آنا دِ آرماس – که تابش نور خورشیدِ نیمه بعدازظهر کالیفرنیا چهرهاش را برازندهتر کرده است – میکوشد زمان یا چگونگی اولین برخوردش با مریلین مونرو را به خاطر بیاورد؛ اما در نهایت این ستاره سینما – که بهسرعت پلههای ترقی را طی کرده و به شهرت رسیده است – نمیتواند بگوید که چه زمانی مسیرشان با هم برخورد کرد: «صادقانه میگویم که یادم نمیآید کی اولین بار او را دیدم.» احتمالا دههها پیش در شهر سانتا کروز دل نورته کوبا بوده و شاید زمانی که یکی از فیلمهای مونرو در تلویزیون پخش میشد، آرماس بیآنکه بداند او بخشی از سرنوشتش خواهد بود، برای نخستین بار تصویری از وی را دیده است؛ اما آرماس زمانی حقیقتا مجذوب تصویر محونشدنی مریلین مونرو شد که در ۱۸ سالگی زادگاه کاراییبی خود را ترک کرد و به اسپانیا مهاجرت کرد؛ دورهای که جهانش پذیرای فیلمهایی شد که قبلا به آنها دسترسی نداشت.
اینجا گزیدهای از مصاحبه لسانجلس تایمز را با آرماس میخوانید. درباره بازی در بلوند و چیز جذاب دیگر…
آنا د آرماس ۳۴ ساله با نسخهای داستانی از ستاره «بعضی داغش را دوست دارند» (Some Like It Hot) – که با نام نورما جین مورتنسن متولد شد – بازیگر اصلی فیلمی با عنوان «بلوند» (Blonde) درباره مریلین مونرو و اثر اندرو دامینیک که از رمان سال ۱۹۹۹ جویس کَرِل اوتس اقتباس شده است. این فیلم در طول ۹ هفته در ۲۰۱۹ فیلمبرداری شد و سپس نمایش عمومیاش به دلیل شیوع جهانی کووید-نوزده به تاخیر افتاد. البته تاخیر در عرضه «بلوند» – که سرانجام امسال در بخش رقابتی جشنواره ونیز از آن رونمایی شد – به اختلاف نظر شدیدی میان دامینیک و نتفلیکس هم برمیگشت و آقای فیلمساز حاضر نبود از نظرش در خصوص زمان و ایده اصلی فیلم کوتاه بیاید. به هر حال، با وجود تمام جنجالها و اعتراضهایی که از سوی بازیگران و سازندگان فیلم به «انجمن سینمای آمریکا» (مسئول درجهبندی فیلمها) صورت گرفت، «بلوند» به یکی از معدود آثار نتفلیکس با درجه نمایشی «انسی-هفده» بدل شد.
مریلین مونرو که در آگاهی جمعی ما، کیفیتی توامان همیشه حاضر و گریزان دارد، همچنان شمایلی از روزگار بهظاهر گذشته هالیوود به حساب میآید؛ و از زمان درگذشت نابههنگامش در ۱۹۶۲ یکی از تکیهگاههای اصلی فرهنگ عامه به شمار میرود. داستان زندگی پرماجرا و دشوار او، تا امروز الهامبخش تولیدهای داستانی و غیرداستانی پرشماری شده است از جمله فیلم سال ۱۹۹۶ «اچبیاو» با عنوان «نورما جین و مریلین» (Norma Jean and Marilyn)، ایفای نقش نامزد اسکار میشل ویلیامز در «هفته من با مریلین» (My Week With Marilyn) و مستند سال ۲۰۱۲ لیز گاربوس با نام «عشق، مریلین» (Love, Marilyn) و فیلم بلوند ۲۰۲۲ آخرین تلاش سینما برای پرداختن به اوست
«بلوند» در مدت زمان نزدیک به ۳ ساعتهاش – که روان پیش میرود و تصاویر سینمایی خلاقانهای دارد – به وقایعنگاری رویدادهای مهم و متعددی از زندگی مریلین مونرو میپردازد؛ بیماری روانی مادرش، یک مورد تعرض جنسی، یک سری روابط بیثبات، بههم ریختن اوضاع کار و زندگیاش و انتظارهایی که استودیو از او داشت، مردانی که او را احاطه کرده بودند، و در کل افکار عمومی؛ که همه اینها با هدف تقبیح فروکاستن فردیت نورما جین به یک کالا و نادیده گرفتن درد و رنج او به نمایش درمیآیند.
