در ابتدای فیلم ۴ ماه، ۳ هفته و ۲ روز اثر کریستین مونجیو محصول سال ۲۰۰۷، اتاقی را مشاهده میکنیم که به نظر ارتباطی با رویداد اصلی فیلم ندارد.
در ابتدای فیلم ۴ ماه، ۳ هفته و ۲ روز اثر کریستین مونجیو محصول سال ۲۰۰۷، ما با فراغت خاطر، گفتگوی دو هماتاقی را مشاهده میکنیم که به نظر ارتباطی با رویداد اصلی فیلم ندارد، سقطجنین غیرقانونی در یک هتل قدیمی. یک دانشجوی دختر جوان به نام اتیلیا، با بازی فوقالعاده آناماریا مارینکا، پس از تحمل روند آزاردهنده برای کمک به هماتاقی باردارش جهت سقطجنین، او را ترک کرده و با سرعت به سمت خانه دوستپسرش میرود تا در جشن تولد مادر او حضور داشته باشد. در نقد و بررسی برنده نخل طلای جشنواره کن در سال ۲۰۰۷ با فیلیمو شات همراه باشید.
در این لحظات دوربین به اتیلیا گره خورده و پیوسته او را دنبال میکند. این یکی از طولانیترین سکانسهای عمیق فیلم است. زن جوان در سکوت فرو رفته است، و صحبتهای افراد حاضر در جشن در مورد هزینهها و مزایای دانشگاه و خدمت سربازی اجباری، کاهش حضور در کلیساها، جوانان نازپرورده امروزی، روش درست پختن سیبزمینی او را متلاطم و عصبانی ساختهاند. مهمانان ثروتمند جشن رفتار دوستانهای دارند اما بیشازحد ازخودراضی هستند و در شکاف ایجادشده بین اتیلیا و خود دخالت میکنند، دختری که از یک خانواده کارگر روستایی به شهر آمده است. این صحنه را تجسم کنید: پول، درواقع نبود آن، یکی از عوامل گرفتاری اتیلیا است، اما این موضوع دلیل اصلی حس او برای گرفتار شدن در یک مخمصه نیست.
درباره فیلم جنگی جان فدا محصول ترکیه؛ پشت خط دشمن

داستان در سال ۱۹۸۷ روایت میشود، بنابراین ما میتوانیم این سکانس نامربوط به موضوع اصلی را بهعنوان ترسیمی از یک کشور در نظر بگیریم که در واپسین سالهای نظام آهنین شوروی در دوران نیکولای چائوشسکو قرار دارد. شاید پرگویی این سکانس کنایه مونجیو به بورژوازی گسترش یافته پس از سقوط چائوشسکو در سال ۱۹۸۹ باشد. اما هدف کارگردان طعنهزنی به این موضوع نیست و یا اگر باشد، او میخواهد ما حین تمرکز روی پسزمینههای یک داستان خاص دیوانهوار، که در قاب فشرده یک روز روایت میشود، نقاط را به همدیگر متصل کنیم تا به این داستان برسیم.
نامزد اتیلیا از این موضوع اطلاع ندارد و اتیلیا نیز نمیتواند درد و رنج خود را برای او بیان کند، بنابراین او فوراً به هتل بازمیگردد، جایی که چند ساعت پیش مجبور شد در اقدامی وحشتناک خود را قربانی کند. این ضربه روحی چشمان او را به یک خیانت دو طرفه باز کرد، از یک سو غریبهای بیپروا و از سوی دیگر دوست احمقش گوبیتا (با نقشآفرینی لورا واسیلیو).

اتیلیا برای حمایت از گوبیتا ریسک بسیار زیادی را به جان خرید، زیرا سقطجنین در دوران چائوشسکو برای زنان جوان یا بدون فرزند کاملاً غیرقانونی بود (البته برای زنانی که بیشتر از چهلوپنج سال سن داشتند و آنهایی که پنج بچه داشتند استثنا وجود داشت). ناتوانی گوبیتا برای تکان خوردن پس از آغاز فرایند سقطجنین موجب شد هر دوی آنها در آبشاری از معاملات وحشتناک سقوط کنند که درد عمیقتری نسبت به سقطجنین داشتند؛ به نمایش کشیدن صحنهای ناراحتکننده که در مورد دروغ زن جوان در مورد مدت بارداریاش.
«فیلم رمز و رازهای خود را بهتدریج فاش میکند؛ اگر توجه داشته باشید، این اسرار کوچک هستند اما جزئیات زیادی را بازگو میکنند و هر اتفاق کوچک داستان بزرگتری را روایت میکند.»

