رحیم فقط برای یک نفر قهرمان میماند
اصغر فرهادی و لوکا گوادانینو هرگز با هم دیدار نکرده بودند تا اینکه «آمازون استودیوز» این دو کارگردان را برای گفتوگویی آنلاین در برابر هم قرار داد. موضوع گفتوگو هم درام جدید فرهادی با نام «قهرمان» بود که نماینده رسمی سینمای ایران در جوایز آکادمی پیش رو در رشته بهترین فیلم بلند بینالمللی است. فرهادی و گوادانینو که به شکل غریبی از نظر ظاهری شبیه یکدیگر به نظر میرسند، در این گفتوگو خیلی هم راحت و خودمانی هستند.
گوادانینو قبل از این مصاحبه میگوید: «ما نمیتوانیم در این موضوع تردید کنیم که رحیم ما، قهرمان فیلم اصغر فرهادی است اما در عین حال، سرنوشت او همانی نیست که یک قهرمان تجربه میکند. ابهام در فیلمهای تو و بهخصوص این یکی، نقش بسیار بزرگی را بازی میکند.» فرهادی هم در این مورد اشاره میکند که تلاش کرده «در این فیلم و در آثار قبلیاش درام و زندگی عادی را با هم ترکیب کند.» درست مثل همان کاری که ویتوریو دسیکا و فدریکو فلینی «در عصر طلایی سینمای ایتالیا» انجام دادند.
فرهادی پس از درام اسپانیاییزبان «همه میدانند» Everybody Knows دوباره به ایران برگشت تا «قهرمان» را فیلمبرداری کند؛ فیلمی که ژوییه ۲۰۲۱ در جشنواره کن تحسین شد و جایزه بزرگ این رویداد سینمایی را به طور مشترک با «کوپه شماره ۶» Compartment No. 6 برنده شد. «قهرمان» از هفتم ژانوییه ۲۰۲۲ (هفدهم دی) در ایالات متحده اکران شده و قرار است از ۲۱ ژانویه (اول بهمن) به صورت آنلاین در آمازون پرایم ویدیو عرضه شود.
نسخه کامل این گفتوگوی آنلاین را میتوانید به صورت ویدیویی در «ورایتی» تماشا کنید؛ آنچه در ادامه میخوانید بخشی از این گفتوگو است که در وبسایت «ورایتی» به صورت نوشته منتشر شده؛ و البته بخش کوتاهی را هم ما از روی ویدیو پیاده کردیم.
- گوادانینو: اصغر، من فیلمهای تو را دوست دارم و فکر میکنم یک استادی؛ و بسیار باعث افتخارم است که اینجا با تو درباره جدیدترین فیلم شگفتانگیزت گفتوگو میکنم. موضوعی که بلافاصله مرا تحت تأثیر قرار دارد این بود که «قهرمان» تعلیق خود را در لوکیشن و رویدادگاهش شیراز پیدا میکند؛ چون شیراز شهری باستانی است و در این فیلم، چیزهای پیداشده و کشفشده اهمیت خاصی دارند. تو استعاره و پسزمینه فوقالعادهای را در این جغرافیا پیدا کردی و بر اساس آن داستانهای این شخصیتهای زیبا را سروشکل دادهای. میتوانی کمی درباره این بستر و جغرافیا بگویی؟
فرهادی: من در این فیلم و فیلم قبلیام تلاش کردم درام و زندگی معمولی را با هم ترکیب کنم. وقتی درباره رحیم و خانوادهاش صحبت میکنم، همه آنها آدمهای کاملاً معمولیای هستند و اضافه کردن درام به چنین زندگیای همیشه یک پارادوکس ایجاد میکند. فیلمهایی از زندگی معمولی، خیلی ملالآورند. از سوی دیگر، در درامهای بزرگ نمیتوانید زندگی عادی را پیدا کنید. سعی کردم اینها را در هم ادغام کنم
اصغر فرهادی: ممنونم لوکا، من هم خیلی خوشحالم که با تو صحبت میکنم و فیلمهایت را دوست دارم، از جمله «مرا به نام خودت صدا بزن» Call me By Your Name. همانطور که میدانی، شیراز یک شهر کاملاً تاریخی است و با تهران بسیار تفاوت دارد. در عین حال، شهری آرام و دوستانه است، تا حدی مثل جنوب ایتالیا؛ جایی که مردم، خانوادهها و روابط خوبی دارند. وقتی شما در این جور شهرها با مشکلی روبهرو میشوید، اعضای خانواده دور هم جمع میشوند تا راهحلی برای مشکلات شما پیدا کنند. این موضوع کمک کرد تا این دست روابط را بین خانوادهها ایجاد کنم. این اولین مورد بود. موضوع بعدی به حالوهوای نوستالژیک شهر برمیگردد. تاریخچه این شهر، امروز برای ما حسوحالی نوستالژیک دارد. نام چهرههای تاریخی ایرانی مهم و مشهور زیادی با این شهر پیوند خورده است. برای همین بود که تصمیم گرفتم فیلمی را در این شهر بسازم. با خودم گفتم: اگر این فیلم را در تهران بسازم، این داستان از زمینه خوبی برخوردار نمیشود. وقتی از نوستالژی تاریخ این شهر میگویم، منظورم این است که قهرمانان زیادی از این جغرافیا برخاستهاند؛ و این با داستان «قهرمان» پیوند میخورد. از سوی دیگر، وقتی شما در این شهرها با مشکلی روبهرو میشوید، مردم چنین واکنشی ندارند که «این مشکل توست.» آنها مشکل را مشکل خودشان میدانند و جمع میشوند تا آن را حل کنند.