برای آنا د آرماس به دست آوردن نقش این شمایل آمریکایی تقریبا غیرممکن به نظر میرسید: «من روی کاغذ قرار نبود نقش مریلین مونرو را بازی کنم. من یک بازیگر کوبایی هستم. در کدام دنیا میتوانستم تصور کنم که چنین اتفاقی روی خواهد داد؟ هرگز چنین فکری نمیکردم. پس این واقعیت که چنین فرصتی برایم فراهم شد، فقط یک اتفاق غیرمعمول است.»
دامینیک اولین بار در فیلم ترسناک سال ۲۰۱۵ الی راث با عنوان «تق تق» (Knock Knock) شاهد افسون آرماس بود که نقش مهمانی کشنده را مقابل کیانو ریوز بازی کرد؛ و البته از همان زمان بود که متوجه شباهت فیزیکی او به مونرو و کیفیت وصفناپذیر حضور سینمایی این بازیگر شد. در هر صورت، آرماس در جریان آزمون بازیگری نقش، نه به عنوان افسانهای مورد احترام که با رویکرد ایفای نقش آدمی ارزشمند که شرایط فوقالعادهای را تجربه میکند و احساسات خاص خودش را دارد، با این شخصیت مواجه شد: «مهم نیست که داریم درباره بازیگر مشهوری چون مریلین مونرو صحبت میکنیم یا نه، او همچنان یک زن است؛ و من میدانستم دستکم این بخش را درک میکنم.»
آرماس وقتی به صورت رسمی شروع به کسب آمادگی برای بازی در این نقش کرد، هنوز سر صحنه فیلمبرداری «چاقوکشی» (Knives Out) به نویسندگی و کارگردانی راین جانسن بود؛ و در حالی که روزی دوازده ساعت سر صحنه بود، باز هم زمان و انرژی داشت تا روزی سه ساعت با زوم با مربی آوای خود در «بلوند» کار کند: «باید خیلی خوب حالتهای چهرهاش را نظاره میکردم، دهانش، گردی لبهایش و اینکه چطور دندانهای پایین خود را نشان میداد… صدای هر آدمی آوایی است بیش از یک لهجه مشخص؛ و خیلی چیزها درباره آن فرد به دیگران میگوید.»
دامینیک به این موضوع اشاره کرده است که صدای سینمایی مونرو در طول سالها و بسته به مربیاش تغییر میکرد. دورهای که زیر نظر ناتاشا لیتِس بود، بیش از حد روی حروف بیصدا تاکید میکرد. اواسط دهه ۱۹۵۰ لحنی بچهمانند پیدا کرد و در نهایت با هدایت لی استراسبرگ به بیانی طبیعیتر رسید. با وجود این، صدای مورد نظر دامینیک و همینطور د آرماس، صدای مونرو در پشت دوربین بود.
آرماس به این باور هم رسید که اداها و اطوارهای مونرو، جلوههایی از درماندگیها و نیازهای احساسی برآورده نشده او هستند که بازه آواییاش فقط یک نمود بیرونیشان به شمار میرفت. اینها گویای هدف بزرگتر این بازیگر جوان هستند که در شناخت کامل نورما جین خلاصه میشد: «برای من مهمتر این بود که درک کنم او در هر زمان و با هر دیالوگی که به زبان میآورد در چه حالوهوای احساسیای قرار میگرفت، هر بار به چه چیزی فکر میکرد و چه احساسی را تجربه میکرد؛ اینها برای من از همه چیز مهمتر بودند؛ که همه در یک هدف خلاصه میشدند: درک کردن و فهمیدن او.»