این فیلم یک درام واقعگرایانه است که با سرعت و مهارت، داستانی وحشتناک را روایت میکند. فیلم در مرز بین تراژدی و کمدی سیاه معلق است. مردی که برای سقط چنین استخدام شده است (با بازی ولاد ایوانف) آقای ببه نام دارد. یک فرد شیطانی و سودجو است که از نقاط ضعف زنان سوءاستفاده میکند و از هر بهانه و پرسشی استفاده میکند تا با پاسخهای مبهم، گارد زنان را از بین ببرد.
با گذشت زمان، او این دو زن را به گوشه رینگ رسانده است و از آنها میخواهد تصمیم نهایی خود را بگیرند. مانند هر فرد باجگیری که ارزش کار خود را میداند، او نیز میداند که به چه دستمزد خود را دریافت کند. در واقع هر دو دختر را وادار به انجام رابطه جنسی نفرتانگیز میکند.

پس از آن، ببه در ژستی مالکانه، که بهواسطه عدم استفاده از داروی بیهوشی مخوفتر شده است، دستش را روی زانوی گوبیتا میگذارد و از اتیلیا میخواهد ابزاری را به او بدهد. اتیلیا در این صحنه نقش دستیاری را ایفا میکند که میل ندارد به این فرد شیطانی کمک کند و خارج از قاب باقی مانده است. هیچیک از این صحنهها ناراحتکنندهتر از تجاوزی نیست که خارج از قاب دوربین رخ داد. البته فیلم نسبت به احساسات ما بیتوجهی نمیکند و حس تنفر و وحشت ما را برمیانگیزد – در صحنههای بعد یک جنین بسیار کوچک نشان داده خواهد شد.
فیلم «چهار ماه، سه هفته و دو روز» رمز و رازهای خود را بهتدریج فاش میکند؛ اگر توجه داشته باشید، این اسرار کوچک هستند اما جزئیات زیادی را بازگو میکنند و هر اتفاق کوچک داستان بزرگتری را روایت میکند. هرچند مونجیو این موضوع را برای شما آشکارا بیان نمیکند، اما شاید شما بگویید که واکنش دختران نسبت به بحران بیانگر دو قطب شخصیتی شکل گرفته توسط حکومت دیکتاتوری است.

گوبیتا دختری با خلقوخوی بچهگانه و منفعل است که بهاحتمال زیاد با بیدقتی حامله شده است و تا زمانی که امکان پنهان کردن این موضوع وجود داشته، از آن غافل شده است، سپس دستان خود را بالا گرفته و منتظر شده تا کسی به او کمک کند.
از سوی دیگر اتیلیا یک دوست وفادار است که هر کس در هر کجا به خاطر داشتن چنین دوستی، خوششانس خواهد بود، بهویژه تحت شرایط بحرانی. او که حلال مشکلات و بینهایت انطباق پذیر است، هنگامیکه نمیتواند هتل موردنظر را رزرو کند با خونسردی اتاقی در یک هتل قدیمی رزرو میکند. هنگامیکه گوبیتا از برخورد اول با ببه میترسد، اتیلیا به سراغ او میرود و او را به هتل میآورد. اتیلیا در مورد این فرد که قرار است سقطجنین را انجام دهد هیچچیز نمیداند، جز اینکه او بهطور مبهمی توسط دانشجوی دیگر پیشنهاد شده است.
نقد فیلم «هرگز بهندرت گاهی همیشه» با داستان مشکلات سقط جنین را در فیلیمو شات بخوانید
ما خشم و سرخوردگی او را در بزدلی و بیکفایتی گوبیتا که باعث گرفتار شدن او شده است به اشتراک میگذاریم. همچنین ما تلاشهای او برای پشت سر گذاشتن یک دنیای خصمانه که هر حرکت او را بینتیجه میسازد، تلاش برای نجات خود و دوستش از بازداشت و زندانی شدن و خودداری از بیان گرفتار شدن در چنگال ببه را تحسین میکنیم.
با این حال، ترس بر روحیه او غلبه میکند، حتی اگر آن روحیه بهاندازه روحیه اتیلیا مقاوم باشد. در قابی از دوربین الگ موتو (فیلمبردار این فیلم)، اتیلیا و گوبیتا که با نگاههای خیره گرفتار شدهاند درنهایت قربانی میشوند. فیلم ۴ ماه، ۳ هفته و ۲ روز فیلمی در مورد اتیلیا است، نه گوبیتا: در غمناکترین لحظات فیلم، این فرد شجاع است که بیشتر به دردسر میافتد.

