دوراهیها، بزنگاهها و تصمیمهای ما در هر کدام از این رخدادها است که سرنوشتمان را رقم میزند. جاوید در دوراهی مهمی قرار دارد؛ در قسمت دهم سریال یاغی شاهد حدیث نفس نوجوانی بودیم که راه پر پیچ و خم رشد کردن را به درستی طی میکند. او برای رسیدن به هر هدفی باید چند باری زمین بخورد تا آب دیده شود. مردان بزرگ روزگاری مشت در زمین آهنین کوبیدند و تا عمق جان برای رسیدن به آرامش تلاش کردند.
جاوید مابین وفاداری به بهمن و تلاش برای نجات جان تنها خواهرش در فضایی بدون حامی و پشتوانه معلق است. هیچ کس صدای ضربان قلبش را نمیشنود. هیچ کس دردش را درک نمیکند. هیچ کس معنی حال بدش را نمیفهمد. همه به او زخم میزنند و این برای یک نوجوان کمی بیش از اندازه سخت و سهمگین است. او هیچگاه بلد نبود که حرف دلش را بزند. بلد نبود فریاد بکشد. برای اینکه کسی به او انگ اراذل و اوباش نزند هیچگاه صدایش را بلند نکرد. سعی کرد کنده شود از جهانی که جبر جغرافیا به او تحمیل کرده بود. اما زمانه نخواست او را درک کند.
توجه محمد کارت در استفاده درست از المانهای تصویری برای بیان درونیات شخصیت جاوید در قسمت دهم یکی از دستاوردهای این سریال به حساب میآید. کارت به خوبی جهان پر تشویش و پر آشوب جاوید را مقابل دیدگان مخاطب قرار میدهد. جایی که حتی پاها و دستهای جاوید یارای کمک کردن به او برای گذر از بحران ندارند و او به یک انسان بیچاره و ناتوان تبدیل شده است که میان عشق و وظیفه دست و پا میزند.
سکانسهای مسابقات کشتی و جدال جاوید با ناتوانیهای روحیاش اوج در هم آمیزگی تصویر و حس در دنیای تصویر به حساب میآید. جایی که قهرمان قصه دیگر دل از هر چه تعلق ذاتی است بریده و توان ادامه دادن ندارد. او میخواهد همه چیز را حتی کشتی که برایش حکم سکوی پرتاب به سوی خوشبختی داشت را به کناری بگذارد و فقط یک بار دیگر لبخند خواهرش را ببیند.
سکانس درد و دل کردن جاوید با خدا و حرف زدن بی آلایش و صادقانهاش با معبود از نظر محتوایی مانند تمامی قهرمانهای فیلمهایی است که آخر خط را لمس کرده و در کشاکش نامهربانیهای زندگی دستاویزی جز ریسمان الهی ندارند. مثل قهرمانهای جدا مانده از جامعه در آثار حاتمیکیا. سعید در «از کرخه تا راین» یا دایی غفور در «بوی پیراهن یوسف» دقیقا همان لحظه که دل از عالم و آدم بریدند و با فریاد و استغاثه به درگاه خدا پناه بردند.
باید منتظر قسمتهای آینده سریال یاغی بمانیم. جایی که رشد جاوید در مسیر سخت زندگی او را باز هم در مقابل کژیها قرار میدهد. آیا باز هم او سربلند امتحانهای زندگی قرار میگیرد؟
کجا میسوزید
با تحلیلی که زدی ونام کارگردانی رو که بردی کامل اشکار کردی از
با تحلیلی که زدی ونام کارگردانی رو که بردی کامل اشکار کردی از کجا دردتون گرفته
خاک بر سرت با تحلیلی که زدی ونام کارگردانی رو که بردی کامل اشکار کردی از کجا دردتون گرفته