- این موضوع بهسرعت از همان شروع فیلمت روشن میشود. این چشمانداز باشکوه کیفیتی کاملاً چشمگیر دارد که بر اساس آن، شناخت رحیم برای ما آغاز میشود؛ و از نظر خانوادگی هم میبینیم که آنها در مکانی باستانی کار و زندگی میکنند. تو بهنوعی حس اتحاد و همبستگی را بهسرعت به ما منتقل میکنی اما توأمان بهواسطه ایده مکان باستانی، ما را با مضمون بزرگتری از فیلم آشنا میکنی: کجا میتوانیم حقیقت را پیدا کنیم؟ چه بخشی از رفتار هر فردی حقیقت دارد؟ ما نمیتوانیم شک کنیم که رحیم، قهرمان ما است اما در عین حال، سرنوشت او همانی نیست که یک قهرمان تجربه میکند. ابهام در فیلمهای تو و بهخصوص این یکی، نقش بسیار بزرگی را بازی میکند؛ و دلیل آن برای من، این است که ابهام یعنی زندگی. ما در سراسر ساختمان شگفتیآور فیلمت، با حسی از خود زندگی روبهرو میشویم و آن را دریافت میکنیم. میتوانی از رازت برای ما بگویی که چهطور ابهام و تصویرگونگی (Iconicity) تعلیقآمیز را در فیلمهایت ترکیب میکنی؟
«قهرمان» بهنوعی یک داستان کاملاً معمولی است. هیچ پیچش داستانی بزرگی ندارد و هیچ قتلی هم در آن صورت نمیگیرد. واقعاً یک داستان معمولی درباره آدمهای معمولی است؛ اما مشکل نوشتن داستانی درباره زندگی عادی این است که در آن هیچ درامی وجود ندارد. داستانی بهشدت خستهکننده میشود از یک اتفاق که نمیتوانید درامی از دل آن بیرون بکشید. من در این فیلم و فیلم قبلیام تلاش کردم درام و زندگی معمولی را با هم ترکیب کنم. وقتی درباره رحیم و خانوادهاش صحبت میکنم، همه آنها آدمهای کاملاً معمولیای هستند و اضافه کردن درام به چنین زندگیای همیشه یک پارادوکس ایجاد میکند. فیلمهایی از زندگی معمولی، خیلی ملالآورند. از سوی دیگر، در درامهای بزرگ نمیتوانید زندگی عادی را پیدا کنید. سعی کردم اینها را در هم ادغام کنم. زمانی که یک زندگی عادی، اساس یک داستان میشود، خبری از لایههای بعدی نیست. پس باید تلاش کنید چیزهایی به داستان اضافه کنید که لایههای بعدی شکل بگیرند. به عنوان مثال، صحنه اول فیلم که رحیم از زندان خارج میشود و به مکان باستانی میرود، دریچهای را به روی شما میگشاید؛ دریچهای رو به لایههای بیشتر داستان. من سعی میکنم چنین فیلمهایی بسازم که بسیار به زندگی نزدیک باشند اما خالی از درام هم نباشند. در ضمن باید بگویم که در عصر طلایی سینمای ایتالیا، ویتوریو دسیکا و فدریکو فلینی چنین کاری را انجام دادند؛ اما پس از آن، ناگهان چنین چیزی ناپدید شد. حالا بعضی از کارگردانها دوباره میکوشند به چنین ترکیبی برسند.
- بله، همین طور است؛ و باید به روبرتو روسلینی اشاره کنم که مهارت و توجهی که تو به بچهها میکنی من را به یاد نگاه روسلینی در برخورد و استفاده از بچهها میاندازد. ما در «قهرمان» همان ابتدا متوجه اشاره تو میشویم؛ جایی که خانواده رحیم دور هم جمع شدهاند و ما با پسر رحیم آشنا میشویم که نمیتواند درست صحبت کند و لکنت دارد. ما از آنجا میفهمیم که این مرد جوان -که میخواهد گوشهای بایستد و نمیخواهد به جمع خانواده ملحق شود- یک زاویه دید اخلاقی بسیار قوی خواهد داشت و فکر میکنم شیوهای که تو اینها را به کار میگیری، ستایشبرانگیز است. در واقع احساس قویای به ما میگوید که اصلاً مهم نیست زندگی چقدر پیچیده است پروتاگونیست ما رحیم، بهترین تصمیمهایی را خواهد گرفت که میتواند، بهخصوص وقتی که نمیخواهد از حرفهای ضبطشده پسرش به عنوان گواه و شاهد استفاده کند تا پسرش در کانون یک نمایش مسخره دیگر قرار بگیرد تا خودش نجات پیدا کند.
دقیقاً. رحیم در طول داستان هیچ تصمیمی نمیگیرد تا انتها. فقط به دیگران گوش میدهد که برای او تصمیم میگیرند؛ اما در پایان، جلوی پسرش تصمیم میگیرد که آن ویدیو را منتشر نکند و پسر میفهمد که چرا پدر در این نقطه از زندگی، قهرمان اوست. شاید رحیم برای دیگران قهرمان نباشد و در طول داستان فرازوفرودهای اخلاقی را تجربه کند اما در پایان فقط برای پسرش به یک قهرمان بدل میشود.
منبع: نیک ویوارِلی، ورایتی