کمی تعجبآور است که دوربین اغلب او را از پشت نشان میدهد و خود را با نقطه دید او، یا چشمان سیاهش و رنگبندی کمرمق بیشازحد واقعگرایانه مطابقت میدهد. رابطه نزدیک اما شکننده بین این دو دختر و آزمایش دوستی آنها بعدها الهامبخش یک خواهری غمناکتر میشود. داستان دو دوست در زمان کودکی در فیلم «آن سوی تپه ها» محصول سال ۲۰۱۲ اثر مونجیو که یکی دیگر از دلایل استبداد در رومانی را به تصویر میکشد، یعنی کلیسا را.
فیلم تلویحاً حس نفرتانگیز یک دولت اداره شونده توسط پلیس را زمانی نشان میدهد که شما نمیتوانید بدون آنکه فردی با یونیفورم، دلیل ورود و خروج و زمان آن را بداند وارد هتل شده یا از آن خارج شوید. این دو زن جوان با عبور از خیابانهای تاریک خوابگاه شلوغ دانشکده به سمت اتاقی قدیمی که بودجه ناچیز آنها را کاهش داده است با موانعی دائمی روبرو میشوند که توسط قوانین و مقررات مستبدانه ایجاد شدهاند و تنها هدفشان تنزل دادن آنها به کودکانی وابسته، ناتوان برای تصمیم گیری در مورد خود و توسری خوری از سوی مقامات است – و با تلاش بسیار یک روز به پایان میرسد.

همانند تمامی حکومتهای دیکتاتوری، این نظارت بیش از حد زمینهای برای رشوهخواری، فساد، و بازار سیاه برای همهچیز ایجاد میکند، از صابون و سیگار غربی گرفته تا سقطجنین در آخرین فرصت که خطرات بیشماری دارد، حتی این عمل نیز توسط یک فرد ناشی بدون مجوز بهصورت مخفیانه و غیرقانونی انجام میشود.
بیاعتمادی خود را در اعماق روان افراد جای میدهد و دوستان و عشّاق را وادار میکند با ظن و تردید همانند یک غریبه با یکدیگر رفتار کنند. در مورد این غریبه، ببه هیولایی است که تنفر او نسبت به زنان خیلی زود خود را نشان میدهد، جایی که در طول مسیر به سمت هتل توقف کرده و زنی را که مادر پیرش است به دلیل پیروی نکردن از دستورالعملها سرزنش میکند. آیا او یک تبهکار است یا فردی بدطینت است که تحت حکومت استبدادی به چنین موجودی تبدیل شده، موجودی که از شکاف جنسیتی موجود و مشکلات این دو زن جوان سوءاستفاده میکند؟
«بیاعتمادی خود را در اعماق روان افراد جای میدهد، و دوستان و عشّاق را وادار میکند با ظن و تردید همانند یک غریبه با یکدیگر رفتار کنند.»

