فیلم آتابای غافلگیرکنندهترین فیلم چند سال اخیر سینمای ایران است. فیلمی اثر گذار و درگیرکننده که به راحتی میتواند سی سال فعالیت مداوم نیکی کریمی (بعنوان مطرحترین بازیگر بعد از انقلاب) در سینما را تحت تاثیر خودش قرار دهد. آتابای آنقدر حساب شده و دقیق کارگردانی شده است که مخاطب جدی سینما را حسابی سرشوق میآورد. گویی که تجربه سالها فعالیت در سینما برای این بازیگر حرفهای حالا به ثمر نشسته و در آغاز دهه پنجم زندگی، چنان شمایل متفاوتی از این سوپر استار سالهای دور و نزدیک به ما نشان میدهد که در صورت مداومت، بسیاری از سینهفیلها و مشتاقان سینما، نیکی کریمی را بعنوان یکی از تاثیرگذارترین کارگردانان سینمای ایران به یاد خواهند آورد.
فهرست بهترین فیلم های عاشقانه ایرانی
او که پیش از این نیز با ساخت آثاری چون سوت پایان، یک شب و چند روز بعد، مهارت و علاقه خود را به فیلمسازی ابراز کرده بود، در آتابای چنان شور و خلاقیتی از خود نشان میدهد که در بسیاری از صحنهها، ردپای یک فیلمساز پخته و کاربلد را به رخ تماشاگر میکشد.
شاید با نگاهی دقیقتر به ترکیببندی قابهای انتخابی و میزانسنهای طراحی شده در آتابای، بتوان نشانههای تاثیر نیکی کریمی از فیلمسازان مدرنی چون نوری بیلگه جیلان، عباس کیارستمی و… هم دریافت کرد. نکته مهمی که نشان دهنده مطالعه دقیق او نسبت به ساختار و مولفههای سینمای مدرن و نگاه عمیقی است که به آثار این دست از فیلمسازان داشته است.
او که در مقام بازیگر با کارگردانان برجستهای چون داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، ابراهیم حاتمیکیا، بهروز افخمی و… کار کرده است، در مسیر فیلمسازی روشی متفاوت از اغلب کارگردانانی که از آنها تجربه اندوخته است میپیماید و راهی را برای خود برمیگزیند که بیش از همه ریشه در ادبیاتی دارد که به رویکردی مدرن از هنر وابسته است. اینجا است که مولفههای سینمای مدرن، چه در متن و چه در ساختار فیلم آتابای خودنمایی کرده و سویه دیگری از گرایشات درونی فیلمساز را پیش چشم تماشاگر آشکار مینماید. در سینمای مدرن، بر خلاف سینمای کلاسیک که قصهگویی و اتکا بر حوادث بیرونی را سرلوحه کار خود قرار میدهند، این شخصیتها و درونیات آنها است که اهمیت پیدا کرده و به جای یک قصه پر افت و خیز، خرده پیرنگها و داستانکها هستند که تماشاگر را با خود همراه میکنند. در این مسیر شخصیتهای فرعی همچون یحیی (با بازی جواد عزتی)، آیدین، جیران، سیما، پرویز و… همه و همه قرار است جنبههای مختلفی از دغدغهها، افکار و عقاید کاراکتر اصلی فیلم (کاظم/آتابای) را به مخاطب عرضه کنند تا به این وسیله بتوانیم به درک و دریافت دقیقی از شخصیت مورد نظر برسیم.
این همان نکته ظریف و تعیین کنندهای است که به نظر میرسد آتابای، در متن و فیلمنامه پیش رو (علیرغم کارگردانی پخته و دقیقش) از آن آسیب دیده است. اینکه آیدین با آن سرخوشیهای نوجوانانهاش، قرار است چه وجهی از زندگی و درونیات شخصیت اصلی را به ما نشان دهد و یا آن پدر پیر معتاد قرار است بار کدام قسمت از درام را به دوش بکشد مشخص نیست.
آتابای هر چقدر که در نمایش سکانسهای شاعرانه (با آن میزانسنهای چشمگیر و دلنوازش) به نوع موثری درگیر کننده به نظر میرسد اما در نمایش خود عشق که طبیعتا باید از متن درونی فیلمنامه جوشیده و راهی به پرده برای خود باز کند، غافل میماند.
فیلم اگر چه از بازی چشمگیر هادی حجازیفر (به خصوص در صحنه عذرخواهیاش از آیدین) در لحظه به لحظه فیلم بهره میبرد، اما به نظر میرسد این همچنان نیکی کریمی است که در پشت دوربین، همانند یک سوپر استار مشغول خودنمایی است
رابطه میان آتابای و سیما علیرغم تلاشهای کارگردان برای تصویرسازی شاعرانه (نگاه کنید به آن رویارویی نه چندان واضح آتابای در باغ، که سیما را با قدمهای تند و سریعی که دارد از میان شاخ و برگ درختان نظاره میکند و آنقدر شیفته حضورش میشود که شاخهای که چشم و صورت او را زخمی میکند نمیبیند) اما احساس چندانی از عشق را به مخاطب منتقل نمیکند. اینکه چرا آتابای، جیران را علیرغم جوانی و زیباییاش از خود میراند و سیما را با حالتی آشفته و در میزانسنی مشابه با جیران (آتابای در هر دو صحنه از طریق آینه جلو ماشین با دختری که عقب نشسته است ارتباط چشمی برقرار میکند) پذیرا شده و شیفته او میشود، در فیلمنامه پاسخ چندان روشنی نمییابد.
برای اثری که مضمون اصلی خودش را بر پایه و اساس عشق بنا نهاده و یکی از مهمترین گفتوگوهای فیلم را هم در کنار مقبره شمس تبریزی (همچون نمادی همیشگی از فراق و عشق) برگزار کرده است، تصویرسازی گنگ از رابطه محوری و مهم آتابای و سیما، حفره بزرگی در متن به شمار رفته و ضربه مهلکی به فیلم وارد میسازد که تا پایانبندی دور از انتظار آن نیز به پیش میرود.
فیلم اگر چه از بازی چشمگیر هادی حجازیفر (به خصوص در صحنه عذرخواهیاش از آیدین که میکوشد بغض و ندامت خودش را در سایه بازی انگشتهایش با لبها و ریشهایش پنهان سازد) در لحظه به لحظه فیلم بهره میبرد، اما به نظر میرسد این همچنان نیکی کریمی است که در پشت دوربین، همانند یک سوپر استار مشغول خودنمایی است. به طراحی آن سکانس درخشان غروب نگاه کنید که طرههای موی سیما، آسمان را در قاب گرفته و با عقب نشستن دوربین ابتدا سیما و سپس آتابای و آن دو نوجوان دلبسته به یکدیگر در پیش زمینه و پس زمینه کادر جا خوش میکنند و این تماشاگر است که در میانه موسیقی حسین علیزاده، احساسی شاعرانه را تجربه میکند.
آتابای علیرغم تمام نقاط ضعفی که پیش رو دارد، چنان لحظات سینمایی و تاثیرگذاری پیش روی مخاطب میگشاید، که او را برای دیدن اثر دیگری از کارگردانش مشتاق میکند. کارگردانی که به نظر میرسد برای رسیدن به ساختار سینمایی که دوست دارد، بهتر است از نویسندهای بهره گیرد که دریافتی مشابه او از سینمای مدرن و مولفههایش را داشته باشد.
خیلی بی مزه بود که