آنا آرماس یک سال را صرف گوش کردن به تمام صداهای موجود از مریلین مونرو کرد. او در بخشی از پژوهش خود متوجه شد که مونرو در کلاسهای خصوصی فن بیان شرکت میکرد چون مطمئن نبود که صدایش به چه تعبیرهایی از او و کارهایش دامن میزند. البته آرماس بدون اینکه به اندازه مونرو خودش را تحت فشار قرار دهد میگوید که با میل به پیشرفت و دیده شدن به عنوان هنرمندی چندلایه ارتباط برقرار کرد: «او این موضوع را با جدی گرفته شدن مرتبط میدانست و تمام زندگیاش با آن دست به گریبان بود. در واقع میخواست به عنوان یک بازیگر جدی دیده شود اما این چیزی نبود که مردم از او طلب میکردند.»
اساس بازی آرماس و شخصیت مورد نظر فیلم، با تفکیک نورما جین و مریلین مونرو مشخص شده است. در واقع کار آرماس این بود که شخصیتی را بازی کند به نام نورما که گاهی در قالب مونرو «بازی» میکند: «او ممکن بود بهگونهای درباره مریلین صحبت کند که انگار فرد دیگری است؛ موضوعی که انگار مواجهه با آن برایش راحت نبود. بُعد مریلین مونرو ناگهان برای او اتفاق افتاد و او مجبور بود با آن ادامه دهد؛ و در واقع یک رابطه عشق و تنفر را با مریلین پیش میبرد. او از یک سو نمیتوانست این تصویر از خودش و انتظاری را که میرفت تاب بیاورد؛ و از سوی دیگر، این همان چیزی بود که برای بقا به آن نیاز داشت.»
آرماس ابتدا بهطور غریزی با خشم و حالت دفاعی در صحنههایی واکنش نشان میداد که بیعدالتیها و سوءاستفادههای متعدد از نورما را به تصویر میکشیدند تا اینکه دامینیک، او را بهگونهای هدایت کرد که باعث شد بفهمد نورما چطور پیش میرفت و روزگار میگذراند: «اندرو به من گفت: تو اجازه نداری ابراز خشم کنی چون چنین چیزی در جعبه بقای این فرد وجود نداشت. او نمیتوانست چنین واکنشی داشته باشد. تو باید راههای دیگری برای در رفتن از مخمصههایش پیدا کنی و با شیوههای دیگری زنده بمانی… چطور میشود یک زندگی عادی را پیش برد بدون اینکه بتوانی ابراز خشم کنی یا حدومرزی وجود داشته باشد؟» آرماس باید به شیوهای میرسید که نورما خودش را بیدفاع نشان میداد و از چنین تدبیری به عنوان سازوکار دفاعی بهره میبرد. او از آنجایی که نمیتوانست مبارزه کند یا جوابی به نظامهای مردانهای بدهد که وجودش را تحت کنترل داشتند، به راهحل یافتن حامیانی رسید که ناجیاش باشند؛ و همین موضوع راهنمای جسمانی و فیزیک او شد و اینکه چطور با دنیا تعامل میکرد: «هر چیزی در ارتباط با طریقه راه رفتن، شیوه صحبت کردن، لحن او، نفسهایش که به گوش میرسید، حالتهای بیانی چهرهاش، و لبها و نفسانیت او، همه و همه با احساسات او مرتبط بودند. البته حسابشده و عمدی نبود. وقتی حمایتی را که لازم دارید پیرامون خود نمیبینید، زمانی که تنها هستید، کاملا تنها، چه کار میکنید؟ خب، بهترین کاری که از دست شما برمیآید.»
در حالی که آرماس روی ویژگیهای درونی شخصیتش کار میکرد تا بهترین بازی ممکن را ارایه بدهد، تلاش مشابهی هم صرف بازآفرینی ظاهر خارجی او در قالب این شخصیت شد؛ اما تقلید صرف از چهرهپردازی مونرو روی صورت آنا د آرماس، کاری نبود که نتیجه مورد نظر کارگردان را به همراه داشته باشد، برای همین بود که دامینیک به گروه چهرهپردازی و آرایش موی فیلم بلوند گفت: «شما باید آنا را جوری چهرهپردازی کنید که شبیه مریلین شود.» اجازه استفاده از هیچ اندام مصنوعیای داده نشد و فقط با کوچکترین و موثرترین تغییرهای ممکن سعی شد تا ویژگیهای اصلی مونرو از نظر ظاهری روی بازیگرش پیاده شود.
