قسمت دوازدهم سریال یاغی با یک معمای بزرگ به اتمام رسید. اینکه بالاخره بهمن توبه کرده یا همه این رفتارهایش نشانههایی از یک بزهکاری بزرگ و پنهانی است؟
قسمت دوازدهم سریال یاغی یک اتفاق ویژه درون خودش داشت و آن هم بازی به اندازه و دقیق نیکی کریمی در نقش شیما بود. کریمی با درک درست از مختصات نقش و شیمی کاراکتر سعی کرد فضایی را ایجاد کند که نزدیک به یک ساعت مخاطب همراه گفتههایش و معماهایی که حل میکند همراه شود. شیما با اینکه تمام برنامهریزیها را برای جلوگیری از یک احتمال واقعی کرده بود اما وقتی روبروی بهمن قرار گرفت نشانهای از غافلگیری در چهره او دیده نشد. گویی او منتظر مواجهه با بهمن بود و تمام چیدمان ربودن عاطی تنها برای روبرو شدن با طلا و بهمن و مرور گذشتهای بود که کمتر نفعی از آن برده بود.
شیما به خوبی میدانست که در تلاقی نگاهها با طلا و بهمن آنها چیزی برای گفتن ندارند و همین باعث شد او هر آنچه که باید بر زبان بیاورد. درک نیکی کریمی از کاراکتر شیما به خوبی مخاطب را مجاب کرد که با یک شخصیت دو قطبی و هیستریک روبرو است که فکر انتقام و کینهای ۱۵ ساله خواب را از سرش برده و با اینکه میداند به پایان راه رسیده است اما از گفتن هیچ نکتهای ابایی ندارد.
حالا بهمن باید جواب سئوال بزرگ طلا را بدهد. اینکه عزیز مطلا پدر طلا مطلا چطوری در تصادف کشته شده است. و آیا شیما حرفهایی که زده است راست است؟ جاوید سرگشتهتر از هر زمان دیگری به دنبال راه حلی است که بتواند خواهرش را از منجلاب یک اتفاق ناخواسته نجات دهد. اتفاقی که اگرچه روشنگر بسیاری از گرههای خانواده بهمن و طلا بود اما دود این اختلافها تنها به چشم جاوید و خواهرش رفته است.
پایانبندی هر قسمت از سریال یاغی یک اتفاق ویژه است از جمله قسمت دوازدهم سریال یاغی. محمد کارت به خوبی و در دقیقههای درستی از داستان سعی میکند مخاطب را با خودش همراه کند. تیر خلاصی که طلا به مغز شیما شلیک کرد آغازی بر یک رخداد مهم در داستان یاغی است. رخدادی که در قسمتهای آینده به اوج هیجان خود میرسد.