فیلم مکبث جوئل کوئن یک ادای دین شخصی است به ویلیام شکسپیر و نمایشنامه «مکبث» به شکلی کمزایده و گیرا. ادعای شخصی بودن بر مبنای یک پرسش مطرح میشود. پرسش این است که چرا ساخت اثری تازه بر محور این نمایشنامه باید صورت گیرد؟ مگر نه اینکه بارها و بارها اقتباسهای سینمایی در سینما حول و حوش این متن ارزشمند رقم خورده است؟ از اورسن ولز و مکبثش گرفته تا کوروساوا و «سریر خون» و اقتباس رومن پولانسکی از این نمایشنامه شکسپیر و آثار متعدد هالیوودی و بالیوودی، بارها و بارها سراغ نگارش متن یا ساخت اثر بر پایه نمایشنامه مکبث رفتهاند.
پس صرف هزینه بسیار برای ساخت اثری دیگر بر اساس متنی که صدر تا ذیلش برای مخاطب مشخص و شناخته شده است چه ضرورتی دارد؟ چه انگیزهای باید در کار باشد تا ساخت اثری بر این مینا معنا پیدا کند؟ چه ویژگیای به ویژگیهای پیشتر عیان شده متنی و فرمی این اثر اضافه میشود اگر که اثری تازه تولید شود؟ پاسخ اینکه به نظر میرسد که جوئل کوئن اثری کاملا شخصی و برپایه اصل ادای دین سینمایی به متن را نوشته و ساخته است. اما ار آنجا که صدر تا ذیل این متن برای مخاطب آشناست و آغاز و انجام داستان عیان است، بخش اصلی خلاقیت در ساخت این فیلم در شکل و شمایل بصری آن به کار بسته شده.
در جهان فیلمسازی برادران کوئن (و اینجا جوئل کوئن) همواره جنسی از پرداختن به جهان درون شخصیتها، ساز و کار بروز خشونت، تبعات بروز خشونت در بستری از حماقت و نادانی و البته فضایی جبرگرایانه قابل ردگیری است. شاید در نگاه نخست بین این ویژگیها و خصوصیات متنی و محتوایی نمایشنامه مکبث ارتباطی به چشم نیاید. اما اگر از این منظر به متن شکسپیر نگاه کنیم که مکبث و لیدی مکبث اسیر طمع و زیاده خواهی میشوند و در همین مسیر با ترغیب شدن از سوی زنان جادوگر دست به جنایت و کشتار میزنند و در ادامه به شکلی جبری خون و خونریزی ادامه پیدا میکند و در نهایت نابودی محتوم خودشان رقم میخورد، میتوان درک کرد که چرا جوئل کوئن سراغ ساخت اثری بر مبنای این نمایشنامه رفته است.
از دیگر سو ساخت این اثر جنسی از عشقورزی به مکتب فیلمسازی کلاسیک در هالیوود و ساز و کار فیلمسازی استودیویی هم هست. بهرهگیری از ویژگیهای سینمای استودیویی دهه ۴۰ و ۵۰ میلادی در هالیوود ،غلبه بیرنگی تعمدی، سیاه و سفیدی پرکنتراست تصاویر و مهآلود بودن فضای کار،شیوه قاببندی و فیلمبرداری، طراحی صحنه و نورپردازیای که یادآور سینمای اکپرسیونیستی آن سالها با زاویههای تند، سایههای بلند و نیز دیوارها و برج و باروهاست و تاکید بر زوایای تیز و خشن در شکل طراحی صحنه و نور و… همگی تداعیکننده جنسی از علاقمندی به سینمای کلاسیک و تمایل به تجربه جنس فیلمسازی مربوط به آن سالها در کارگردان «مکبث» است.
گفتوگو با جوئل کوئن کارگردان مکبث
اما ماجرای دنزل واشینگتن؛ جدای از اجرای چشمگیر او در نقش مکبث که البته بخش بزرگی از بار اثر را به دوش کشیده است، باید گفت اجرای نقش مکبث توسط یک بازیگر سیاهپوست در اثری از آثار جریان اصلی هالیوود به خودی و خود امری است مهم، تکرار نشده و البته تابع جریانهای فکری و اجتماعی حاکم بر هالیوود.
جدای از بازی چشمگیر دنزل واشینگتن در قامت مکبث دسته بزرگی از بازیگران فیلم سیاهپوست هستند که این امر تازگی دارد و البته در جهت سوگیری موجود در هالیوود این سالها برای از بین بردن تبعیضهای جنسیتی و نژادی است. نتیجه اینکه در بخش متن و فیلمنامه اتفاق خاص و تازهای رخ نداده و همهچیز مختصر و مفید بیان شده با این فرض که مخاطب از کلیت داستان آگاه است و هرچه هست جذابیتهای بصری و بازیهای فرمی کوئن است و کیفیت اجرای دنزل واشینگتن.