نتیجه این تلاشهای آنا د آرماس و گروه تولید فیلم بلوند این شد که همبازیاش بابی کاناوله – که شخصیتش با الهام از شوهر کوتاهمدت مونرو و بازیکن بیسبال جو دیماجیو خلق شد – اولین دیدارش با آرماس را با لباسهای کامل و درست پیش از فیلمبرداری یکی از صحنههای پرشورشان، چنین توصیف میکند: «تغییر فیزیکی او حیرتانگیز صورت گرفته بود اما ظرافت او در قدم برداشتن در فضای اتاق و تلاش توامان وی برای نوعی محافظت از خودش، واقعا برایم چشمگیر بود.» یکی از صحنههای کاناوله با آرماس شامل خشونت فیزیکی میشود که طبق حرفهای دامینیک با حدومرزهای کاملا مشخص – که پیش از فیلمبرداری دربارهشان صحبت شد – به اجرا درآمد. این یکی از چند صحنه فیلم است که قهرمان زن داستان، رفتار سوءاستفادهگرانه مردان را تحمل میکند؛ و با وجود برخی نگرانیهایی که پیش از این، از سوی طرفداران مونرو ابراز شده بود و از پتانسیل سوءاستفاده فیلم از شرایط بدی میگفت که این بازیگر تجربه کرده بود، هم بازیگر و هم مولف «بلوند» میگویند که طبق نیت و هدف اصلیشان پیش رفتند: «ما فیلمی درباره نورما جین ساختیم. در غیر این صورت ممکن بود که نورما نامرئی باقی بماند. ما داریم درباره بُعد دیگر مریلین مونرو صحبت میکنیم؛ درباره تصویری انسانیتر از این فرد که دیده نشده و تمام این تجربههای سخت را پشت سر گذاشته بود؛ و هیچکس را نداشت که به دادش برسد و برنامه یا انتظاری از او نداشته باشد. امیدوارم حالا که مردم از پیکارها و سختیهای او باخبر شدهاند، احترام بیشتری برایش قائل شوند.»
۱۰ حقیقت جذاب درباره مریلین مونرو
مونرو علاوه بر غوغا و آشفتگی شخصیای که تجربه کرد، قربانی موشکافی و کنجکاوی عمومی هم بود. انگار هر عنصری از زندگی او برای گوشهای از نشریههای آن دوران کافی بود. امروز آنا د آرماس با تجربه خود از نقض حریم شخصیاش و مانور خبری روی رابطه خصوصی و رمانتیکش با بن افلک، خیلی خوب این وضعیت را درک کرده است؛ و گرچه او هرگز در مورد عوارض جانبی شهرت سادهلوح نبود اما میگوید که تجربه حضورش در پروژه «بلوند» بر شدت ایستادگی او برای حفاظت از حریم خصوصیاش – به هر قیمتی – افزوده است. او با اینکه صفحه اینستاگرام دارد، اعتراف میکند که اغلب نمیداند این صفحه چه ارزشی دارد و به چه کاری میآید: «این روزها شاید استودیوها مالک بازیگران نباشند اما رسانهها هستند؛ و این موضوع بسیار غمانگیز و خیلی ترسناک است. من میکوشم تا جایی که میتوانم بخشی از آن نباشم و زندگیای را زیست کنم که میخواهم و آنچه را به اشتراک بگذارم که خودم میخواهم. متاسفانه اینها همیشه در اختیار من نیست و این دنیایی است که ما در حال حاضر در آن زندگی میکنیم.»
از سوی دیگر، آرماس مطمئن است که اغلب روزها بیشتر به زبان اسپانیایی صحبت میکند تا انگلیسی، و این وجه تمایز زندگی او با نورما جین است که آدمهای دور و برش مانع میشوند درگیر افکار ویرانگر یا ناامیدی شود: «میدانید که چهجوری است و شما همیشه با خانوادهتان از طریق گوشی همراه در تماس هستید؛ و همیشه از «مشکلهای زندگی واقعی» میشنوید. این زندگی روزمره من است و هیچ راه گریزی از آن ندارم. آنها همیشه اینجا حضور دارند (و گوشی همراهش را بالا میگیرد که رابط اصلی پیوندهای او در نقاط مختلفی از کوبا، اسپانیا و لسآنجلس است).»