مونجیو، که تازهترین فیلم او فارغالتحصیلی (۲۰۱۶) نام دارد، متعلق به موج تازهای از فیلمسازان رومانیایی است که مورد تحسین منتقدان و مخاطبان بینالمللی، بهویژه جشنواره فیلم کن قرار گرفته است. فیلم ۴ ماه، ۳ هفته و ۲ روز در سال ۲۰۰۷ برنده نخل طلا جشنواره فیلم کن شد.
همانند کریستی پویو (کارگردان فیلم مرگ آقای لازارسکو محصول سال ۲۰۰۵) و کورنلیو پورومبویو (کارگردان فیلم ۱۲:۰۸ شرق بخارست محصول سال ۲۰۰۶)، او نیز در فیلمهایش نتیجهگیری یا پایانی شاد ارائه نمیدهد. تمامی این فیلمسازان در دوران نظام چائوشسکو به دنیا آمده و رشد کردهاند.
همه آنها یک واقعگرایی حیرتانگیز ارائه میدهند و نسبت به سبک بدفرجام، توزیع نامناسب استعاره و بهشدت سانسور شده سینمای رومانیا در دوران چائوشسکو اعتراض میکنند. همه آنها داستانهایی ساده را روایت میکنند – بیتوجهی یک مرد در حال مرگ در بیمارستان پس از بیمارستان، یک ایستگاه تلویزیونی روستایی قدیمی که تقلا میکند انقلابی را جشن بگیرد که درواقع آنها از وقوع آن مطمئن نیستند، دو زن جوان که به یک بارداری ناخواسته خاتمه میدهند – و از طریق این داستانها نسبت به نظام اجتماعی استبدادی انتقاد میکنند.
آثار مونجیو و هموطنانش بیشتر شبیه به مستندهای واقعگرایانه فردریک وایزمن یا برادران میزلز هستند نه فیلمهای اجتماعی دیگر واقعگرایان اروپایی تحسینشده همانند کن لوچ یا برادران داردن. فیلم ۴ ماه، ۳ هفته و ۲ روز مبتنی بر رویدادهایی است که بر آگاهی کارگردان تاثیرگذار بودهاند و روش او کمحرفتر و مینیمالیستیتر دیگر فیلمهای داستانی واقعی است. چیزی برای گفتن وجود ندارد. دیالوگها بهطور آگاهانه عمل میکنند – صحبتهای اتیلیا پیوسته در مورد کارهایی است که باید انجام دهد، چگونگی عبور از موانع بوروکراتیک بعدی. در هر لحظه، دوربین یا بهطور غیرمستقیم روی بازیگران اصلی و صحبت آنها متمرکز شده است یا به سمت داخل و بیرون از قاب حرکت میکند، یا اتیلیا را در شبی تاریک درحالیکه سعی دارد از آسیبهای بعدی جلوگیری کند را نشان میدهد.
از بین تمام موفقیتهای بینالمللی سینمای جدید رومانیا، این زیباییشناسی دقیق و تقریباً سرد موجب از بین رفتن عدم توجه مخاطبان داخلی خسته شده از تحمل طولانیمدت واقعیتی کسلکننده شده است و موجب متمایل شدن مردم و البته هالیوود به سمت سینمای داخلی رومانی شده است. در میان تمامی فیلمهای سینمای جدید رومانی، فیلم ۴ ماه، ۳ هفته و ۲ روز تنها فیلمی است که در فروش داخلی موفق عمل کرده است. دشوار است که بگوییم دلیل این امر موضوع فیلم است یا طعنههای آن، یا ملودرام صمیمی پیرامون این زن جوان شجاع و دوستش. زمانی دو دختر جوان در رستوران هتل نشستهاند و به آسیبهایی که دیدهاند فکر میکنند، اتیلیا به گوبیتا هشدار میدهد «متوجه هستی که ما هیچوقت نباید در این مورد صحبت کنیم؟»

همانند بهترین درامها، فیلم زمانی به اتمام میرسد که ما میخواهیم بدانیم در آینده چه خواهد شد – آیا آسیب روحی آنها ترمیم خواهد شد و زندگی اتیلیا در آینده چگونه خواهد بود. مونجیو در سال ۱۹۶۸ متولد شد، درست چند سال بعد پس از حکم ممنوعیت کامل سقطجنین در رومانی. این حکم باعث شد زندگی هزاران زن که مجبور بودند عملی غیرقانونی انجام دهند به خطر بیفتد. چائوشسکو در سال ۱۹۸۹ سقوط کرد، همراه با دیگر باقیماندههای امپراتوری شوروی. برخلاف گوبیتا و اتیلیا، مانجیو امروز میتواند آزادانه صحبت کند، اما فیلم ۴ ماه، ۳ هفته و ۲ روز هیچ حد و مرز سیاسی ندارد و خود را به قاب مناظرات معاصر در مورد سقط جنین محدود نمیکند. مانجیو دست خود را باز میگذارد، اما جنین نشان داده شده در این فیلم، که صحنهای غمناک و جگرسوز را به تصویر میکشد به دختران یادآوری میکند که تصمیم برای سقط جنین یک شوخی نیست، یا تصمیمی نیست که هر کسی جز یک زن بتواند آن را اتخاذ کند – و البته این که هیچ کس، به ویژه دولت، حق مخالفت با سقط جنین را ندارد.
منبع: The Criterion Collection