلم ساختن و فراگیری تکنیک فیلمسازی را نشانه می‌رود. (در بسیاری از لحظات فیلم، این هوش و ذکاوت سم در تدوین فیلم، استفاده از حقه‌های سینمایی نظیر ایجاد غبارصحنه و گرد و خاک ناشی از برخورد گلوله و هدایت بازیگران است که مورد تشویق کاراکترها و توجه فیلمساز قرار می‌گیرد). تنها مواجهه احساسی کاراکتر اصلی (سم) با ذات سینما، در همان سکانس ابتدایی و موقع تماشای فیلم «بزرگترین نمایش روی زمین» ساخته سیسیل ب دومیل اتفاق می‌افتد که صحنه هیجان‌انگیز برخورد قطار با ماشین، آنچنان او را حیرت‌زده می‌کند که در خانه و با تاثیرپذیری از سکانس فیلمی که دیده است، شروع به بازسازی آن صحنه به وسیله اسباب‌بازی‌هایش کرده و فیلمبرداری از چنین حادثه‌ای را، آن هم از زوایای گوناگون به تجربه‌ای به یاد ماندنی و تاثیرگذار برای خود بدل می‌کند.

درست بعد از پایان یافتن همین کشف و شهود دوران کودکی و آغاز دوران نوجوانی است که فیلم به مسیر کسالت‌بار تکرار افتاده و بدون اینکه بخواهد نوعی از برانگیختگی احساسی و درونی کاراکتر اصلی‌اش را برای تماشاگر به نمایش بگذارد، تنها به تصویرسازی اشتیاق و علاقه او به فیلمسازی (آن هم بدون اشاره به منابعی برای آموزش، الهام و یادگیری) و بکارگیری تکنیک‌ها و حقه‌های سینمایی که مشخص نیست از کجا آن‌ها را فرا گرفته و یا بر اساس چه شیوه فکری و استعداد درونی به چنین ایده‌های اجرایی رسیده است، بسنده می‌کند. برای او که در مسیر فیلمسازی ظاهرا باهیچ گونه مشکل و مانعی روبرو نبوده و شرایط مالی خانواده نیز اجازه فراهم کردن همه چیز را از دوربین تا دستگاه تدوین برای او مهیا کرده است، اصولا درام پر کشمکش قابل اعتنایی برای شکل دهی به یک داستان پر فراز و نشیب بوجود نمی‌آید.

پوال دانو در فیلم فیبلمن

فیلمنامه مبتنی بر خرده‌پیرنگ کارگردان و همکار فیلمنامه‌نویسش نیز توفیق چندانی در شخصیت‌پردازی و پیشبرد درام چند وجهی مورد نظر فیلمساز پیدا نمی‌کند. تکیه اسپیلبرگ بر وقایع‌نگاری دوران کودکی و نوجوانی و دوری جستن از درام‌پردازی و کشمکش‌های درونی و بیرونی این گونه از آثار، خانواده فیبلمن را در مسیری قرار داده که علیرغم استعداد فراوانی که برای داستانگویی چند وجهی پیدا کرده است، به نوعی درام گریزی عجیب مبتلا شده که ماجراهایی چون ارتباطات خانوادگی و حضور عموی سم در میان آن‌ها، رابطه عاشقانه سم با دختر همکلاسی‌اش، درگیریهای مذهبی و نژادپرستانه، شرایط کاری پدر و مهاجرتشان به شهری دیگر و تلاش سم برای فیلم ساختن و… همه و همه به وقایعی نه چندان درگیرکننده‌ای بدل می‌شوند که درست همانند شغل دایی مادرش به سیرکی زودگذر می‌مانند که اجرای هر برنامه‌اش تاثیر ماندگاری بر ذهن و روح تماشاگر بر جای نمی‌گذارد.

(درست بر عکس کاراکتر اصلی فیلم سینما پارادیزو که حتی بهانه‌جویی کودکانه او برای سوار شدن بر دوچرخه و همراه شدن با آن آپاراتچی پیر، کارکردی کاملا دراماتیک در اثر پیدا کرده که سویه‌های شخصیت‌پردازانه نیز با خود به همراه دارد). طراحی شخصیت‌های پر تعدادی که عملا هیچ تاثیری در پیشبرد قصه و درام پیش رو ندارند، از آن دست خطراتی است که معمولا فیلم‌های زندگینامه‌ای با آن مواجه می‌شوند. حضور بی‌تاثیر کاراکترهایی چون مادربزرگ‌ها، خواهران سم و دایی مادرش که به شکلی ناگهانی از خانه آن‌ها سر در می‌آورد، من را به یاد یکی از بهترین و ماندگارترین آثار فیلمسازی انداخت که استیون اسپیلبرگ در آن سکانس درخشان پایانی قصد ادای دین و احترام را به او داشته است.

میشل ویلیامز در فیلم فیبلمن

جان فورد در یکی از مهم‌ترین آثار خانوادگی‌اش به نام «چه سر سبز بود دره من»، تصویرسازی عمیقی از خانواده‌ای صمیمی را به نمایش می‌گذارد که در آن اگر پدر نقش مغز خانواده را بعهده دارد، مادرهم حکم قلب آن را داشته و در روند پر فراز نشیب ناشی از مشکلات مالی و اقتصادی، این همه اعضای خانواده اعم از خواهر و برادر و مادر و پدر هستند که تحت تاثیر شرایط بوجود آمده از خود عکس‌العمل نشان داده و همچون کاراکترهایی فعال، درام را به پیش می‌برند. به گمانم همانطور که اسپیلبرگ در نوجوانی آموزه‌ای ناب از جان فورد در رابطه با زیبایی‌شناسی تصویر و نقطه افق را فرا گرفت، در میانه ۷۰ سالگی نیز باید با رجوع به آثار استاد و راهنمای خودش، درس داستان گفتن و نمایش روابط خانوادگی را بیاموزد. به نظر می‌رسد فیلم خانواده فیبلمن، بیش از هر چیز از محافظه‌کاری و اشتیاق کودکانه اسپیلبرگ برای بیان خاطرات دوران نوجوانی‌اش، آن هم به سبکی ژورنالیستی و کم عمق است که آسیب دیده است.

تماشای آنلاین فیلم فیبلمن از فیلیمو

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

fosil