آنا د آرماس با فرض اینکه سفر «بلوند» برای رسیدن به پرده نقرهای از چند سال پیش آغاز شده بود، میگوید حالا از فشار اولیه ایفای نقش مریلین مونرو رها شده است. او به کارش اعتماد میکند و نگرانیای در خصوص پذیرش تماشاگران ندارد. همین که فیلم خلق شده و او با وجود تمام مغایرتها و احتمالها، بخشی از آن است، برای او کافی است: «هر اتفاقی برای فیلم بیفتد مهم نیست. این مهم است که ما داستانی را روایت کردیم که به آن باور داشتیم. این مهم است که من شخصیتی را بازی کردم که قرار نبود ایفای نقشش به من برسد؛ اینکه خودم را به چالش کشیدم و به عنوان یک بازیگر و یک فرد رشد کردم، اهمیت دارند و چیزهایی هستند که نصیب من شدهاند.»
آنا د آرماس در سوی دیگر سختترین نقشی که تا امروز در کارنامه روبهترقی خود بازی کرده است، به تصویری اشاره میکند که هالیوود از گروههای اقلیت متعددی – که قوم لاتین را هم در برمیگیرد – ارایه میدهد یا در واقع به شیوهای نظاممند اشتباه ارایه میدهد و اغلب تجربههای خاص و منحصربهفرد را به کلیتی کلیشهای تقلیل میدهد: «در خصوص فرصتهایی که این روزها در اختیار ما بازیگران نژاد لاتین قرار میگیرد، میتوانم از زاویه دید خودم بگویم که واقعا این فرصتها کافی نیستند؛ و در ضمن فکر نمیکنم نقشهایی که نوشته و پیشنهاد میشوند خیلی خوب ماهیت ما را درک کرده باشند؛ اینکه چه کسانی هستیم، چه جوامعی داریم، چه چیزهایی را دوست داریم، چطور کارهایمان را پیش میبریم و…»
آرماس هنوز از ۳ فیلمی که در نوجوانی و روزگار دانشجویی در زادگاهش کوبا کار کرد به نیکی یاد میکند و میگوید این فرصتها بستر لازم برای پیشرفت او را فراهم کردند: «این فیلمها برای من خیلی باارزش هستند و تایید این بودند که بازیگری کاری است که میخواهم انجامش بدهم و اینها آدمهایی هستند که میخواهم دور و برشان باشم؛ و این دنیایی است که من در آن شادترین هستم؛ و احساس میکنم در خلاقترین حالتم قرار میگیرم. ساخت این فیلمها بهقدری باحال بود و خوش گذشت که من حتی متوجه نشدم که ساختن یک فیلم چگونه بود.»
آنا د آرماس که آشکارا احساسی شده است از پیامی در فیسبوک یاد میکند که یکی از همکلاسیهای سابقش در کوبا گذاشته و با عکسی یادگاری از آن روزها، موفقیتهای امروز بازی در بلوند را به او تبریک گفته بود: «این همان وقتی است که شما میفهمید فرصتی که به دست آوردهاید بزرگتر از شماست. بازتابی از مردمان شماست؛ و اصلا به آنها نشان میدهد که غیرممکن، ممکن است. طرف من چه همکلاسی سابقم باشد و چه بچههای جدید مدرسه درام، حالا میتوانند باور کنند که نقشهایی مثل مریلین مونرو را میتوانند به دست بیاورند. به همین خاطر بود که این نقش را بازی کردم. البته شاید وقتی این نقش را پذیرفتم نمیدانستم که مردم چنین احساسی نسبت به آن خواهند داشت، اما در ژرفای درونم، این کار را برای آنها انجام دادم.»
منبع: لسآنجلس تایمز، کارلوس آگیلار